بوسه سردار قاآنی بر تابوت شهید سید رضی موسوی
🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 #با_فاطمیون 2️⃣
🔺شهید مدافع حرم #فاطمیون #محمد_سخندان
🔺شهادت ۹۴/۸/۲۵ حلب
🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
♦️تصاویری از آمادهسازی مدفن سردار رضی موسوی در آستان مقدس امام زاده صالح(ع)
🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 قاب متفاوتی از مراسم اقامه نماز رهبر انقلاب بر پیکر سردار سرافراز شهید سیدرضی موسوی
🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
یک درخت میلیون ها چوب کبریت را می سازد
اما وقتی زمانش برسد فقط یک چوب کبریت برای سوزاندن میلیونها درخت کافی است
زمانه و شرایط در هر موقعی می تواند تغییر کند
در زندگی هیچ کس را تحقیر نکنید
شاید امروز قدرتمند باشید اما یادتان باشد
زمان از شما قدرتمندتر است
از یک درخت هزاران چوب کبریت تولید میشود
اما وقتی زمانش برسد یک چوب کبریت برای سوزاندن هزاران درخت کافیست
#جملات_زیبا
🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
💠امام صادق عليه السلام:
🌷هر كه به دنيا دل بسته شود، دلش به سه چيز بسته مى شود:
①اندوه پايان ناپذير،
②آرزوى دست نيافتنى،
③و اميد نارسيدنى
📚کافی، ج ۲، ص ۳۲۰
#حدیث
🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 تصاویری از مراسم تدفین شهید سید رضی موسوی در امامزاده صالح(ع)
🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #حدیث_زندگی | بدترین مردم چه کسانی هستند
✏️ شرح حدیث اخلاق توسط حضرت آیتالله خامنهای
🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☑️به یاد سردار پرافتخار و با اخلاص
شهید حاج قاسم سلیمانی عزیز
🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
بـر زمیـن افتـاده حتـی
روشنـایـی در شـب انـد
دسـت هایـی کـه نگهبـان ِ
حریـم ِ زینـب انـد ..
#حاج_قاسم
#علی_آقاعبداللهی
#سید_رضی💔
#بازپنجشنبهویادشهداباصلوات✨
▫️ڪانال مدافعان حـــــرم
🌐 @Iran_Iran
https://t.me/joinchat/AAAAADvRqlwtdgFnCnTrvQ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پیکر شهید سید رضی در امامزاده صالح تجریش آرام گرفت ❤️
#عند_ربهم_یرزقون
🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
کاش میشد که روی قبر من
حَک میشد مدافعِ حرم
🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تصاویر جمعی از شهدای مدافع حرم نیروی هوافضای سپاه پاسداران که ۲۰ فروردین ۹۷ توسط رژیم سفاک و خونخوار صهیونیستی براثر حمله هوایی به شهادت رسیدند.🌷
🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
سردار سلیمانی از شهید شفیع زاده روایت میکند
🔹شهید حسن شفیع زاده به دنبال تشکیل سپاه، به همراه دیگر برادران، اولین هسته های مسلح سپاه را پی ریزی کرد و در سمت مسئول عملیات سپاه تبریز در سرکوبی خوانین و اشرار آذربایجان و حزب منحرف خلق مسلمان نقش فعال داشت. وی بهعنوان بنیانگذار یگان توپخانهٔ سپاه شناخته میشود.
🔹حاج قاسم سلیمانی سردار دلها درباره شهید حسن شفیع زاده، فرمانده توپخانه سپاه گفته است: " در مورد برخورد شهید شفیعزاده با من در جلسات عرض کنم، من با شهید شفیعزاده خیلی رفیق بودم و رفاقتی که با شهید داشتم از بچههای دیگر بیشتر بود، ما معمولاً در جلسات کنار هم مینشستیم و با هم دیگر بیشتر شوخی میکردیم."
#معرفی_شهید
#شهید_دفاع_مقدس
🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥ماجرای شهیدی که برای مدافع حرم شدن ۲۰ کیلو وزن کم کرد تا مادرش راضی شود
🔸روایت مادر شهید لنگریزاده از لحظه جدایی از تمام دلخوشیاش
🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
#رمان_مذهبی_بی_تو_هرگز
#قسمت_بیست_چهارم
تازه می فهمیدم چرا علی گفت ... من تنها کسی هستم که می تونه زینب رو به رفتن راضی کنه ... اشک توی چشم هام حلقه زد ... پارچ رو برداشتم و گذاشتم توی یخچال ...
دیگه نتونستم خودم رو کنترل کنم ...
- بی انصاف ... خودت از پس دخترت برنیومدی ... من رو انداختی جلو؟ ... چطور راضیش کنم وقتی خودم دلم نمی خواد بره؟
برای اذان از اتاق اومد بیرون که وضو بگیره ... دنبالش راه افتادم سمت دستشویی ... پشت در ایستادم تا اومد بیرون... زل زدم توی چشم هاش ... با حالت ملتمسانه ای بهم نگاه کرد ... التماس می کرد حرفت رو نگو ... چشم هام رو بستم و یه نفس عمیق کشیدم ...
- یادته 9 سالت بود تب کردی ...
سرش رو انداخت پایین ... منتظر جوابش نشدم ...
- پدرت چه شرطی گذاشت؟ ... هر چی من میگم، میگی چشم ...
التماس چشم هاش بیشتر شد ... گریه اش گرفته بود ...
- خوب پس نگو ... هیچی نگو ... حرفی نگو که عمل کردنش سخت باشه ...
پرده اشک جلوی دیدم رو گرفته بود ...
- برو زینب جان ... حرف پدرت رو گوش کن ... علی گفت باید بری ...
و صورتم رو چرخوندم ... قطرات اشک از چشمم فرو ریخت ... نمی خواستم زینب اشکم رو ببینه.....
تمام مقدمات سفر رو مامور دانشگاه از طریق سفارت انجام داد ... براش یه خونه مبله گرفتن ... حتی گفتن اگر راضی نبودید بگید براتون عوضش می کنیم ... هزینه زندگی و رفت و آمدش رو هم دانشگاه تقبل کرده بود ...
پای پرواز ... به زحمت جلوی خودم رو گرفتم ... نمی خواستم دلش بلرزه ... با بلند شدن پرواز، اشک های من بی وقفه سرازیر شد ... تمام چادر و مقنعه ام خیس شده بود ...
بچه ها، حریف آرام کردن من نمی شدن
#ادامه_رمان_به_روایت_زینب
نماینده دانشگاه برای استقبالم به فرودگاه اومد ... وقتی چشمش بهم افتاد، تحیر و تعجب... نگاهش رو پر کرد ... چند لحظه موند ... نمی دونست چطور باید باهام برخورد کنه..
سوار ماشین که شدیم ... این تحیر رو به زبان آورد ...
- شما اولین دانشجوی جهان سومی بودید که دانشگاه برای به دست آوردن شما اینقدر زحمت کشید ...
زیرچشمی نیم نگاهی بهم انداخت ...
- و اولین دانشجویی که از طرف دانشگاه ما ... با چنین حجابی وارد خاک انگلستان شده ...
نمی دونستم باید این حرف رو پای افتخار و تمجید بگذارم ... یا از شنیدن کلمه اولین دانشجوی مسلمان محجبه، شرمنده باشم که بقیه اینطوری نیومدن ...ولی یه چیزی رو می دونستم ... به شدت از شنیدن کلمه جهان سوم عصبانی بودم ... هزار تا جواب مودبانه در جواب این اهانتش توی نظرم می چرخید ... اما سکوت کردم ... باید پیش از هر حرفی همه چیز رو می سنجیدم ... و من هیچی در مورد اون شخص نمی دونستم ...
من رو به خونه ای که گرفته بودن برد ... یه خونه دوبلکس ... بزرگ و دلباز ... با یه باغچه کوچیک جلوی در و حیاط پشتی... ترکیبی از سبک مدرن و معماری خانه های سنتی انگلیسی ... تمام وسایلش شیک و مرتب
فضای دانشگاه و تمام شرایط هم عالی بود ... همه چیز رو طوری مرتب کرده بودن که هرگز ... حتی فکر برگشتن به ذهنم خطور نکنه ... اما به شدت اشتباه می کردن ...
هنوز نیومده دلم برای ایران تنگ شده بود ... برای مادرم ... خواهر و برادرهام ... من تا همون جا رو هم فقط به حرمت حرف پدرم اومده بودم ... قبل از رفتن ... توی فرودگاه از مادرم قول گرفتم هر خبری از بابا شد بلافاصله بهم خبر بده ... خودم اینجا بودم ... دلم جا مونده بود ... با یه علامت سوال بزرگ ...
- بابا ... چرا من رو فرستادی اینجا؟ ...
👈ادامه دارد…
#نوشته همسر و دخترشان
🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 حق الناس
شهیدی که درخواست رفع حق الناس را داشت
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
#زندگی_پس_از_زندگی
🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran