✒️..... *آقای کریمان ۱* .....
🍀 روزی بر عده ای مستمند میگذشت و آن ها پاره های نان را بر زمین نهاده و خود روی زمین نشسته بودند و میخوردند.
چون *حسن بن علی"علیه السلام"* را دیدند گفتند: "ای پسر رسول خدا! بیا با ما هم غذا شو".فوراً از مرکب فرود آمد و گفت:
*"خدا متکبران را دوست نمی دارد"* .
و با آنان به غذا خوردن مشغول شد. آن گاه آن ها را به میهمانی خود دعوت کرد، هم غذا به آنان داد و هم پوشاک.
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
📚 کتاب صلح الحسن علیه السلام، ص34
✒️..... *آقای کریمان ۲* .....
🍀 بخشش و کرم او آن چنان بود که مردی حاجت نزد او آورد. آن حضرت به او گفت:
*"حاجتت را بنویس و به ما بده"*.
و چون نامه آو را خواند، دوبرابر خواسته اش به او بخشید. یکی از حاضران گفت:"این نامه چقدر برای او پر برکت بود، ای پسر رسول خدا!".
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
📚کتاب صلح الحسن علیه السلام، ص35
✒️..... *آقای کریمان ۳*.....
🍀 مردی از او چیزی خواست. به او پنجاه هزار درهم و پانصد دینار عطا کرد و فرمورد:
*"کسی را برای حمل این بار حاضر کن."*
و چون کسی را حاضر کرد،ردای خود را بدو داد و گفت:
*"این هم اُجرتِ باربر."*.
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
📚 کتاب صلح الحسن علیه السلام، ص35
✒️..... *آقای کریمان ۴*.....
🍀 عربی نزد او آمد. فرمود:
*"هر چه ذخیره داریم به او بدهید."*
بیست هزار درهم بود. همه را به عرب دادند. گفت:"مولای من! اجازه ندادی که من حاجتم را بگویم و مدیحه ای در شأن تو بخوانم." آن حضرت در پاسخ، اشعاری انشاء کرد بدین مضمون که:
*" بیمِ فرو ریختن آبروی آن کس که از ما چیزی می خواهد، موجب می شود که ما پیش از خواهش و سؤال او، بدو ببخشیم."*
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
📚 کتاب صلح الحسن علیه السلام، ص35