#روایت_انقلاب
ماشین کیا سراتو ترمز زد. در صندوق را زد بالا. پلاستیک پلاستیک آب آورده بودند. دیده بودند آب نیست و افراد تشنه اند، ماشین شان را #موکب کرده بودند و آب خریدند و پخش کردند. همه تشنه بودند. جز شهدا که عکسهای شان در دستان افراد چشم نوازی میکرد. و در قهقهه مستانهشان عند ربهم یرزقونند.
السلام علیک یا اباعبدالله
شذرات؛ (پراکنده نویسیهای منظومهوار یک طلبه)
https://eitaa.com/iman_norozi