🌷 #دختر_شینا – قسمت 3⃣7⃣
✅ فصل شانزدهم
💥 خانمها آرامآرام سوار اتوبوس شدند. ما هم نشستیم کنار شیشه. صمد دست خدیجه و معصومه را گرفته بود. بچهها گریه میکردند و میخواستند با ما بیایند.
اولین باری بود که آنها را تنها میگذاشتم. بغض گلویم را گرفته بود. هر کاری میکردم گریه نکنم، نمیشد. سرم را برگرداندم تا بچهها گریهام را نبینند.
💥 کمی بعد دیدم صمد و بچهها آنطرفتر، روی پلهها ایستادهاند و برایم دست تکان میدهند. تندتند اشکهایم را پاک کردم و به رویشان خندیدم. اتوبوس که حرکت کرد، صمد را دیدم که دست بچهها را گرفته و دنبال اتوبوس میدود.
💥 همانطور که صمد میگفت، شد. زیارت حالم را از اینرو به آنرو کرد. از صبح میرفتیم مینشستیم توی حرم. نماز قضا میخواندیم و به دعا و زیارت مشغول میشدیم. گاهی که از حرم بیرون میآمدیم تا برویم هتل، نیمههای راه پشیمان میشدیم. نمیتوانستیم دل بکنیم. دوباره برمیگشتیم حرم.
💥 یک روز همانطور که نشسته بودم و چشم دوخته بودم به ضریح، یکدفعه متوجه جمعیتی شدم که لاالهالااللّه گویان وارد حرم شدند. چند تابوت آرامآرام روی دستهای جمعیت جلو میآمد. مردم گل و گلاب به طرف تابوت پرت میکردند. وقتی پرسوجو کردم، متوجه شدم اینها شهدای مشهد هستند که قرار است امروز تشییع شوند.
💥 نمیدانم چهطور شد یاد صمد افتادم و اشک توی چشمهایم جمع شد. بچهها را به مادرشوهرم سپردم و دویدم پشت سر تابوتها. همهاش قیافهی صمد جلوی چشمم میآمد، اما هر کاری میکردم، نمیتوانستم برایش دعا کنم. حرفش یادم افتاد که گفته بود: « خدایا آدمم کن. » دلم نیامد بگویم خدایا آدمش کن.
از نظر من صمد هیچ اشکالی نداشت. آمدم و کناری ایستادم و به تابوت ها که روی دست مردم حرکت می کرد، نگاه کردم و غم عجیبی که آن صحنه داشت دگرگونم کرد.
ادامه دارد...
🌺رمان🌺
#قسمت_صدوبیست_ونهم
با اینکه شهادت یعقوب تقریبأقطعی شده بوداماچون رقیه پیکرعزیزش رو ندیده بود همیشه چشم انتظار بود،هروقت شهدای گمنام رو می آوردندبه تشیع پیکراونها میرفت و میگفت:شاید یکی اینها یعقوب من باشه!تا اینکه چندتاشهیدگمنام روبرای تدفین درپارک جنگلی ارومیه درنظر گرفتند!رقیه دراین مراسم باحالت مادرانه ی خاصی شرکت کرد،دوباره لباس عزاپوشیدباچشمانی پرازاشک به دنبال اون پاره استخوانها به راه افتادومدام می گفت:میدونم یکی ازاینها یعقوب منه(سن یکی از شهدای گمنام پارک جنگلی که ازجزایرمجنون آوردنش،به یعقوب میخوره).روزی که شهدای گمنام روبرای تدفین به پارک جنگلی میبردنداین مادر چشم براه به همراه مردم درتشیع شرکت کرد!بعدازاون تاجایی که می تونست باشرکت درمراسمات سرمزارشهدای پارک جنگلی،دل سوخته شوآروم میکرد...
خانم صدریفر باید تحت عمل جراحی قرار بگیری! وضع مهره هات خیلی خرابه!
آقای دکتر نمیشه با روشهای دیگه ای درمان کنین ؟
نه حاج خانم هیچ راهی نداره! نگران نباشین !
چندین دکتر بردن و همگی گفتن که باید تحت عمل جراحی قرار بگیره و هشت عدد پلاتین در کمرش باید جایگزین شه . فروردین سال ۱۳۹۳ رقیه در بیمارستان بستری شد و بعد از عمل جراحی، یک شب در سی سی یو بستری شد و بعدش چند ماهی در خانه ازش پرستاری کردن، تا حالش بهتر شد. بعد از اون دوبار چشماشو عمل کرد. بعد از این عمل های متوالی، بچه هاش،دیگه شبها اصلا نمیگذاشتن تو خونه خودش بمونه و معمولا روزها میرفت خونه خودش وعصرها یکیشون می برد خونشون و عین پروانه دورش میگشتن. رقیه با وجود همه ی عملها و بیماری ها مثل یک کوه پشت بچه هاش بود برای هرکدومشون مشکلی ویا گرفتاری پیش میومد خودش رو به آب و آتیش میزد تا اون مشکل برطرف بشه در یک کلام یه مادر مهربون و فداکار بود و بعد از پدر جای اونو براشون پر کرده بود ، براشون هم پدر بود و هم مادر.طوری که بچه هابامرگ پدر کناراومدن
مادر!
جونم دخترم!
می گم ... دلت میخواد که حتی شده استخوانهه و یا وپلاک داداش یعقوبو بیارن؟ یا نشانه ای ازش بیاد تا قطع امید بشی و آروم بگیری؟
سرشو انداخت پایینوبه سنگ مزار یعقوب خیره شدو به فکر رفت...
بعداز چندلحظه دستی به عکس یعقوب رویِ سنگ انداختو گفت:آره خیلی دلم میخواد!!!!! اما !!!!
اما چی مادر؟؟
نه نمیخوام بیاد
چرا مادر؟
آخه دیگه توانی برام نمونده تا براش گریه کنم ، دیگه نا ندارم براش عزاداری کنم ،طاقتم طاق شده !
رقیه از۴۰ سالگی عزادار یعقوب مهربونش بود! والان درمرز۷۵سالکی بود
سال ۱۳۹۶ دوباره کمردردش شروع شد حتی شبها نمی تونست راحت بخوابه ، پیش چندین دکتر بردن و همگی گفتند که بازم دیسک کمرش عود کرده و باید دوباره عمل بشه و ۸ عدد پلاتین دیگه باید به کمرشون بذاریم. چند ماهی به همین منوال تحمل کرد اما کمر درد امونش رو بریده بود . بیستم خرداد ۱۳۹۷ بعد از کلی آزمایش و عکس و ام آر آی و به اصرار خودش و تشخیص دکتر داریوش روحی، چون دیگه نمی تونست درد پا و کمر رو تحمل کنه ، (چهار روز از ماه رمضان مونده ) در بیمارستان آذربایجان بستریش کردن و دوباره تحت عمل جراحی قرار گرفت ، دو روز بعد، از بیمارستان ترخیص شد
تا اینکه...
🌺رمان🌺
#قسمت_صدوسی
عمل جراحی با موفقیت انجام شده بود، فریبا مادروبه خونه ی خودش برده بود تا ازش پرستاری کنه ،مریمم توخونه ی فریبا کمک حال خواهر بود در پرستاری کردن از مادر!
رقیه مدام می گفت قفسه ی سینه م درد می کنه ،نفس کشیدن برام مشکلِ.
یه هفته موندن خونه شهر فردای عید فطر رفتن خونه باغ فریبا!
بعد اینکه رفتن خونه باغ ، چند روز بعدش دوباره بردنش بیمارستان آذربایجان، اونجا یکی از دکترا که ازآشنایان بود وقتی رقیه گفت که آقای دکتر دنده هام درد میکنه، گفت: که متاسفانه همکارا توی اتاق عمل وقتی میخوان بیمار رو جابجا کنن انگار دارن گونی لپه رو جابجا می کنن نه یه آدم بیمار!
بیمارو پرت می کنن روی تخت اتاق عمل (زمانی که همراه بیمار کنارش نیستو بیمار بیهوشِ)!
آقای دکتر درد قفسه ی سینه م بیشتر از درد محل عملِ ,تحملش برام خیلی سخته
خانم صدریفر می نویسم که از قفسه ی سینه ت عکس بگیرن !
خداازت راضی باشه آقای دکتر!
خواهش میکنم مادر!
جعفر عکس مادرو به دکتر نشون دادی ؟
آره !
خب تشخیص دکتر چی بود ؟
دوتا از دنده هاش شکسته!
ای وای ،می گما مادرم در مقابل درد مقاومِ ، بی دلیل نیست از وقتی عمل شده از درد بخودش می پیچه، توعمل های قبلیش اینجوری اینهمه دردنداشت ! زنِ بیچاره درد محل عملشو فراموش کرده از درد قفسه ی سینه دادش بلندِ! خب دکتر روحی چی گفت؟چی براش تجویز کرد؟
گفت : آمپول دگزامتازون تزریق کنین!
همین ؟
همین!
منظورم اینه که درمانش چیه ؟ فقط همینو گفت!
تاکِی؟چندتا؟
چه می دونم ،دکتر(داریوش) روحی گفت:هرموقع درد داشت!...
خوانندگان عزیز،اینو داشته باشید👇
(دگزامتازون (dexamethasone) یک داروی استروئیدی است که این روند التهاب را کند میسازد. درمان طولانیمدت با داروهای استروئیدی عوارض جانبی زیادی دارد مانند افزایش خطر عفونت، فشار خون بالا، و پیشرفت دیابت.)
فریبا خانم عمه چرا اینقدر ناله می کنه؟
نرمین جان(عروس رضا صدریفر) دوتا از دنده هاشو تو اتاق عمل موقعی که به شکم می خوابوندش روی تخت که دکترجراحیش کنه شکستن!مادرم که بخاطر استفاده چندین ساله از کورتون برای بیماری آسمِش(آسمی که بخاطرسرمای اتاقی که می خوابیده وشیردادن ناصرش که شبهامدام اززیرلحاف گرم بیرون میومدوشستن کهنه های بچه ش زیربرفوبارونوسرماونداشتن لباس گرم مزمن شده بود)،پوکی استخوان داره!موقع جابجائیش ملاحظه ی سنًوسالوبیماریشونکردن!
خوانندگان عزیز، اینم داشته باشین👇
(شکستگی و نوک تیز شدن یکی از سه دنده بالایی قفسه سینه می تواند باعث پارگی رگ آئورت یا رگ های خونی مهم دیگر قرار گرفته در این ناحیه شود. سوراخ شدن ریه. شکستگی و نوک تیز شدن یکی از دنده های میانی قفسه سینه می تواند باعث سوراخ شدن ریه و اختلال در عملکرد آن شود. آسیب دیدگی طحال، کبد یا کلیه ها)
ای وای چه دردی می کشه!
آره خیلی درد می کشه!
می گم شاید نشکسته ، شاید فرورفته تو، اونم که زندایی علی بلدِ با بادکش بکشه بیرون!
همین بادکش معمولی؟!
نه همون که بهش ،کوپه سالماخ ،می گن ! با خمیروقوطی شیر خشک بچه!
آهان متوجه شدم!
ولی نمی تونیم که مادرو اینهمه راه ببریم شهر!
نمی خواد عمه رو تکون بدین، من زنداییِ علی رو میارم اینجا!
راستی نرمین کدوم زنداییِ علی؟
ثریا خانم!
آخه راهش دورِ ،زحمتت میشه!
زحمتی نیست فردا صبح میارمش،خاطر عمه برام عزیزِ، همینطور برای زندایی ثریا !
ممنونم نرمین جان لطف می کنی!
سلام حاج رقیه خانم! بلا به دور!
سلام ثریا خانم، توزحمت افتادی!
نه بابا چه زحمتی ،شمارحمتین،اصلانم نگران نباش،ان شاء الله بااین بادکش دنده هات برمی گردن سرِجاشون!
خداکنه،ثریاخانم نمی تونم به راحتی نفس بکشم!
ادامه دارد...
🌸#سورهواقعه 🌸
⚘ «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ»⚘
إِذَا وَقَعَتِ الْوَاقِعَةُ (1) لَيْسَ لِوَقْعَتِهَا كَاذِبَةٌ (2) خَافِضَةٌ رَّافِعَةٌ (3) إِذَا رُجَّتِ الْأَرْضُ رَجّاً (4) وَبُسَّتِ الْجِبَالُ بَسّاً (5) فَكَانَتْ هَبَاء مُّنبَثّاً (6) وَكُنتُمْ أَزْوَاجاً ثَلَاثَةً (7) فَأَصْحَابُ الْمَيْمَنَةِ مَا أَصْحَابُ الْمَيْمَنَةِ (8) وَأَصْحَابُ الْمَشْأَمَةِ مَا أَصْحَابُ الْمَشْأَمَةِ (9) وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ (10) أُوْلَئِكَ الْمُقَرَّبُونَ (11) فِي جَنَّاتِ النَّعِيمِ (12) ثُلَّةٌ مِّنَ الْأَوَّلِينَ (13) وَقَلِيلٌ مِّنَ الْآخِرِينَ (14) عَلَى سُرُرٍ مَّوْضُونَةٍ (15) مُتَّكِئِينَ عَلَيْهَا مُتَقَابِلِينَ (16) يَطُوفُ عَلَيْهِمْ وِلْدَانٌ مُّخَلَّدُونَ (17) بِأَكْوَابٍ وَأَبَارِيقَ وَكَأْسٍ مِّن مَّعِينٍ (18) لَا يُصَدَّعُونَ عَنْهَا وَلَا يُنزِفُونَ (19) وَفَاكِهَةٍ مِّمَّا يَتَخَيَّرُونَ (20) وَلَحْمِ طَيْرٍ مِّمَّا يَشْتَهُونَ (21) وَحُورٌ عِينٌ (22) كَأَمْثَالِ اللُّؤْلُؤِ الْمَكْنُونِ (23) جَزَاء بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ (24) لَا يَسْمَعُونَ فِيهَا لَغْواً وَلَا تَأْثِيماً (25) إِلَّا قِيلاً سَلَاماً سَلَاماً (26) وَأَصْحَابُ الْيَمِينِ مَا أَصْحَابُ الْيَمِينِ (27) فِي سِدْرٍ مَّخْضُودٍ (28) وَطَلْحٍ مَّنضُودٍ (29) وَظِلٍّ مَّمْدُودٍ (30) وَمَاء مَّسْكُوبٍ (31) وَفَاكِهَةٍ كَثِيرَةٍ (32) لَّا مَقْطُوعَةٍ وَلَا مَمْنُوعَةٍ (33) وَفُرُشٍ مَّرْفُوعَةٍ (34) إِنَّا أَنشَأْنَاهُنَّ إِنشَاء (35) فَجَعَلْنَاهُنَّ أَبْكَاراً (36) عُرُباً أَتْرَاباً (37) لِّأَصْحَابِ الْيَمِينِ (38) ثُلَّةٌ مِّنَ الْأَوَّلِينَ (39) وَثُلَّةٌ مِّنَ الْآخِرِينَ (40) وَأَصْحَابُ الشِّمَالِ مَا أَصْحَابُ الشِّمَالِ (41) فِي سَمُومٍ وَحَمِيمٍ (42) وَظِلٍّ مِّن يَحْمُومٍ (43) لَّا بَارِدٍ وَلَا كَرِيمٍ (44) إِنَّهُمْ كَانُوا قَبْلَ ذَلِكَ مُتْرَفِينَ (45) وَكَانُوا يُصِرُّونَ عَلَى الْحِنثِ الْعَظِيمِ (46) وَكَانُوا يَقُولُونَ أَئِذَا مِتْنَا وَكُنَّا تُرَاباً وَعِظَاماً أَئِنَّا لَمَبْعُوثُونَ (47) أَوَ آبَاؤُنَا الْأَوَّلُونَ (48) قُلْ إِنَّ الْأَوَّلِينَ وَالْآخِرِينَ (49) لَمَجْمُوعُونَ إِلَى مِيقَاتِ يَوْمٍ مَّعْلُومٍ (50) ثُمَّ إِنَّكُمْ أَيُّهَا الضَّالُّونَ الْمُكَذِّبُونَ (51) لَآكِلُونَ مِن شَجَرٍ مِّن زَقُّومٍ (52) فَمَالِؤُونَ مِنْهَا الْبُطُونَ (53) فَشَارِبُونَ عَلَيْهِ مِنَ الْحَمِيمِ (54) فَشَارِبُونَ شُرْبَ الْهِيمِ (55) هَذَا نُزُلُهُمْ يَوْمَ الدِّينِ (56) نَحْنُ خَلَقْنَاكُمْ فَلَوْلَا تُصَدِّقُونَ (57) أَفَرَأَيْتُم مَّا تُمْنُونَ (58) أَأَنتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخَالِقُونَ (59) نَحْنُ قَدَّرْنَا بَيْنَكُمُ الْمَوْتَ وَمَا نَحْنُ بِمَسْبُوقِينَ (60) عَلَى أَن نُّبَدِّلَ أَمْثَالَكُمْ وَنُنشِئَكُمْ فِي مَا لَا تَعْلَمُونَ (61) وَلَقَدْ عَلِمْتُمُ النَّشْأَةَ الْأُولَى فَلَوْلَا تَذكَّرُونَ (62) أَفَرَأَيْتُم مَّا تَحْرُثُونَ (63) أَأَنتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ (64) لَوْ نَشَاء لَجَعَلْنَاهُ حُطَاماً فَظَلْتُمْ تَفَكَّهُونَ (65) إِنَّا لَمُغْرَمُونَ (66) بَلْ نَحْنُ مَحْرُومُونَ (67) أَفَرَأَيْتُمُ الْمَاء الَّذِي تَشْرَبُونَ (68) أَأَنتُمْ أَنزَلْتُمُوهُ مِنَ الْمُزْنِ أَمْ نَحْنُ الْمُنزِلُونَ (69) لَوْ نَشَاء جَعَلْنَاهُ أُجَاجاً فَلَوْلَا تَشْكُرُونَ (70) أَفَرَأَيْتُمُ النَّارَ الَّتِي تُورُونَ (71) أَأَنتُمْ أَنشَأْتُمْ شَجَرَتَهَا أَمْ نَحْنُ الْمُنشِؤُونَ (72) نَحْنُ جَعَلْنَاهَا تَذْكِرَةً وَمَتَاعاً لِّلْمُقْوِينَ (73) فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيمِ (74) فَلَا أُقْسِمُ بِمَوَاقِعِ النُّجُومِ (75) وَإِنَّهُ لَقَسَمٌ لَّوْ تَعْلَمُونَ عَظِيمٌ (76) إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ (77) فِي كِتَابٍ مَّكْنُونٍ (78) لَّا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ (79) تَنزِيلٌ مِّن رَّبِّ الْعَالَمِينَ (80) أَفَبِهَذَا الْحَدِيثِ أَنتُم مُّدْهِنُونَ (81) وَتَجْعَلُونَ رِزْقَكُمْ أَنَّكُمْ تُكَذِّبُونَ (82) فَلَوْلَا إِذَا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ (83) وَأَنتُمْ حِينَئِذٍ تَنظُرُونَ (84) وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنكُمْ وَلَكِن لَّا تُبْصِرُونَ (85) فَلَوْلَا إِن كُنتُمْ غَيْرَ مَدِينِينَ (86) تَرْجِعُونَهَا إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ(87)فَأَمَّا إِن كَانَ مِنَ الْمُقَرَّبِينَ(88)فَرَوْحٌ وَرَيْحَانٌ وَجَنَّةُ نَعِيمٍ (89)وَأَمَّا إِن كَانَ مِنَ أَصْحَابِ الْيَمِينِ 90فَسَلَامٌ لَّكَ مِنْ أَصْحَابِ الْيَمِينِ 91وَأَمَّا إِن كَانَ مِنَ الْمُكَذِّبِينَ الضَّالِّينَ 92 فَنُزُلٌ مِّنْ حَمِيمٍ 93 وَتَصْلِيَةُ جَحِيمٍ 94إِنَّ هَذَا لَهُوَ حَقُّ الْيَقِينِ95فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيمِ96
هدایت شده از أینَ مُـــــــنتَقِّم...🇮🇷🇵🇸
waqe_346196.mp3
29.55M
🌃 ٵࢪٵݦـــــۺ ۺب انهٜٜ
أینَ مُـــــــنتَقِّم...🇵🇸🇮🇷