فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رهبر انقلاب: تحریمها ملت ایران را از پا در نمیآورد چون دل به کمک خارج از مرزها نبسته است. این روحیه را باید تقویت کرد. ۱۴۰۳/۲/۵
🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📢رهبر انقلاب، امروز: ملت ایران استحکام خود را باید در کار و عمل و اتحاد ملی نشان دهد. ۱۴۰۳/۲/۵
🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📢رهبر انقلاب: امنیت شغلی اطمینان کارگر به آینده شغلی خود است/ امنیت شغلی از وظایف مسئولین است/ در دورهای مبتلا به تعطیلی کارخانههای بزرگ شدیم، به همت مسئولین در این یکی دوساله خیلی از کارگاههای تعطیل شده راه افتاد و این کار باید ادامه پیدا کند. ۱۴۰۳/۲/۵
🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
مهربانی دانه ایست،
حتی اگر ندانی آنرا کجا کاشتی
روزی به بار مینشیند
و درختی میشود
و تو در سایه آن خستگی در خواهی آورد!
🌹🌹🌹
#جملات_زیبا
🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
امام على عليه السلام:
هر دوستى اى كه رشته آن را طمع ببندد، نوميدى، آن را از هم بگسلد!
كلُّ مَوَدّةٍ عَقَدَها الطّمَعُ حَلَّها اليأسُ
ميزان الحكمه، جلد ۱، صفحه ۷۵
#حدیث
🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☑️ابتکار یکی از کارگران حاضر در دیدار امروز برای دریافت هدیه انگشتر از رهبر انقلاب
🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📢رهبر انقلاب: حال کارگر خوب شود حال کشور خوب میشود. ۱۴۰۳/۲/۵
🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
#روزه_قضــا
✍ چند روز قبل از شهادتش ، از سر دشت مے رفتیم باختران بین حرفهایش گفت:
‹‹بچه ها! من دویست روز روزه بدهڪارم›› تعجب ڪردیم!!!
گفت:
‹‹شش سالہ هیچ جا ده روز نموندم ڪہ قصد روزه ڪنم.››
وقتی خبر رسید شهید شده، توی حسینیه انگار زلزله شد. ڪسی نمی توانست جلوی بچه ها را بگیرد توی سر و سینه شان می زدند. چند نفر بی حال شدند و روی دست بردنشان آخر مراسم عزاداری، آقای صادقی گفت:
‹‹شهید به من سپرده بود ڪہ دویست روز روزه قضا داره ڪی حاضره براش این روزها رو بگیره؟››
همه بلند شدند نفری یڪ روز هم روزه می گرفتند، می شد ده هزار روز....
📚 یادگاران ،ج ده ، ص ۹۴
#شهید_مهدی_زین_الدین
#شادی_روح_پاکش_صلوات
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شیطان در این دنیا انسان رو چطوری سرگرم میکنه
آیت الله جوادی آملی
🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
بالاخره از طریق همین چشمهایت شهید میشوی
چشمهایش زیبا بود و از حرف او در آنها دلواپسیای نشست..خواست سر به سر حاجی بگذارد... اما از دهانش پرید که «تو بالاخره ازطریق همین چشمهایت شهید میشوی»!
چشمهای حاجی درخشید پرسید: چرا؟ و در نگاهش چنان انتظاری بود که او دلش نیامد بگوید: ولش کن! حرف دیگری بزنیم
دلش نیامد، بگوید: من نماز میخوانم، دعا میکنم که تو بمانی، شهید نشوی. آه کشید. گفت: «چون خدا به این چشمهایت هم جمال داده هم کمال. این چشمها در راه خدا بیداری زیاد کشیده، اشک هم زیاد ریخته
#شهید_همت
نیمه پنهان ماه / راوی همسر شهید
🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چگونه این مرد "سردار دلها" شد؟
🌷 سرداردلها، #شهید_سلیمانی:
من توی جنگ نه درجه داشتم، نه ....
🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
♦️از کجا رسیدیم به کجا/ نامه یک شهید همراه فیش واریزی ۴۰۰ تومان پول به حساب دولت در زمان جنگ با عراق
شهید امیر مقدم:
🔹حلال کنید... امروز پای خاکریز، دو تا از گلولههای آرپیجی به هدف نخورد، حقوق این ماهم حلال نیست، ببخشید
🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 "عامیت هالیفی"، نماینده کنست و عضو کمیته خارجی و امنیتی رژیم صهیونیستی:
🔹 نتانیاهو و ارتش دروغ میگویند؛ واقعیت این است که برنامهها ما را به نتیجه که نابودی حماس باشد، نرساندند؛ تمام گردانها و تیپهای حماس هنوز فعال و روی پا هستند! این چیزی است که به مردم گفته نمیشود!
🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
عارفی که خجالت زده «امام حسین(ع)» نشد
🔹همسر شهید حمید عارف میگوید: " در مسافرتی حمید ناهار نخورد با این حالی که به آن غذا خیلی علاقه داشت وقتی علت را پرسیدم در جواب گفت: یک بار پای سفره غذا نشستم ولی فراموش کردم که "بسم الله الرحمن الرحيم " را بر زبان بياورم، وقتی که فهميدم همان روز از خودم متنفر شدم. امروز خیلی گرسنه بودم خواستم از خوردن کباب خودداری کنم . برای اينکه خداوند از من راضی شود و مرا ببخشد. هر مسلمانی که میخواهد کاری انجام دهد اول نام خدا را بر زبان میآورد و چون من فراموش کردم که نام خدا را بر زبان آورم امروز خودم را شکنجه دادم تا هيچوقت و هيچ موقع ديگر ياد خدا را فراموش نکنم تا این يک تجربه بزرگی برای من باشد."
🔹چهلمین روز شهادتش، جنازه حمید عارف روی دستهای فراوان دارابیها به سوی گلزار شهدا حمل شد؛ در حالی در فرازی از وصیت نامهاش که در همان مراسم، جگر همه را آتش زد، آمده بود:
«خدایا! من خجالت میکشم که در قیامت سرور شهیدان بدنش پاره پاره باشد و من سالم باشم. پروردگارا! از تو میخواهم در هر زمان صلاح دانستی شهید شوم، به تمام مقربانت قسمت می دهم، که مرگ در رختخواب نصیبم نکنی و اگر شهادت نصیبم شد، بدنم تکه تکه شود که شرمنده نباشم.»
#معرفی_شهید
#شهید_دفاع_مقدس
🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
💬 دیدار سردار فدوی جانشین فرمانده سپاه با خانواده شهید #حمیدرضا_الداغی در منزل این شهید به مناسبت اولین سالگرد شهید غیرت
▪️ڪانال مدافعان حـــــرم
🌐 @Iran_Iran
https://t.me/joinchat/AAAAADvRqlwtdgFnCnTrvQ
❂◆◈○•--------------------
﴾﷽﴿
❂○° #پلاک_پنهان °○❂
🔻 قسمت #یک
ــ سمانه بدو دیگه
سمانه در حالی که کتاب هایش را در کیفش می گذاشت، سر بلند کرد و چشم غره ای به صغرا رفت:
ــ صغرا یکم صبر کن ،میبینی دارم وسایلمو جمع میکنم
ــ بخدا گشنمه بریم دیگه تا برسیم خونه عزیز طول میکشه
سمانه کیفش را برداشت و چادرش را روی سرش مرتب کرد و به سمت در رفت:
ــ بیا بریم
هر دو از دانشگاه خارج شدند،امروز همه خونه ی عزیز برای شام دعوت شده بودند دستی برای تاکسی تکان داد که با ایستادن ماشین سوار شدند،
سمانه نگاهی به دخترخاله اش انداخت که به بیرون نگاه می کرد انداخت او را به اندازه ی خواهر نداشته اش دوست داشت همیشه و در هر شرایطی کنارش بود و به خاطر داشتنش خدا را شکر می کرد.
ــ میگم سمانه به نظرت شام چی درست کرده عزیز؟
سمانه ارام خندید و گفت:
ــ خجالت بکش صغرا تو که شکمو نبودی!!
ــ برو بابا
تا رسیدن حرفی دیگری نزدند
سمانه کرایه را حساب کرد و همراه صغرا به طرف خانه ی عزیز رفتند.
زنگ در را زدند که صدای دعوای طاها و زینب برای اینکه چه کسی در را باز کند به گوشِ سمانه رسید بلاخره طاها بیخیال شد و زینب در را باز کرد با دیدن سمانه جیغ بلندی زد و در اغوش سمانه پرید:
ــ سلام عمه جووونم
صغرا چشم غره ای به زینب رفت و گفت :
ــ منم اینجا بوقم
وبه سمت طاها پسر برادرش رفت سمانه کنار زینب زانو زد و اورا در آغوش گرفت و با خنده روبه صغرا گفت:
ــ حسود
بعد از کلی حرف زدن و گله از طاها زینب از سمانه جدا شد، که اینبار طاها به سمتش آمد و ناراحت سلام کرد:
ــ سلام خاله
ــ سلام عزیزم چرا ناراحتی؟؟
ــ زینب اذیت میکنه
سمانه خندید و کنارش زانو زد ؛
ــ من برم سلام کنم با بقیه بعد شام قول میدم مشکلتونو حل کنم!!
ــ قول ؟؟
ــ قول
از جایش بلند می شود وبه طرف بقیه می رود
↩️ #ادامہ_دارد...
○⭕️
✍ #نویسنده: فاطمه امیری
🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️گلایه رهبر انقلاب از برخی جوانان که یا دنبال کار نیستند یا فقط در پی پشت میز نشینی هستند
🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
❂◆◈○•--------------------
﴾﷽﴿
❂○° #پلاک_پنهان °○❂
🔻 قسمت #دو
به بقیه که دورهم نشسته بودند نزدیک شد، صدای بحثشان بالا گرفته بود،مثل همیشه بحث سیاسی بود و آقایون دو جبهه شده بودند، سید محمود،پدرش و آقا محمد و محسن و یاسین یک جبهه و کمیل وآرش جبهه ی مقابل ..
سلامی کرد وکنار مادرش و خاله سمیه و عزیز نشست و گوش به بحث های سیاسی آقایون سپرد.
نگاهی گذرایی به کمیل و آرش که سعی در کوبیدن نظام و حکومت را داشتند انداخت،همیشه از این موضوع تعجب می کرد، که چگونه پسردایی اش آرش با اینکه پدرش نظامی و سرهنگ است، اینقدر مخالف نظام باشد و بیشتر از پسرخاله اش که فرزند شهید است و برادر بزرگترش یاسین که پاسدار است، به شدت مخالف نظام بود و همیشه در بحث های سیاسی در جبهه مقابل بقیه می ایستاد .
صدای سمیه خانم سمانه را از فکر خارج کرد و نگاهش را از آقایون به خاله اش سوق داد:
ــ نمیدونم دیگه با کمیل چیکار کنم؟چی دیده که این همه مخالفه نظامه.خیره سرش پسره شهیده .برادرش پاسداره دایی اش سرهنگه شوهر خاله اش سرهنگه پسر خاله اش سرگرده ،یعنی بین کلی نظامی بزرگ شده ولی چرا عقایدش اینجوریه نمیدونم!!
فرحناز دست خواهرش را می گیرد وآرام دستش را نوازش می کند؛
ــ غصه نخور عزیزم.نمیشه ڪه همه مثل هم باشن،درست میگی کمیل تو یک خانواده مذهبی و نظامی بزرگ شده و همه مردا و پسرای اطرافش نظامین اما دلیل نمیشه خودش و آرش هم نظامی باشن
ــ من نمیگم نظامی باشن ،میگم این مخالفتشون چه دلیلی داره؟؟الان آرش می گیم هنوز بچه است تازه دانشگاه رفته جوگیر شده.اما کمیل دیگه چرا بیست و نه سالش داره تموم میشه.نمیدونم شاید به خاطر این باشگاهی که باز ڪرده،باشه ،معلوم نیست ڪی میره ڪی میاد!
ــ حرص نخور سمیه.خداروشکر پسرت خیلےباحیاست،چشم پاڪه،نمازو روزه اشو میگیره،خداتو شڪر ڪن.
سمیه خانم آهی میکشد و خدایا شکرت را زیر لب زمزمه می ڪند.
سمانه با دیدن سینے مرغ های به سیخ ڪشیده در دست زهره زندایی اش از جایش بلند مے شود و به ڪمڪش مے رود .
کمیل مثل همیشہ کباب کردن مرغ ها را به عهده می گیرد و مشغول آماده کردن منقل مےشود سمانه سینی مرغ ها را کنارش می گذارد:
ــ خیلے ممنون
سمانه !خواهش میڪنم" آرامی زیر لب مے گوید و به داخل ساختمان، به اتاق مخصوص خودش و صغرا که عزیز آن را برای آن ها معین ڪرده بود رفت.
چادر رنگی را از ڪمد بیرون آورد و به جای چادر مشڪی سرش کرد، روبه روی آینه ایستاد و چادر را روی سرش مرتب کرد.
با پیچدن بوی کباب نفس عمیقے کشید و در دل خود اعتراف کرد که کباب هایی که کمیل کباب مے کرد خیلےخوشمزه هستند،با آمدن اسم کمیل ذهنش به سمت پسرخاله اش ڪشیده شد
↩️ #ادامہ_دارد...
○⭕️
✍ #نویسنده: فاطمه امیری
🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
مناجات شهید چمران - @khadem_shohda.mp3
1.56M
📎پیشنهاد دانلود
مناجات زیبای شهید چمران🌷
🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #استوری
🕊اوّلین کسی که وارد بهشت می شود، شهید است ...
امام رضا(ع)
🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
تصویر مربوط به فروردین ۹۶ و بازدید حاج قاسم از خطوط عملیاتی حماه است. ابوباقر در خاطرهای آن روزها را چنین تعریف میکند
روز دوم عید بود. حاج قاسم با فرماندهان میدانی در سوریه تماس می گیرند که جواب میگیرد اوضاع جبهه خوب نیست و «احتمال فروپاشی در بخش عمده ای از سوریه وجود دارد حالا روز دوم عید حاج قاسم برای دیدن پدر خود در قنات ملک رابر کرمان بود. حاج قاسم گفت: «بیایم؟» گفتیم «نه با توکل بر خدا خودمان جمع می کنیم اما حاجی دلش طاقت نیاورد، همان روز بلند شد آمد سوریه!حاج قاسم به حماه آمد و به بلندای جبل زین العابدین رفت دوربین را دست گرفت. گفت «تک اصلی کجاست؟» جواب داده شد از دو طرف جدی میآیند، حاجی گفت «یک طرف تک اصلی است دقت کرد و گفت «تک اصلی غرب رودخانه عاصی است» گفتیم به چه دلیل میگویید؟ گفت «دشمن از آنجا با چشم غیر مسلح حماه را می بیند، تیر تیربارش از آن نقطه به اینجا میرسد، لذا اشتیاق دارد حماه را بگیرد، مثل زمانی که ما دیوارها و نخلستان های خرمشهر را می دیدیم و برای رسیدن به آن اشتیاق داشتیم! این را چطورتشخیص نمی دهید؟» به شوخی گفتم این طوری اگرما هم تشخیص میدادیم که میشدیم «حاج قاسم
@Iran_Iran