▪️عده ای سرب و گلوله, عده ای میلیاردر
هردوتا خوردند
اما این کجا وآن کجا!
▪️این یکی از سوز ترکش آن یکی هم در سونا
هردو میسوزند
اما این کجا وآن کجا!
▪️عده ای بر روی مین و عده ای بر بال قو
هردو خوابیدند
اما این کجا و آن کجا!
▪️این یکی بر تخت ماساژ آن یکی بر ویلچرش
هردو آرام اند
اما این کجا و آن کجا!
▪️این یکی در عمق دجله, آن يکی آنتاليا
هر دو در آبند
اما این کجا و آن کجا!
▪️این یکی با گاز خردل, آن يكي با گاز پارس.
هردو میسازند
اما این کجا و آن کجا!
▪️عده ای کردند کار و عده ای بستند بار
هردو فعالند
اما این کجا و آن کجا!
▪️باکری ها سمت غرب و خاوری ها سمت غرب
هر دو تا رفتند
اما این کجا وآن
▪️آن یکی بر پشت تانک و آن یکی بر صدر بانک
هر دو مسئولند
اما این کجا و آن کجا!
▪️عده ای بر تار شیطان میتنند چون عنکبوت.
عده ای بر حق وجاویدند
اما این کجا و آن كجا؟!!
🌐 @Iran_Iran
17.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥برسد به دست پدرها و مادرها
کلیپ بسیار زیبا و #دلنشین از مراسم پیوند آسمانی زوج دانشجو در معراج شهدا
این بار روی سخن ما باپدرها و مادرهایی است که شرایط ازدواج را سخت میکنند
🌐 @Iran_Iran
«جنگل عظیم»
هیاهوی عجیبی درونم به پا شده ، انگار اتفاقاتی در راه است که شاید خوشایند نباشد ، رنگ از رخ جنگل پریده است و من نیز مات و مبهوت مانده ام ...
آه ... دیگر نفس هایم سنگین شده اند . انگار ، درد تمام وجودم را در بر گرفته است ، قدم هایم همچو پیش استوار نیستند !
چه شده ؟
من پیر شده ام یا دنیا رو به پایان است ؟
هیچ نمی دانم ! در همین فکر بودم و به آسمان می نگریستم ، که ناگهان صدایی خواب از دیدگانم ربود !
صدای کفتارها بود ، زوزه می کشیدند و به دورم می چرخیدند ... خواستم برخیزم و به دیار باقی ملحقشان کنم ، اما نتوانستم ، دنیا در برابر دیدگانم تیره و تار شد ، همچو آب سست شدم و فروریختم ، مبارزه با آنها دیگر کار دست من نبود .
اما نه ، صدای دیگری هم به گوش می رسید ، انگار عمر این جنگل عظیم نیز به پایان رسیده است ، درختان نوبت به نوبت از بن ریشه قطع می شدند و می افتادند ...!
چه شده ؟
آیا این جنگل ماست که چنین در قفس گرفتار شده ؟
سخت در بند بودم ، شیره ای در جانم نمانده بود !
آهسته و آرام به دیدگانم نقش دریا رقم زدم که شاید این دریا بتواند مرا از قفس جان رهایی بخشد .
دنیا بر سرم آوار شد ، این بی رحمان به هیچ درخت و نهالی رحم نمی کردند ، از همه مهم تر اینکه ، کفتار ها نیز رسم معرفت را فراموش کرده بودند و می خواستند برای خود حکمرانی کنند ، اما نمی دانستند که سکوت شیر آغاز فاجعه ای عظیم است .
به ناگاه سیاهی تمام دیدگانم را فرا گرفت ، اما هنوز روزنه ای به سوی این جهان باز بود . خود را به دست تقدیر سپردم و آهی از دل برآوردم ، هرچند هیچ قدرتی نداشتم اما چشمانم مختصر بینا بود و همه ی حوادث را کم و بیش دیدم .
شاید شنیده باشید کفتار ها فرصت طلبند ، همین که مرا در میدان تنها دیدند ، حمله ای سخت به سوی من کردند .
اما ناگهان صدایی به گوش رسید ، بانگ سهمگینی بود ، ستون آدمی را در هم می شکست ، صدایی که زمین و زمان را به هم می دوخت !
آری این صدای هم نوعان من است ، همان یلانی که سلطان اند و امیر جنگل ، همان های که بودنشان نماد استواری و خودباوری است ، انگار هنوز خون غیرت در رگ های این خاک جاری است .
در همین حال ناگهان سکوت ، جنگل را فرا گرفت ، دیگر صدای بریده شدن درختان جنگل عظیم به گوش نمی رسید ، تمام هیزم شکنان از ترس ، راه فرار پیشه کردند و گریختند . کفتار ها نیز یکی یکی با پنجه های آتشین یلان در هم آمیختند و ترک دنیا کردند .
در همین حال آسوده خاطر شدم و دیدم که یلان شیر دل آمدند و زیر قامتم را گرفتند و مرا بلند کردند . هرچند در وجودم احساس ضعف می کردم اما با وجود یلانی که حاضرند به خاطر هم نوع خود از جان بگذرند ، احساس غرور و سرافرازی می کردم .
و اکنون چند سالی است که از آن زمان گذشته است ، جنگل باز به آرامش قبل از آن طوفان برگشته است .همه ی اهل جنگل با آرامش و طمانینه به زندگی و چرخه ای از حیات خود ادامه می دهند و ما شیران نیز بر این جنگل پادشاهی می کنیم و « هوای جنگل را داریم » .
به نظرم در جهان انسانها نیز ، زندگی این چنین است . هر چند در برخی مکانها کفتار های فرصت طلب پا بر عرصه ی جهان گذاشته بودند و بر شیران ضعیف شده ی سوریه حمله کرده بودند اما به شکر ایزد دانا ، شیران حیدری ، همان یلان ایرانی به روی کار آمدند و از هم نوعان خود دفاع کردند که مبادا سرزمین اسلامی به چنگ مزدوران بیفتد ، آنان پا به میدان نهادند تا نگذارند مردمان بی گناه و غیور کشوری ، روح از جان برون کنند .
و حال آنان نیز همانند شیران به پیروزی رسیده اند ، پیروزی عظیمی که تمام عاملان اهریمن و کفتار های گرسنه را در هم شکسته است و با آرامش به زندگی پر فروغ خود ادامه داده اند .
فراموش نکنیم؛ شیرانی از خود گذشتند تا ما در آرامش و امنیت باشیم
#هلن_جلیلوند
🌹ڪانال مدافعان حرم🌹👇
🌐 @Iran_Iran
#علی_سلطان_مرادی آمد اما هنوز عباس در پناه زینب است ...
✍️چشمان انتظار ما تو را میطلبد حاج عباس؛ میخواهیمت سردار حتی اگر جسمی بیجان باشی، همین بودنت برای خیلیها حیاتی دوباره است. خوب میدانیم که میخواستی همچون مادر گمنام باشی و پیکرت جاودانه!
🔸اما این روزها که زمزمهی بازگشت پیکر علی آقا در شهر پیچیده است، غمی تازه در دل جوانه زده؛ غمی که دلتنگی دیدارت را فریاد میزند، غمی که اشکهای گرم فراق را بر روی گونه جاری میسازد و آرام فرو میریزد.
🔹ابهت پیکرت آنسان که زیر پای دژخیمان به روی خاک افتاده بود همچون روضهای مکشوفه بود که چند سال بعد در آن عکس معروف که باز هم طنین انداز شد؛ آن نگاه هراسان دشمن خولی صفت، با هیبت حیدری گویای مکتبی بود که هر دو در آن درس گرفته بودید... اینک علی باز میگردد و عباس همچنان پاسدار حریم خواهر است...
👈مگر میشود از یادمان بروی حاج عباس، هنوز هم برای ما رسم مردانگی در صاحب نامت نهفته هست؛ تو نیز همچون عباسِ علی(ع) برای استمداد اهل بیت(ره) رفتی و نگذاشتی دوباره آل الله به اسارت خصم بیفتد. غیرت عاشوراییات نگذاشت پس از سالها نبرد در خاک تفتیدهی جنوب در معرکهی شام حاضر نشوی و آسایش سالهای بازنشستگیات را فدای بانوی دمشق نکنی!
🔸میدانیم نرفته بودی که باز گردی. میخواستی جسمت به خاک سپرده شود، روحت به خدا و راهت برای آیندگان... تمام خواستنیها را خوب خواستی اما گاهی هوای دلهای بهاری ما را هم داشته باش..
مسافران یا میروند یا میآیند، چه رازی داشتی سردار که رفتهای و هنوز اینجا در بین ما هستی؟
به یاد شهید بی نشان حاج #عباس_عبداللهی
🌐 @Iran_Iran