eitaa logo
خبرگزاری بسیج فردیس
2.1هزار دنبال‌کننده
32.7هزار عکس
7.1هزار ویدیو
118 فایل
کانال خبری بسیج فردیس، پنجره ای برای گفتمان انقلاب اسلامی با تفکر بسیجی خبرگزاری رسمی سپاه امام رضا علیه السلام شهرستان فردیس انعکاس خدمات بسیج ارتباط با ادمین @Abolfazl_Mahdavi313
مشاهده در ایتا
دانلود
راوی: خودِ شهید، به نَقل از مهدی مظاهری دوست و داماد خانواده شهید علی تمام زاده در گفتگو با خبرنگار : از همان صبح پنج شنبه، برای نزدیک کردن شباهت ام، عینک را برداشته و محاسن را به عکس نصیر شبیه کرده بودم. پیراهنِ مشکیِ با خط افقی سفید را از خود نصیر گرفته بودم. موها راهم نامنظم و بدون شانه کردن گذاشتم تا بالباس های کهنه ام جور شود. از آخرین اعزام نصیر شش ماه گذشته بود، کسی او را به یادنداشت تا بامن مقایسه کند. قضیه فرودگاه با حرف های آقا مهدی که تاکنون حتی یک نفر هم نتواتسته از گیت بازرسی با مجوز تقلبی عبور کند کابوس من شده بود. مسئول آمارگیری که ابوکاظم صدایش می کردند، اسامی را می خواند، کارت و پلاک توزیع می کرد. هربار نوبتِ من می شد می رفتم آخر صف. بالاخره نوبت من شد. کارتم را نگاه کرد و گفت: اینکه تو نیستی. نمی تونی بری. برو اون حاج آقا که اونجا ایستاده تاییدت کنه. رفتم پیش حاج آقایی که نشانم داده بود. نگفتم من را تایید کن. تا دیدمش، پریدم بغلش و با لهجه افغانستانی شروع کردم سلام و احوال پرسی. شخصی که منتظر بود من تاییدیه بیاورم دید بغل حاج آقا هستم و مشغول سلام و احوال پرسی گفت تایید است دیگر. رَدَّم کرد رفتم. تند و تند نفسم پُر و خالی می شد و به خودم می گفتم: یعنی اثر وجعلناهایی بود که خواندم؟ ✍ النازرحمت نژاد به  کانال خبرگزاری بسیج در استان البرز بپیوندید🔻🌐 @basijalborz_irankochak
پنج هفته از حضور علی در سوریه می گذرد که مامورهای حفاظت متوجه هویت جَعلیِ علی می شوند. در این پنج هفته علی با شهیدعلیرضاتوسلی(ابوحامد) آشنا می شود. ابوحامد همه چیز را می دانسته اما چون می بیند علی طلبه است و چه قدر در کارهای فرهنگی تبحر دارد نمی خواهد از دستش بدهد و به مامورهای حفاظت چیزی نمی گوید. با حضورش موافقت می کند می گوید:  می توانی حمد و سوره ی بچه ها را درست کنی، نماز درست یادشان بدهی، احکام بگویی. از اخلاقیات حرف بزنی. سختی کشیدی آمده ای؛ باید سختی بکشی بمانی. علی هم قبول می کند. حتی مقر فرهنگی راه می اندازد. کتاب به دوش بین بچه ها می چرخید و آنها را وادار به مطالعه می کرد. در آستانه عملیات شیخ مسکین یادواره شهدای فاطمیون را برگزار می کند. ویژه نامه مطیعیون را می نویسد و به چاپ می رساند‌. بعد از فهمیدن مامورین حفاظت علی از آنها یک می خواهد یک هفته هم بگذارند درسوریه بماند اما قبول نمی کنند. علی می گوید: فرمانده من ابوحامد است. تااون نگوید نمی آیم. ابوبشیر یکی از مامورین حفاظت بااعصبانیت پاسخ می دهد که همین امشب باید برگردید. دستور از تهران است. یا با پای خودت می آیی یا به زور می بریمت. علی را کشان کشان به سمت تویوتای سفید هایلوکس ابوبشیر بردند. یک جفت پوتین جلوی پایش می گذارند تا بپوشد علی می گوید: کفش من نیست. صاحب داره. برگردونین سرجاش. ✍ النازرحمت نژاد به  کانال خبرگزاری بسیج در استان البرز بپیوندید🔻🌐 @basijalborz_irankochak
مهدی مظاهری دوست و داماد خانواده شهید روحانی مدافع حرم علی تمام زاده در گفتگو با خبرنگار : دوست داشتم تو همه چی، اخلاقی، اعتقادی، رفتاری، حتی لباس پوشیدن و نماز خوندن مثل علی بشوم. این فقط خواسته ی من نبود. منطقه اسلام آباد خیلی از هم سن و سال های من علی را به عنوان کسی که اخلاق خوبی دارد دوستش داشتند. علی به ما ارزش قائل می شد. ما را تحویل می گرفت. بزرگمان می کرد.  تمام هفته را صبر می کردیم تا آن یک روزی که علی به مسجد می آید برسد و علی را ببینیم. اصلا دلیلِ باز شدنِ پایم به مسجد ولیعصر(عج) کرج، و بعد، گروه مقاومت شهید کلاهدوز همین رفتار شاد علی آقا و برخوردهایش بود. یک بچه ده ساله که تا پایش را می گذارد تو مسجد، همین علی آقا صدایش می کند:"آقامهدی، بدو که آبدار خونه منتظرته" انگار می دانست که وقتی قندانِ پلاستیکیِ قرمزِ آبدارخانه را برمی دارم و پر از قند می کنم تت پشت سر تقسیم کننده ی چای راه بیفتم وسط مردم، کیف دنیا را می کنم... ✍ النازرحمت نژاد به  کانال خبرگزاری بسیج در استان البرز بپیوندید🔻🌐 @basijalborz_irankochak
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زیتون خواهر شهید علی تمام زاده در گفتگو با خبرنگار : بهشون بی سیم می زنن می گن: منطقه حلب، باغ مثلثی زیتون پاک سازی کنید. داعشی ها هم مستقر بودن. تا علی و هم رزمانش وارد می شن حمله می کنن. بچه ها عقب نشینی می کنن. شب رو هم در همین باغ می مونن. علی باصدای بلند اذان و اقامه می گه. نماز صبح هم به امامت علی می خونن. فرمانده عملیات و یه سری از بچه ها شهید شده بودن که علی می ره بیارتشون عقب. اولی رو می یاره عقب‌. دومی رو که می ره بیاره تیر می زنن بهش‌. از پهلو می زنن. چون باغ محاصره شده بود یک روز اجساد می مونه باغ. به دلیل اصابت گلوله به پهلو علی و خونریزی به شهادت می رسه. مرتضی عطایی بعد شهادت می یاد بالا سر علی و اظهار ناراحتی می کنه که سردار سلیمانی از پشت بی سیم بهش دلداری می ده. ✍ النازرحمت نژاد به  کانال خبرگزاری بسیج در استان البرز بپیوندید🔻🌐 @basijalborz_irankochak