#داستان_کوتاه
📚در کتاب "داستان راستان" نوشته شهید مرتضی مطهری، داستانهای آموزندهای در مورد مفاهیم اخلاقی و اجتماعی، از جمله ازدواج، آمده است. یکی از داستانهای مرتبط با ازدواج، داستان "امام حسن (ع) و جوان محتاج" است:
✨روزی امام حسن (ع) به همراه یاران خود در مسجد کوفه نشسته بودند.
جوانی به مسجد آمد و به امام نزدیک شد. او با شرم و احترام سلام کرد و گفت: «ای فرزند پیامبر، من جوانی از خانوادهای نیازمند هستم و قصد دارم ازدواج کنم. اما به خاطر فقر و تنگدستی نمیتوانم این کار را انجام دهم. آیا شما میتوانید به من کمک کنید؟»
امام حسن (ع) با مهربانی به او نگریست و فرمود: «آیا میدانی که خداوند روزیرسان است و کسی را که در راه او قدم برمیدارد، تنها نمیگذارد؟» سپس به یکی از یاران خود اشاره کرد و گفت: «برو و هر چه پول در نزد ماست بیاور.»
یار امام رفت و مقدار قابل توجهی پول آورد و به امام تحویل داد. امام حسن (ع) آن را به جوان داد و فرمود: «این را برای شروع زندگی و ازدواج خود استفاده کن. به خدا توکل کن و بدان که او یار و یاور توست.»
✨جوان با خوشحالی پول را گرفت و با دعای خیر از امام خداحافظی کرد. او با این کمک توانست ازدواج کند و زندگی خود را آغاز کند. پس از مدتی، زندگی او رو به بهبود رفت و از برکت این ازدواج، به آرامش و رفاه رسید.
🌟این داستان نشان میدهد که در فرهنگ اسلامی، ازدواج نه تنها یک وظیفه شرعی و اجتماعی است، بلکه با خود برکت و آرامش به همراه دارد و بزرگان دین نیز همواره در رفع مشکلات افراد برای ازدواج پیشقدم بودهاند.
#ازدواج
#خانواده
...............
👈ایمانور | آموزش معارف اسلامی
🆔 @imanoor_com
#داستان_کوتاه
💠جمع هیزم از صحرا
رسول اکرم صلی الله علیه و آله در یکی از مسافرتها با اصحابش در سرزمینی خالی و بی علف فرود آمدند.به هیزم و آتش احتیاج داشتند،
_فرمود:«هیزم جمع کنید.»
_عرض کردند:«یا رسول الله!ببینید این سرزمین چقدر خالی است!هیزمی دیده نمی شود.»
_فرمود:«در عین حال هر کس هر اندازه می تواند جمع کند.»
✨اصحاب روانه صحرا شدند،با دقت به روی زمین نگاه می کردند و اگر شاخه کوچکی می دیدند بر می داشتند.هر کس هر اندازه توانست ذره ذره جمع کرد و با خود آورد.همینکه همه افراد هر چه جمع کرده بودند روی هم ریختند،مقدار زیادی هیزم جمع شد.
_در این وقت رسول اکرم فرمود:«گناهان کوچک هم مثل همین هیزمهای کوچک است،ابتدا به نظر نمی آید،ولی هر چیزی جوینده و تعقیب کننده ای دارد،همان طور که شما جستید و تعقیب کردید این قدر هیزم جمع شد،گناهان شما هم جمع و احصا می شود و یک روز می بینید از همان گناهان خرد که به چشم نمی آمد،انبوه عظیمی جمع شده است.»
📚داستان راستان
وسائل،ج 2/ص 462.
#تقوا
#گناه
...............
👈ایمانور | آموزش معارف اسلامی
🆔 @imanoor_com
#داستان_کوتاه
⚜توجه به کودک
گروهى از کودکان مشغول بازى بودند. ناگهان با دیدن پیامبر(ص) کهبه مسجد مىرفت، دست از بازى کشیدند و به سوى حضرت دویدند و اطرافش را گرفتند.
آنها دیده بودند پیامبر اکرم(ص)، حسن(ع) و حسین(ع) را به دوش خود مىگیرد و با آنها بازى مىکند.
به این امید، هر یک دامن پیامبر را گرفته، مىگفتند: «شتر من باش»!
پیامبر مىخواست هر چه زودتر خود را براى نماز جماعت بهمسجد برساند، اما دوست نداشت دل پاک کودکان را برنجاند.
بلالدر جستجوى پیامبر از مسجد بیرون آمد، وقتى جریان را فهمید خواست بچهها را تنبیه کند تا پیامبر را رها کنند.
آن حضرت وقتى متوجه منظور بلال شد، به او فرمود: «تنگ شدن وقت نماز براى من ازاین که بخواهم بچهها را برنجانم بهتر است.»
پیامبر از بلال خواست برود و از منزل چیزى براى کودکان بیاورد. بلال رفت و با هشت دانه گردو برگشت.
پیامبر(ص) گردوها را بین بچهها تقسیم کرد و آنها راضى و خوشحال به بازى خودشان مشغولشدند.
📚نفایس الاخبار، ص 286
📌 توجه به نیاز و خواستههاى کودک از اصول اولیه تربیت است.
آسانترین و پسندیدهترین راه، راضى کردن کودکان و همان روش متواضعانه پیامبر است که علاوه بر تأمین نیاز کودک، به آنها نوعى شخصیت نیز مىبخشد.
#تربیت_فرزند
...............
👈ایمانور | آموزش معارف اسلامی
🆔 @imanoor_com
#داستان_کوتاه
✨قدردانی
روزی فردی جوان هنگام عبور از بیابان، به چشمه آب زلالی رسید.
آب به قدری گوارا بود که مرد سطل چرمی اش را پر از آب کرد تا بتواند مقداری از آن آب را برای استادش که پیر قبیله بود ببرد.🥰
مرد جوان پس از مسافرت چهار روزه اش، آب را به پیرمرد تقدیم کرد.
پیرمرد، مقدار زیادی از آب را لاجرعه سر کشید و لبخند گرمی نثار مرد جوان کرد و از او بابت آن آب زلال بسیار قدردانی کرد.🥰
مرد جوان با دلی لبریز از شادی به روستای خود بازگشت.🙂
اندکی بعد، استاد به یکی دیگر از شاگردانش اجازه داد تا از آن آب بچشد.
شاگرد آب را از دهانش بیرون پاشید و گفت: آب بسیار بد مزه است.
ظاهرا آب به علت ماندن در سطل چرمی، طعم بد چرم گرفته بود. شاگرد با اعتراض از استاد پرسید:
آب گندیده بود. چطور وانمود کردید که گوارا است؟
استاد در جواب گفت:
تو آب را چشیدی و من خود هدیه را چشیدم.
این آب فقط حامل مهربانی سرشار از عشق بود و هیچ چیز نمی تواند گواراتر از این باشد.
📌اگر با این دیدگاه در زندگی زناشویی و فرزندانمون رفتار کنیم میتونید معجزه رو توی زندگی هاتون احساس کنید 🥹🫀
📌 #نشر_مطالب_صدقه_جاریه_است
#زندگی_عاشقانه
#تشکر
...............
👈ایمانور | آموزش معارف اسلامی
🆔 @imanoor_com
#داستان_کوتاه
اگر قورباغهای را در آب جوش بیاندازید، قورباغه بلافاصله برای نجات جان خودش تلاش میکند و با یک پرش ناگهانی از ظرف آب جوش بیرون میپرد.🐸
اما اگر قورباغه را در آب سردی بگذارید که بر روی اجاق قرار دارد و در حال گرم شدن است، قورباغه احساس میکند در شرایط مناسبی قرار دارد و تلاشی برای خروج از این شرایط نمیکند. 🦦
به مرور که آب گرم و گرمتر میشود، با توجه به اینکه این گرم شدن به کندی انجام میشود، قورباغه متوجه تغییرات دما نمیشود. به تدریج عضلات قورباغه در اثر گرما سست میشود و زمانی که قورباغه متوجه میشود شرایط مناسب نیست و باید از آب بیرون بپرد، دیگر توانی برای بیرون پریدن ندارد. 😔
در نهایت قورباغه داستان ما در همان آب میپزد و جانش را از دست میدهد.💔
نتیجه 👈🏻
روند زندگی ما هم مدام تحت تاثیر اطراف قرار میگیره ...!!!
به فرض مثال اگر صبح بیدار بشیم و ببینیم به یکباره چاق شدیم خیلی وحشت میکنیم و بدنبال درمان می گردیم اما اگر به مرور چند سال چاق بشیم برامون خیلی عادی و ممکنه به دنبال درمان نباشیم
متاسفانه سبک زندگی خانواده ها در جنگ نرم مثل قورباغه داستان آروم آروم بدون اینکه احساس کنیم دستخوش تاثیرات دشمن قرار گرفته و از قرآن و سبک زندگی اسلامی فاصله گرفته
گاهی هم که آگاه هستیم و بدنبال راه چاره ممکنه سراغ جای اشتباهی جهت درمان باشیم (مثل مرکز مشاوره های با محوریت غربی)
پس باید چکار کرد ؟!
جوابتونو اینجا برامون ارسال کنید 👇🏻
@imanor
#عاشقانه_در_خانه
...............
👈ایمانور | آموزش معارف اسلامی
🆔 @imanoor_com