@dar_samte_tooچرا بعضیا نماز نمیخونن؟.mp3
زمان:
حجم:
6.21M
#چرا_بعضیا_با_نماز_مشکل_دارن ؟
یک پاسخی که برای بسیاری از
تنبلیهای معنوی ما جــــوابــه😍👍🏻
این صوتها ادامه داره #قسمت_اول
سخنران: دکتر سعید عزیزی
#کانال_ایران_قوی🇮🇷
@information59
6.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻 خروج یاجوج و ماجوج...
🔹یکی از علائم آخرالزمان
حتما تا اخر مشاهده کنید💥💯
#الّلهُــمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَــــالْفَــرَج🤲🇮🇷
#قسمت_اول
#ایران_قوی💪
#ایران_سرافراز✌️
#ایرانی_ماندگار✊
═══✼🍃🇮🇷🌹🇮🇷🍃✼═══
🌹به ایران قوی بپیوندید: 👇
🇮🇷@information59🇮🇷
═══✼🍃🇮🇷🌹🇮🇷🍃✼═══
#قسمت_اول
#شهيد_مهدي_زين_الدين
لباس نو نداشت . دادم به او . " گفت " شما ها فکر می کنید من خیلی به این چیزها وابسته ام ؟ "
سلیقه اش دستم آمده بود . این که از چه لباس خوشش می آید یا نمی آید . به قول خودش لباس اج وجق دوست نداشت . لباس ساده و تمیز ، کمی هم شیک ، رنگ های آبی آسمانی و سبز . از قرمز بدش می آمد . می گفت " از جبهه این قرمز برای من شده یک جور سمبل قساوت . "
زمستان که شد برای این که داخل خانه گرم بماند آقا مهدی جلو ایوان را پلاستیک زد . شب ها کنار پنجره می نشستم و گوشه ی پلاستیک را بالا می زدم و خیابان را نگاه می کردم تا ببینم چه وقت ماشین او پیدایش می شود . خانه مان سر چهار راه بیست و چهار متری بود و از هر طرفی که می آمد می دیدمش . تویوتای لندکروزش را که می دیدم . بلند می شدم و خودم را سرگرم کاری نشان میدادم تا نفهمد این همه منتظر او بوده ام . یک بار که حواسم نبود . همین جوری مات رو به پنجره مانده بودم . صدایش را از پشت سرم شنیدم . گفت " بابا این در و پنجره ها هم شکل تو را یاد گرفتند ، از بس که آن جا نشستی . "
خودش هم یک کارهایی می کرد که فاصله ی بینمان کمتر شود . یک روز صبح خوابیده بودم . چشم هایم را باز کردم، دیدم یک آدم غریبه با سر ماشین شده بالای سرم نشسته دارد نگاهم می کند . اول ترسیدم ، بعد دیدم خود آقا مهدی است . موهایش را با نمره ی هشت زده بود . گفت " چه طور شدم ؟ " و خندید . خنده اش مخصوص خودش بود . لب زیرش اول کمی به یک طرف متمایل می شد ، بعد لب بالا با هم باز می شدند . خیلی قشنگ بود...
🌸پايان قسمت اول داستان زندگي #شهيد_مهدي_زين_الدين 🌸
#ایران_قوی💪
#ایران_سرافراز✌️
#ایرانی_ماندگار✊
═══✼🍃🇮🇷🌹🇮🇷🍃✼═══
🌹به ایران قوی بپیوندید: 👇
🇮🇷@information59🇮🇷
═══✼🍃🇮🇷🌹🇮🇷🍃✼═══