روشنایی مهتاب اجازه نمی‌داد حرکت کنند. امکان ماندن 12نفر آدم در میان دشمن تا شب بعد، دور از عقل بود. مهتاب هر لحظه بالاتر می‌آمد و کارِ برگشت، سخت‌تر می‌شد. احتمال برخورد به گشتی شناسایی عراقی‌ها در برگشت هم بود. تنها چیزی که به ذهن کاکا علی رسید این بود که گفت:«بچه‌ها به حضرت زهرا متوسل بشین.» زمزمۀ «یا قره عین الرسول یا بنت محمد یا وجیهتا عندالله اشفعی لنا عندالله» را اگر گوشت به دهان کنار دستی‌ات نزدیک می‌کردی، می‌توانستی بشنوی. غرق دعا و دنبال راه حل بودند که ابر سیاهی جلوی نور ماه را گرفت. یک دفعه تمام دشت تاریک شد... به منطقۀ خودی که رسیدند، کاکا علی، بچه‌ها را نگه داشت و گفت:«بچه‌ها یک لحظه صبر کنین... باید از خدا تشکر کنیم که به سلامت برگشتیم» همه زانو زدند روی خاک خیس و دست به دعا برداشته و سپاس‌گزاری کردند، بعد هم پیشانی اشان خاک را بوسید. 🍀روایتی از سردار شهید عبدالعلی ناظم پور # اخلاق_فرمانده # اخلاق_بسیجی #توسل #بسیج #هفته_بسیج 💠کانال شهید مدافع حرم کربلایی ایمان خزاعی نژاد👇 https://eitaa.com/imanekhazaee