📹 رهبر انقلاب، هم‌اکنون در حرم مطهر امام خمینی: 🖤 #طوفان_الاقصی درست در وقت خود اتفاق افتاد 🗓۱۴ خرداد ۱۴۰۳؛ سی‌وپنجمین سالگرد ارتحال امام خمینی 🌐 @Iran_Iran 🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran

📹 رهبر انقلاب، هم‌اکنون در حرم مطهر امام خمینی: 🖤 #رژیم_صهیونیستی دارد تمام میشود، مردم دنیا دارند می‌بینند 🗓۱۴ خرداد ۱۴۰۳؛ سی‌وپنجمین سالگرد ارتحال امام خمینی 🌐 @Iran_Iran 🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran

📹 رهبر انقلاب، هم‌اکنون در حرم مطهر امام خمینی: 🖤 رئیس جمهور عزیز و پرکار و همراهان ایشان افراد شایسته و مومنی بودند 🗓۱۴ خرداد ۱۴۰۳؛ سی‌وپنجمین سالگرد ارتحال امام خمینی 🌐 @Iran_Iran 🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran

📹 رهبر انقلاب، هم‌اکنون در حرم مطهر امام خمینی: 🖤 آقای #رئیسی_عزیز و همراهانشان در راه خدمت به مردم کشته شدند؛ آنها را #شهدای_خدمت می‌دانیم 🗓۱۴ خرداد ۱۴۰۳؛ سی‌وپنجمین سالگرد ارتحال امام خمینی

📹 رهبر انقلاب، هم‌اکنون در حرم مطهر امام خمینی: 🖤 درباره رئیس جمهور عزیز ما، همه اعتراف کردند مرد کار و خدمت و صفا و صداقت بود 🗓۱۴ خرداد ۱۴۰۳؛ سی‌وپنجمین سالگرد ارتحال امام خمینی 🌐 @Iran_Iran 🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran

📹 رهبر انقلاب، هم‌اکنون در حرم مطهر امام خمینی: 🖤 رئیس جمهور عزیز، ایران را در چشم رجال سیاسی دنیا برجسته کرد 🗓۱۴ خرداد ۱۴۰۳؛ سی‌وپنجمین سالگرد ارتحال امام خمینی 🌐 @Iran_Iran 🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran

📹 رهبر انقلاب، هم‌اکنون در حرم مطهر امام خمینی: 🖤 رئیس جمهور به کسانی که به خود او بدی کرده بودند با کرامت برخورد میکرد؛ به لبخند دشمن اعتماد نمیکرد 🗓۱۴ خرداد ۱۴۰۳؛ سی‌وپنجمین سالگرد ارتحال امام خمینی 🌐 @Iran_Iran 🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran

📹 رهبر انقلاب، هم‌اکنون در حرم مطهر امام خمینی: 🖤 بعد از فقدان رئیس جمهور عزیز همه جریان‌ها از خدمات او حرف میزنند؛ دلم برای رئیسی سوخت، در زمان حیات او یک کلمه حاضر نبودند از این حرفها بزنند 🗓۱۴ خرداد ۱۴۰۳؛ سی‌وپنجمین سالگرد ارتحال امام خمینی 🌐 @Iran_Iran 🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran

📹 رهبر انقلاب، هم‌اکنون در حرم مطهر امام خمینی: 🖤 خدای متعال درجات رئیس جمهور عزیز و همراهان را عالی کند 🗓۱۴ خرداد ۱۴۰۳؛ سی‌وپنجمین سالگرد ارتحال امام خمینی 🌐 @Iran_Iran 🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran

📹 رهبر انقلاب، هم‌اکنون در حرم مطهر امام خمینی: 🖤 عزاداری مردم برای رئیس جمهور عزیز یک #حماسه بود 🗓۱۴ خرداد ۱۴۰۳؛ سی‌وپنجمین سالگرد ارتحال امام خمینی 🌐 @Iran_Iran 🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran

📹 رهبر انقلاب، هم‌اکنون در حرم مطهر امام خمینی: 🖤 حماسه #انتخابات مکمل حماسه #بدرقه_شهیدان است 🗓۱۴ خرداد ۱۴۰۳؛ سی‌وپنجمین سالگرد ارتحال امام خمینی 🌐 @Iran_Iran 🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran

🖤 نمای متفاوتی از لحظه ورود حضرت آیت‌الله خامنه‌ای به حرم مطهر امام راحل در سی‌وپنجمین سالگرد ارتحال حضرت امام خمینی در میان ابراز احساسات مردم 🗓۱۴ خرداد ۱۴۰۳ 🌐 @Iran_Iran 🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran

🖤 صوت کامل بیانات صبح امروز رهبر انقلاب در مراسم سی و پنجمین سالگرد ارتحال حضرت امام خمینی(ره). ۱۴۰۳/۳/۱۴ 🌐 @Iran_Iran 🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran

مهربانی دانه ایست، حتی اگر ندانی آنرا کجا کاشتی روزی به بار مینشیند و درختی میشود و تو در سایه‌ آن خستگی در خواهی آورد! #جملات_زیبا 🌐 @Iran_Iran 🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran

📣 دعوت فرزندان 14 شهید شاخص از محمد باقر قالیباف برای کاندیداتوری در انتخابات/ این بار به شما تکلیف می‌کنیم که در انتخابات ریاست جمهوری شرکت کنید فرزندان شهیدان شاخص کشور در نامه‌ای به قالیباف نوشتند: همرزم پدر، عموی مهربان و ریاست مجلس شورای اسلامی، مقام معظم رهبری از ده سال خسران کشور فرمودند، ده سالی که اگرچه با دولت شهید رئیسی به پایان رسید، اما ده سال از زندگی ما و تمام جوانانی بود که برای آینده‌ای ساده دست و پا می‌زدند. بله، ما پیش از آغاز دولت خدمتگزار رئیس‌جمهور شهیدمان سال‌ها از عمر خود را پای انتخاب‌هایی اشتباه حرام کردیم، اما حالا زمان مناسبی برای سوگواری نیست. امروز زمان صیانت از دستاوردهای انقلاب اسلامی است، امروز زمان صیانت از ایران است، امروز باید بلند شویم تا کشور توسط کسی اداره شود که خون شهدا را بر پیراهنش دارد، نه بر دستانش! ما به عنوان فرزندان شهدا هیچ طلبی از جمهوری اسلامی نداریم، اما مدیران جمهوری اسلامی مادامی که این پرچم سه‌رنگ در آسمان به اهتزاز در می‌آید به خون پدران ما وام‌دار هستند. ما سال‌های سخت تنهایی را نچشیدیم که نااهلان دوباره راه پیشرفت ایران اسلامی را منحرف کنند. شکی نیست که فضای بی‌اخلاق سیاسی، پرده‌دری‌های مجازی و انواع و اقسام مشکلات بر سر راه شما خواهد بود، اما اگر فکر می‌کنید امکان پذیر نیست، این "نمی‌شود" را به ما نگویید، به "خدا" بگویید.

امام على عليه السلام: از نشانه هاى حُسن همسايگى جويا شدن از احوال همسايه است مِن حُسنِ الجِوارِ تَفَقُّدُ الجارِ ميزان الحكمه، جلد2، صفحه 396 #حدیث 🌐 @Iran_Iran 🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran

عروسیمان رنگ و بوی خاصی داشت .... 🌷شهید مدافع حرم مرتضی زارع🌷 🌐 @Iran_Iran 🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran

نحوه رام کردن نفس 🌐 @Iran_Iran 🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran

📎کلام شهید خدایا .. میگویند بزرگ ترین شڪست از دست دادن ایمان است، بصیرتے بہ من عنایت ڪن ڪہ در این روزهای سخت امتحان روزگار، شرمنده ے شهدا نشوم. 🌷شهید محمدامین کریمیان🌷 🌐 @Iran_Iran 🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran

☑️️️آخرین حضور سردار حاج قاسم سلیمانی در مراسم رحلت امام خمینی، خرداد سال٩٨ 🏴 به‌مناسبت ایام سالگرد ارتحال امام خمینی(ره)

🌷امام خامنه ای: در دوران جنگ گاهی وصیتنامه‌های این جوانها را که عاشقانه جهاد می‌کردند و به شهادت می‌رسیدند، نگاه می‌کردم خیلی برای من مفید بود .... 🌐 @Iran_Iran 🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran

انتشار به مناسبت سالروز شهادت شهید رضا خرمی صحبت های فرزند سردار شهید حاج قاسم سلیمانی در مورد شهید مدافع حرم‌ رضا خرمی 🌐 @Iran_Iran 🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran

شهیدی که رحلت امام (ره ) خیلی گریه می‌کرد 🔹شهید بهرام مهرداد زمان رحلت امام خمینی(ره) ۱۶ ساله بود و خیلی گریه می کرد. عادل برادر کوچکتر شهید با بیان این مطلب می گوید: " آن روزها درمدرسه باقر العلوم درانتهای خیابان شهید احمد حسینی درس می‌خواندیم من ۱۳ ساله بودم و یادم هست امتحان جغرافیا داشتیم و نمی‌دانستیم که امام به رحمت خدا رفته به طرف مدرسه رفتیم و گفتند تعطیل است من بچه بودم و ازاینکه امتحان را نمی‌دهیم خوشحال بودم و به سرعت به طرف خانه می‌دویدم تا چرخ بستنی فروشی‌ام بردارم و بروم بستنی‌هایم را بفروشم اما بهرام تمام راه برگشت به خانه را با صدای بلند گریه می‌کرد ودرتمام مراسم وداع با امام وتشییع و خاکسپاری شرکت کرد. #معرفی_شهید #شهید_مدافع_حرم 🌐 @Iran_Iran 🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran

وقتی فرمانده خودش را تنبیه کرد... روایتگری حاج حسین یکتا در موقعیت شط‌علی محل استقرار یکی از گردانهای قرارگاه به کلی سری نصرت به فرماندهی شهید علی هاشمی🌷 در جمع زائرین راهیان نور 🌐 @Iran_Iran 🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran

❂◆◈○•-------------------- ﴾﷽﴿ ❂○° #پلاک_پنهان °○❂ 🔻 قسمت #سی_ششم از اتاق خارج شد،باور نمی کرد که کمیل تا بازداشگاه او را همراهی نکرده،درد اینکه او را به بازداشگاه فرستاده بود ،داغونش کرده بود اما این کارش بدتر بود،با فشار دست شرفی به دور بازویش "اخی" گفت. به اخم های شرفی خیره شد،حیف که حال خوشی نداشت والا می دانست چطور جواب این اخم و تخم های الان و تهمت های صبح را یک جا به او بدهد. وارد راهرویی شدند ،که هر سمتش اتاقی بود،با ایستادن شرفی ،او هم ایستاد،شرفی در مشکی رنگ را باز کرد گه صدای بدی داد مثل اینکه خیلی وقت بود که بازش نکرده بودند ،اشاره کرد که وارد شود،سمانه چشم غره ای برایش رفت و وارد اتاق کوچک شد. با محکم بسته شدن در،صدای بلندی در فضای کوچک اتاق پیچید،اتاق در تاریکی فرو رفته بود،سمانه که از تاریکی میترسید،تند تند زیر لب ذکر میگفت و با دست بر روی دیوار می کشید تا شاید کلید برق را پیدا کند. هر چه میگشت چراغی پیدا نمی کرد،دیگر از ترس گریه اش گرفته بود ،با لمس دیوار ،خودش را به گوشه ی اتاق رساند ،که با برخورد پایش به چیز ی،جیغ خفه ای کشید ،اما کمی بعد متوجه پتویی شد،نفس عمیقی کشید،به دیوار تکیه داد به اطراف نگاهی کرد،کم کم توانسته بود که اطرافش را ببیند ،اما به صورت هاله ای کم رنگ،همه ی افکار ترسناک و داستان های ترسناکی که خودش و صغری براهم تعریف می کرند،همزمان به ذهنش هجوم آوردند. پاهایش به لرزش درآمدند،دیگر توانی برای ایستادن نداشت ،بر روی زمین نشست و در کنج اتاق خودش را در آغوش گرفت،دلش گرفته بود از این تنهایی،از کمیل،از سهرابی از همه . احساس بدی بر دلش رخنه کرده بود،بغض گلویش را گرفته بود،دوست داشت فریاد بزند ،زجه بزند تا شاید این بغضی که از صبح راه گلویش را بسته بود بشکند و بتواند نفس راحتی بکشد،اما چطور... چند ساعت گذشته بود؟پنج ساعت یا ده ساعت؟چند ساعت خانواده اش از او بی خبر بودند،می دانست الان مادرش بی قرار بود،می دانست الان پدرش نگران شده،می دانست برادرش الان در به در دنبال او می گشت ،می دانست که دایی و یاسین پیگیر هستن،اما... دستی به صورتش خیسش کشید‌،کی گریه کرده بود و خودش نمی دانست؟ الان نیاز داشت به آغوش گرم مادرش،که در آغوش مادرش فرو رود و حرف بزند و در کنار حرف هایش از بوسه هایی که مادر بر روی موهایش می کاشت،لذت ببرد،اما الان در این اتاق تاریک و سرد تنها بود،قلبش بدجور فشرده شده بود،احساس می کرد که نفس کشیدن برایش سخت شده بود. اشک هایش به شدت بر صورت سردش سرازیر می شدند،گریه های آرامش به هق هق تبدیل شده بودند اما او با دستانش جلوی دهانش را گرفت تا صدایش را خفه کند،نمی خواست کسی شکستنش را ببیند،می دانست اینجا کسی نیست مادرانه به داد او برسد.... ↩️ #ادامہ_دارد... ○⭕️ ✍🏻 #نویسنده: فاطمه امیری 🌐 @Iran_Iran 🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran