۱۷۰ ✅ ادامه ی کتابِ " رفیق شهیدم مرا متحول کرد " ✍   2⃣بخش دوم 🔸️محبت شهید به برادران ... بزرگ‌ترین آرامش زندگی‌ام کنار مزارش رقم خورد... توصیف این حد از شیرینی وصل میسر نیست... تنها با علم حضوری درک می‌شود، نه با بیان و زبان. اینک همۀ حواسم این است که قدمی بدون رضایت عباس در زندگی برندارم تا روزی که به او ملحق شوم. همۀ زندگی‌ام فدای تار مویی از سر دوست عباس علاوه بر گناه حب دنیا را هم از سر من انداخته. آن شب که در سمنان بودم، او برادرش را در خواب من فرستاد. آقاعلیرضا در خواب به من گفت کم‌وکسری نیست؟ خودش را نیز در خواب دیدم که با لباس مقدس‌ رزم در فاصلۀ دوری ایستاده بود بدون حرف. شاید هنوز آن‌قدر به او نزدیک نشدم که مثل بعضی نقل‌ها در خواب مرا به آغوش خود دعوت کند... خدا کند در سیل محبین او گم نشوم و از رفقای خاصه‌ و موردتوجه او باشم و از طرف خدا شهادتم را تضمین کند. طعم زندگی و بندگی خدا به‌واسطۀ عباس به من چشانده شد و او بهترین رفیق کل عمر من و رفیق اول و آخر دنیا و عقبای من است خدا را شکر می‌کنم بابت بزرگ‌ترین نعمتی که به من داد... و عباس آقا تاج کرامت و عزت را بر سر نالایق من گذاشت. آن عشق و محبتی که از شهید دیدم، از شهر میبد استان یزد قریب به هزار کیلومتر به سر مزار شهید آمدم و دلم را تسکین داد. 📗 #کتاب #رفیق_شهیدم_مرامتحول_کرد #ادامه_دارد...