▫️◽️#درس_های_کافی
قسمت 🔖 هفتاد • هشتم✔️
💬 علم غیب اهل بیت علیهم السلام می دانند که قاتلشان کیست و چگونه کشته (شهید) می شوند 🔹🔹
♦♦➖➖➖➖♦♦
👤عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْحَمِيدِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْجَهْم👤ِ
🔺قَالَ: قُلْتُ لِلرِّضَا (علیه السلام) إِنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) قَدْ عَرَفَ قَاتِلَهُ وَ اللَّيْلَةَ الَّتِي يُقْتَلُ فِيهَا وَ الْمَوْضِعَ الَّذِي يُقْتَلُ فِيهِ وَ قَوْلُهُ لَمَّا سَمِعَ صِيَاحَ الْإِوَزِّ فِي الدَّارِ صَوَائِحُ تَتْبَعُهَا نَوَائِحُ وَ قَوْلُ أُمِّ كُلْثُومٍ- لَوْ صَلَّيْتَ اللَّيْلَةَ دَاخِلَ الدَّارِ وَ أَمَرْتَ غَيْرَكَ يُصَلِّي بِالنَّاسِ فَأَبَى عَلَيْهَا وَ كَثُرَ دُخُولُهُ وَ خُرُوجُهُ تِلْكَ اللَّيْلَةَ بِلَا سِلَاحٍ وَ قَدْ عَرَفَ ع أَنَّ ابْنَ مُلْجَمٍ لَعَنَهُ اللَّهُ قَاتِلُهُ بِالسَّيْفِ كَانَ هَذَا مِمَّا لَمْ يَجُزْ تَعَرُّضُهُ فَقَالَ ذَلِكَ كَانَ وَ لَكِنَّهُ خُيِّرَ فِي تِلْكَ اللَّيْلَةِ لِتَمْضِيَ مَقَادِيرُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ.
•———••———••———••———••———•
🔻حسن بن جهم گويد: به حضرت سلطان امام الرئوف علی بن موسی الرضا عليه السلام عرض كردم: همانا امير المؤمنين عليه السلام قاتل خود را شناخته بود و مي دانست كه در چه شبى و در چه مكانى كشته مى شود، و چون نعره مرغابيان را در خانه شنيد خودش فرمود: «اينها نعره زنانى هستند كه نوحه گرانى پشت سر دارند» و چون ام كلثوم به او عرض كرد:
«كاش امشب در خانه نماز بخوانى و براى نماز جماعت ديگرى را بفرستى» از او نپذيرفت و در آن شب بدون اسلحه
در رفت و آمد بود، در صورتى كه ميدانست ابن ملجم- لعنه اللَّه- او را با شمشير ميكشد و اقدام به چنين كارى جايز نيست.
👈امام فرمود: آنچه گفتى درست است ولى خودش اختيار فرمود كه در آن شب مقدرات خداى عز و جل اجرا شود.
✍توضيح:
- در باره كلمه «خير» كه در جمله اخير روايت بيان شده است، مرحوم مجلسى (رحمت الله علیه) دو نسخه بدل ذكر ميكند: 1- حير 2- حين. بنا بر اول معنى جمله اينست:
ولى حضرت در آن شب فراموش كرد و غفلت نمود، تا مقدرات خدا اجرا شود. و بنا بر نسخه دوم:
ولى وفات آن حضرت در آن شب معين شده بود، تا مقدرات خداى عز و جل اجرا شود. و خود مجلسى (ره) نسخه اول را قبول نميكند زيرا مخالف با روايات ديگر است ولى نسخه دوم را واضح تر و روشنتر از همه مى داند و سپس توضيح مى دهد كه:
اصل اشكال و اعتراض در اينجا اينست كه: حفظ نفس به حكم عقل و شرع واجبست و جايز نيست كه انسان خود را بهلاكت اندازد، پس چرا على عليه السلام آن شب بمسجد رفت، آنگاه در مقام جواب ميفرمايد: و چه خوب ميفرمايد.
كسى كه مقدرات خدا و علل اسباب آنها را نمي داند، ميتواند از آنها دورى و اجتناب ورزد و به اجتناب مكلف شود، اما كسى كه به جميع حوادث و پيش آمدها عالمست، چگونه ممكن است او را به اجتناب و دورى از آن مكلف نمود. اگر چنين تكليفى ممكن باشد، لازم آيد كه هيچ يك از مقدرات نسبت به او واقع نشود، پس امامان ما عليهم السلام بجميع حوادث و بلاهائى كه بر آنها واقع مى شود عالمند و تكليف هم ندارند كه طبق اين علم عمل كنند و از آن بلاها اجتناب و دورى ورزند، چنان كه پيغمبر و امير المؤمنين صلّى اللَّه عليهما منافقين را ميشناختند و از عقايد فاسد آنها آگاه بودند، ولى مكلف نبودند كه از آنها دورى كنند و با آنها معاشرت و ازدواج ننمايند يا آنها را بكشند و يا طرد كنند تا زمانى كه عمل موجب قتل و طرد از آنها مشاهده نشود.
همچنين امير المؤمنين صلوات اللَّه عليه با آنكه ميدانست كه در ظاهر بر معاويه ظفر نميكند و ميدانست كه معاويه پس از وى خلافت ميكند، ولى از جنگيدن با او كوتاهى نفرمود، بلكه نهايت كوشش را بكار برد تا شهيد گشت و خود آن حضرت خبر ميداد كه من كشته ميشوم و پس از من معاويه بر شيعيانم تسلط پيدا ميكند و همچنين امام حسين عليه السلام ميدانست كه اهل عراق با او پيمان شكنى ميكنند و خود او با اولاد و اصحابش كشته مى شود و بارها از اين مطلب خبر مي داد ولى از جانب خداوند متعال مكلف نبود كه به عراق نرود و جان خود را حفظ كند.‼️
📚 الكافي (ط - الإسلامية)، ج۱، ص: ۲۵۹