#رمان_مذهبی_بی_تو_هرگز #قسمت_یازدهم شلوغی ها به شدت به دانشگاه ها کشیده شده بود ... اونقدر اوضاع به هم ریخته بود که نفهمیدن یه زندانی سیاسی برگشته دانشگاه ... منم از فرصت استفاده کردم... با قدرت و تمام توان درس می خوندم ... ترم آخرم و تموم شدن درسم ... با فرار شاه و آزادی تمام زندانی های سیاسی همزمان شد ... التهاب مبارزه اون روزها ... شیرینی فرار شاه ... با آزادی علی همراه شده بود ... صدای زنگ در بلند شد ... در رو که باز کردم ... علی بود ... علی 26 ساله من ... مثل یه مرد چهل ساله شده بود ... چهره شکسته ... بدن پوست به استخوان چسبیده ... با موهایی که می شد تارهای سفید رو بین شون دید ... و پایی که می لنگید ... زینب یک سال و نیمه بود که علی رو بردن ... و مریم هرگز پدرش رو ندیده بود ... حالا زینبم داشت وارد هفت سال می شد و سن مدرسه رفتنش شده بود ... و مریم به شدت با علی غریبی می کرد ... می ترسید به پدرش نزدیک بشه و پشت زینب قایم شده بود ... من اصلا توی حال و هوای خودم نبودم ... نمی فهمیدم باید چه کار کنم ... به زحمت خودم رو کنترل می کردم ... دست مریم و زینب رو گرفتم و آوردم جلو ... - بچه ها بیاید ... یادتونه از بابا براتون تعریف می کردم ... ببینید ... بابا اومده ... بابایی برگشته خونه ... علی با چشم های سرخ، تا یه ساعت پیش حتی نمی دونست بچه دوم مون دختره ... خیلی آروم دستش رو آورد سمت مریم ... مریم خودش رو جمع کرد و دستش رو از توی دست علی کشید ... چرخیدم سمت مریم ... - مریم مامان ... بابایی اومده .. علی با سر بهم اشاره کرد ولش کنم ... چشم ها و لب هاش می لرزید ... دیگه نمی تونستم اون صحنه رو ببینم ... چشم هام آتش گرفته بود و قدرتی برای کنترل اشک هام نداشتم ... صورتم رو چرخوندم و بلند شدم ... - میرم برات شربت بیارم علی جان… چند قدم دور نشده بودم ... که یهو بغض زینبم شکست و خودش رو پرت کرد توی بغل علی ... بغض علی هم شکست ... محکم زینب رو بغل کرده بود و بی امان گریه می کرد ... من پای در آشپزخونه ... زینب توی بغل علی ... و مریم غریبی کنان ... شادترین لحظات اون سال هام ... به سخت ترین شکل می گذشت ... بدترین لحظه، زمانی بود که صدای در دوباره بلند شد ... پدر و مادر علی، سریع خودشون رو رسونده بودن ... مادرش با اشتیاق و شتاب ... علی گویان ... دوید داخل ... تا چشمش به علی افتاد از هوش رفت ... علی من، پیر شده بود ... روزهای التهاب بود ... ارتش از هم پاشیده بود ... قرار بود امام برگرده ... هنوز دولت جایگزین شاه، سر کار بود ... خواهرم با اجبار و زور شوهرش از ایران رفتن ... اون یه افسر شاه دوست بود ... و مملکت بدون شاه برای اون معنایی نداشت ... حتی نتونستم برای آخرین بار خواهرم رو ببینم ... علی با اون حالش ... بیشتر اوقات توی خیابون بود ... تازه اون موقع بود که فهمیدم کار با سلاح رو عالی بلده ... توی مسجد به جوان ها، کار با سلاح و گشت زنی رو یاد می داد... پیش یه چریک لبنانی ... توی کوه های اطراف تهران آموزش دیده بود ... اسلحه می گرفت دستش و ساعت ها با اون وضعش توی خیابون ها گشت می زد ... هر چند وقت یه بار ... خبر درگیری عوامل شاه و گارد با مردم پخش می شد ... اون روزها امنیت شهر، دست مردم عادی مثل علی بود ... و امام آمد ... ما هم مثل بقیه ریختیم توی خیابون ... مسیر آمدن امام و شهر رو تمیز می کردیم ... اون روزها اصلا علی رو ندیدم ... رفته بود برای حفظ امنیت مسیر حرکت امام ... همه چیزش امام بود ... نفسش بود و امام بود ... نفس مون بود و امام بود ... 👈ادامه دارد… #نوشته همسر و دخترشان 🌐 @Iran_Iran 🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran

💠 منال تعلقاتی که باعث برگشت تجربه‌گر به این دنیا شد 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 #زندگی_پس_از_زندگی 🌐 @Iran_Iran 🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran

🎥 لحظه اعلام خبر شهادت شهید «حسن بابانیا‌» از شهدای حادثه امروز راسک در به خانواده‌اش در شهرستان املش گیلان 🌐 @Iran_Iran 🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran

☑️کشته شدن یک سرگرد صهیونیستی ارتش صهیونیستی از کشته شدن سرگرد تومر شلوم میاره ۲۸ ساله و از گردان مهندسی ۷۱۰ در درگیری با مقاومت فلسطین در شمال نوار غزه خبر داد. صبح امروز نیز ارتش صهیونیستی اعلام کرد که گروهبان اوز شموئل آرادی از نیروهای گردان مهندسی ۶۰۳ تشکیلات تهاجمی جولان (۷) کشته شده و چهار نظامی دیگر نیز زخمی شده‌اند. همچنین ارتش رژیم صهیونیستی از کشته شدن یک افسر دیگر در نبردهای جنوب نوار غزه خبر داده و اعلام کرده که این افسر فرمانده تانک بوده است. امروز هم روزنامه عبری زبان یدیعوت احرونوت اعلام کرد که تعداد مجروحان ارتش صهیونیستی ثبت شده در بیمارستان‌ها بسیار بیشتر از رقمی است که ارتش اعلام می‌کند. طبق اعلام ارتش رژیم صهیونیستی، شمار کشته‌های این رژیم از صبح امروز به ۳ نفر افزایش یافته است. 🌐 @Iran_Iran 🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran

🎧 #واحد | #امام_زمان(عج) 📝 ای وارث پیمبر... 🎤 #حاج_محمود_کریمی 🌐 @Iran_Iran 🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran

اللهم عجل لولیک الفرج #جمعه_های_مهدوی #استوری 🌐 @Iran_Iran 🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran

📸تصویری از رهبر انقلاب در دومین شب مراسم عزاداری حضرت فاطمه‌زهرا سلام‌الله‌علیها در حسینیه امام خمینی(ره). ۱۴۰۲/۰۹/۲۴ 🌐 @Iran_Iran 🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran

🎵 #استودیویی | #ادعیه 📜 " حدیث شریف کساء " 🎤 #علی_فانی 🌐 @Iran_Iran 🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran

📸 و این خاصیت نام شماست که همیشه دݪم را وصل کرده به حال بهتری •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈• 🌐 @Iran_Iran 🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran

سرپناه نا امیدان مأمن مأیوس ها ایستگاه آخرِ ای کاش ها، افسوس ها گرم در رویای صحن و گنبد و گلدسته هاست زائر دلخسته و بی خواب از کابوس ها امام رضا 🌐 @Iran_Iran 🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran

نحوه جابجایی سخنگوی نیروهای مسلح یمن 😁 آقا آدم به این گردن کلفتی رو داری منتقل میکنی دو دقیقه اون گوشه لپی رو درار :)) 🌐 @Iran_Iran 🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran

📢روبروی ظلم و ظالم در جهان می‌ایستم، اهل سازش نیستم... 📹مرثیه‌سرایی سیدرضا نریمانی در دومین شب مراسم عزاداری حضرت فاطمه‌زهرا سلام‌الله‌علیها در حسینیه امام خمینی(ره) با حضور رهبر انقلاب اسلامی و جمعی از محبان اهل‌بیت‌علیهم‌السلام 🌐 @Iran_Iran 🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran