🔻حاج قاسم با #دختر و خانواده در #محاصره داعش آرام در حرم حضرت رقیه نشسته بود!
✍راوی: سردار چهارباغی
🔹سال ۹۲ از جانب #حاجقاسم به من خبر دادند باید به #سوریه و نزد ایشان بروم. من به سوریه رفتم تا بفهمم با من چه کاری دارد. آن روز #شهید_حسین_همدانی فرمانده جبهه سوریه بود. غروب به فرودگاه دمشق رسیدیم. آن زمان دشمن #فرودگاه_دمشق را #محاصره کرده بود و قصد تصرف آن را داشت. به من گفته بودند حاجقاسم دمشق است و ما باید به دمشق میرفتیم. فاصله فرودگاه تا دمشق ۲۵ کیلومتر است.
🔹 سوار یک ون شدیم. در همین فاصله چندین بار مورد حمله قرار گرفتیم. ماشین ما سوراخ سوراخ شد، ولی به لاستیکها و به خود ما گلولهای نخورد.
🔹با هر مصیبتی بود از این مهلکه رد شدیم و به #دمشق رسیدیم. به من گفتند #حاجقاسم گفته است که صبح به #حرم_حضرت_رقیه(س) بیا و من هم فردای همان روز برای دیدن ایشان به حرم رفتم. حاجقاسم در #نهایت_آرامش در حرم حضرت رقیه(س) نشسته بود و با آقای همدانی و چند نفر دیگر #جلسه_فرماندهی گذاشته بود. به من گفت شما را برای بررسی وضعیت #توپخانه به اینجا آوردهام که گزارشی به ما بدهید و به ایران برگردید.
🔹اولین بار بود که من برای مدت محدودی به سوریه میرفتم؛ آن هم موقعی که #هشتاددرصد سوریه در دست دشمن بود و تا #پشت_کاخریاستجمهوری و صد متری حرم #حضرت_زینب(س) رسیده بود و خیلی راحت میتوانست با کلاشینکف صحن و گنبد را بزند.
🔹 اما حاجقاسم آرامش عجیبی داشت و در آن شرایط #دخترش را هم آورده بود و زیارت میکردند. من تعجب کرده بودم که در این شرایط #هیچکس حاضر نیست به دمشق بیاید، ولی ایشان در #نهایت آرامش، خانواده را هم آورده بود.
متن کامل مصاحبه با فرمانده توپخانه حاج قاسم
https://farsi.khamenei.ir/others-dialog?id=47305
پینوشت: حالا حرم حضرت رقیه سلام الله علیها با معماری اسلامی و بسیار تمیز مثل بهشتی در کنار مسجد بی روح و تاریک اموی با صلابت از مأذنههای آن وقت صلات نام علی علیهالسلام گوش را مینوازد و روح را جلا!
#سفرنامه_شام
#طوفان_الأقصی
#اسقاطیل
#حاج_قاسم
#دخترحاجقاسم
#محاصره_داعشیها
شذرات؛ (پراکنده نویسیهای منظومهوار یک طلبه)
https://eitaa.com/iman_norozi
دختر 5 ساله ام دیروز به برادرش گفته نقاشی فلسطین میکشی بفرستیم تلویزیون.
امروز هم آمدم خودش پرچم فلسطین را کشیده است. میگوید : چوب پرچم ایران را پیدا کردم و این فکر به ذهنم رسید، رفتم با چسب این نقاشی را به دسته پرچم چسباندم.
چند روزی هم هست در مورد تصاویر روی لباسها که تبلیغات نمادهای اسراییلی و یهودی ست و سر غفلت والدین خریداری شده صحبت میکنیم. میگوید دیگر لباس خوب میخرم.
فلسطین ما والدین خواب را هم بیدار کرده است!
#فلسطین
#بستر_تربیتی_جهاد
#روایت_حماسه
#حاج_قاسم
#
شذرات؛ (پراکنده نویسیهای منظومهوار یک طلبه)
@iman_norozi
قاسم هنوز زنده است!
شهید حاج قاسم را در تانزانیا دیدم! خود خوش بود!
حاج قاسم که در حیات مادیاش فقط یکجا حضور داشت، یا ایران یا در سوریه یا در عراق.
حالا که شهید شده همه جا هست. همزمان همهجا هست. قاسم در کرمان، قاسم در تهران، قاسم در دمشق، قاسم در بغداد و...
دو هفته گذشته که در تانزانیا بودم. بسیاری از خوجههای هندی در آنجا هستند. بیماریهای که در اروپا و آمریکا درمان نشدند به برکت #طب_اسلامی درمان شدند.
یک خانمی بود تمام بدنش جوشها و لکهای سیاه و بدنش باد کرده بود. دکتری نبوده بود در اروپا و آمریکا نبرند ایشان را.
بعد از دویست کیلومتر شب رسیدم به منزلشان. گفتم انشالله فردا ویزیت و درمان را آغاز میکنیم. به دلم افتاد توسلی کنم و #حرز_ابیدجانه را بدهم و گفتم بگویید به گردنش بیاندازد.
فردا صبح که بلند شدیم، دیدم درب اتاق ما را میزنند و گفتند بیمار تمام لکها و جوشها و ورم بدنش خوابیده است و خوب شده است.
گفتند این چه بود دیشب دادی و بیمار ما خوب شد. گفتم: دعایی که پیامبر به امیرالمومنین علی علیه السلام داده است.
عموی این خانم یک تاجر بود. از ما دعوت کرده بود دفترش.
یک ساختمان بزرگ و مجلل. همراه ما میگفت ۱۸ هزار کامیون در آفریقا دارد!
مرا برد در اتاق مخصوصش.
عکسی بزرگ از حاج قاسم زده بود پشت سرش. اشک از چشمانم جاری شد.
گفتم تو با این ساختمان بزرگ و این خدمه و حشم. عکس حاج قاسم؟
گفتم بگذار یک کلیپ پر کنم برای رفقایم در ایران، ببینند حاج قاسم زنده است. گفت نه.
اینجا صهیونیستها قدرت دارند بگذار آرام کارمان را کنیم!
#تانزانیا
#شهید
#حاج_قاسم
#طب_اسلامی
#حرز_ابیدجانه