eitaa logo
🌹ڪانال مدافعان حرم🌹
5.9هزار دنبال‌کننده
23.5هزار عکس
22هزار ویدیو
224 فایل
صفایی ندارد ارسطو شدن خوشا پر کشیدن پرستو شدن 📞ارتباط با خادم کانال 👇👇 @diyareasheghi
مشاهده در ایتا
دانلود
✳️ ما پشیمان نیستیم - بخش دوم و آخر می‌ماند یک نکته و یک سؤال رایج این روزها: تکلیف این‌همه سال مجاهدت و شهادت مستشاران عزیز کشورمان در آنجا چه می‌شود؟ پاسخ به نظر من نباید آنقدرها هم سخت باشد: ما اولاً برای اسد و برای سوریه آنجا نبودیم؛ ما برای آرمان‌هایی بسیار والا در آنجا حضور داشتیم و به همه اهدافمان در مدت حضور رسیدیم. ما در این مدت از حرم زینب کبرا «سلام‌الله علیها» دفاع کردیم و نگذاشتیم لطمه‌ای به آن بخورد، ما با حزب‌الله و سوریه و فلسطین همپیمانی وثیقی داشتیم که مانع از آن شد که ارتش رژیم صهیونیستی به کیان امت اسلامی صدمه بزند و اگر وارد اراضی اسلامی شده از آنجا با خواری و خفت خارج شد، ما آنها را برای مقابله و مقاومت آماده‌تر و آب‌دیده‌تر کردیم و آنها در این ماه‌ها نشان دادند که خود استاد مبارزه و مجاهده و مقاومت در جهانند، و ما با این همپیمانی اجازه ندادیم ارتش نجس صهیونی به مرزهای ایران و عراق نزدیک شود و دشمن را به فرمایش امیرالمؤمنین«علیه‌السلام» بسیار دورتر از اراضی خود نگه داشتیم و در آنجا با او به مصاف برخاستیم. علاوه بر همه اینها این سخن بلند امام خمینی همچنان مرامنامه ما و همه سربازان و منتظران مهدی موعود«عج» است که: - «ما در جنگ برای یک لحظه هم نادم و پشیمان از عملکرد خود نیستیم. راستی مگر فراموش کرده‌ایم که ما برای ادای تکلیف جنگیده‌ایم و نتیجه فرع آن بوده است. ملت ما تا آن‌روز که احساس کرد که توان و تکلیف جنگ دارد به وظیفه خود عمل نمود. و خوشا به حال آنان که تا لحظه آخر هم تردید ننمودند، آن‌ساعتی هم که مصلحت بقای انقلاب را در قبول قطعنامه دید و گردن نهاد، باز به وظیفه خود عمل کرده است... تأخیر در رسیدن به همه اهداف دلیل نمی‌شود که ما از اصول خود عدول کنیم. همه ما مأمور به ادای تکلیف و وظیفه‌ایم نه مأمور به نتیجه. اگر همه انبیا و معصومین «علیهم‌السلام» در زمان و مکان خود مکلف به نتیجه بودند، هرگز نمی‌بایست از فضای‌ بیشتر از توانایی عمل خود فراتر بروند و سخن بگویند و از اهداف کلی و بلندمدتی که هرگز در حیات ظاهری آنان جامه عمل نپوشیده است ذکری به میان آورند.» آری، ما به همه لحظات این‌سال‌های دفاع از حرم و دفاع از فلسطین و دفاع از مقاومت و مظلومان جهان افتخار می‌کنیم و باز هم برای ادامه این افتخارآفرینی پایه‌ایم. ✍تقی دژاکام ▪️ڪانال مدافعان حـــــرم 🌐 @Iran_Iran https://t.me/joinchat/AAAAADvRqlwtdgFnCnTrvQ
تمامی حوادث تلخ ماههای اخیر (شهادت اسماعیل هنیه، یحیی سنوار، سیدحسن نصرالله، سید هاشم و فرماندهان حزب الله، تهاجم به اهدافی در ایران، بمباران وحشیانه لبنان، فروپاشی دولت و...) از سقوط بالگرد در ۳۰ اردیبهشت آغاز شد! ▪️ڪانال مدافعان حـــــرم 🌐 @Iran_Iran https://t.me/joinchat/AAAAADvRqlwtdgFnCnTrvQ
✅ سیر تکامل یک تروریست داعشی توسط غرب ▪️ڪانال مدافعان حـــــرم 🌐 @Iran_Iran https://t.me/joinchat/AAAAADvRqlwtdgFnCnTrvQ
نعمتِ «امام و امت» رو الان درک می‌کنیم لاحول و لاقوه الا بالله العلی العظیم 🌐 @Iran_Iran 🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
سه جمله برای موفقیت 1_دانستن بیش از دیگران. 2_کار کردن بیش از دیگران. 3_انتظار کمتر از دیگران. 🌐 @Iran_Iran 🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
✅ عضو کمیسیون فرهنگی مجلس : بنا به تصمیم شورای عالی امنیت ملی اجرای قانون عفاف حجاب به تعویق افتاد. 🌐 @Iran_Iran 🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
🌷 💭امام علی (ع) فرمودند: 👈از سه چيز نباید حيا كرد: 1⃣ پذيرايى از ميهمان 2⃣ بلند شدن در برابر پدر و معلّم 3⃣ و گرفتن‌حق، گر چه اندك باشد. 📚عيون‌الحكم والمواعظ(لليثي)،ص۲۱۲ 🌐 @Iran_Iran 🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
زینـــب اسیر نیست دوعالم اسیر اوست 🧡 🌐 @Iran_Iran 🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
📋 🕊امروز سالروز شهادت مدافع حرم " است ، این شهید عزیز را بیشتر بشناسیم... 💫با این ستاره ها میتوان راه را پیدا کرد. 💐شادی روح پرفتوح شهید . 🌐 @Iran_Iran 🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
‌ تکذیب شد؛ قانون حجاب طبق برنامه اواخر آذر ابلاغ می‌شود اسماعیل سیاوشی، عضو کمیسیون فرهنگی مجلس: انتشار اخباری به‌نقل از من پیرامون به تاخیر افتادن زمان اجرای قانون عفاف و حجاب، برای چندین ماه قبل بود که تصمیم گرفته شد ابلاغ قانون چند ماه به تاخیر بیفتد و الان موضوع تمام شده و قرار است اواخر آذر قانون ابلاغ شود. 🌐 @Iran_Iran 🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
مقتدی صدر، سقوط بشار اسد را تبریک گفت ‌ 🌐 @Iran_Iran 🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
️سوریه در گذر زمان؛ 🔹 از ۲۰۱۱ الی ۲۰۲۴ مناطق مختلف سوریه تحت کنترل که بود؟ 🌐 @Iran_Iran 🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
خوشبختی یعنی واقف بودن به اینکه هر چه داریم از رحمت خداست و هر چه نداریم از حکمت خدا,احساس خوشبختی یعنی همین.. را صدا بزن 📿 اول وقت 🌐 @Iran_Iran 🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
🔻موج جدید تجاوزات رژیم صهیونیستی به سوریه 🔹جنگنده های رژیم صهیونیستی در موج جدید تجاوزات خود به سوریه، منطقه درعا در جنوب این کشور را بمباران کردند. ▪️ڪانال مدافعان حـــــرم 🌐 @Iran_Iran
💌 دایی مسعود و شاهین و عمو هادی (شوهرخاله مهناز) یکی دو باری همراه پدرم به کافه رفتند اما من سعی می کردم به بهانه های مختلف همراهشان نباشم. حوصله ی شلوغی را نداشتم و از حضور در این جمع ها لذت نمی بردم. آخرین شب سفر برای شام به یکی از بهترین و گران ترین رستوران های شهر رفتیم. بعد از ورود فهمیدیم تنها نوشیدنی که آنجا سرو می شود انواع گران ترین مشروب های دنیا است! در خانواده و فامیل ما استفاده از مشروب سالی چند بار در عروسی و سفرهای خاص و مراسم های ویژه مجاز بود. به اصرار عمو هادی که سنم از هجده سال گذشته و میتوانم مثل بزرگتر ها از این نوشیدنی ها لذت ببرم پدرم یکی از آن ها را برایم انتخاب کرد. در فاصله ی آماده شدن غذا نوشیدنی ها را آوردند. ذهنم بهم ریخته بود. مرتب با خودم فکر می کردم باید چه کار کنم. صدای هیچ کدامشان را نمیشنیدم. با خودم گفتم " آنها خانواده ام هستند، چیزی را توصیه نمی کنند که به صلاحم نباشد. شاید زیادی حساس شده ام. این فقط یک نوشیدنی است مثل بقیه نوشیدنی ها. اگر باز هم مخالفت کنم حتما پدر و مادرم شاکی می شوند. من بزرگ شده ام و همه ی بزرگترهای فامیل گاهی از این نوشیدنی ها استفاده می کنند. اگر خوب نبود دفعه ی بعد نمی خورم..." هرچقدر با خودم کلنجار می رفتم خودم را قانع کنم نمی توانستم. گر گرفته بودم. صدای خنده هایشان توی سرم می پیچید. به عمو هادی که روبرویم نشسته بود نگاه کردم. مشغول جک گفتن و خندیدن و نوشیدن بود. تا متوجه شد نگاهش می کنم به لیوان مقابلم اشاره کرد و با دست علامت داد که بردار. مادرم نگاهی به چهره ام انداخت و فهمید تحت فشارم. رو به عمو هادی گفت : _ هروقت تشنه اش بشه میخوره. دایی مسعود که کنارم نشته بود گفت : _ نه بابا طفلی گناهی نداره یادش ندادین دیگه. شاهین قبل هجده سالگیش منت می کرد براش بریزیم ما نمیذاشتیم. دایی مسعود لیوان را بلند کرد و دستم داد. شاهین و شهلا شروع کردند به دست زدن و با تمسخر تشویق کردن. من گیج و منگ شده بودم و چهره ها را تار میدیدم. لیوان را نزدیک دهانم بردم. هرم نفس هایم آنقدر زیاد بود که لبه ی لیوان بخار گرفت. چشمهایم را بستم. ناگهان بوی گلابی که بعد از شستشوی قبر شهدا فضا را فرا گرفته بود به مشامم رسید. بلافاصله تصویر آن دختر چادری جلوی چشمم آمد : " ببخشید ممکنه در این شیشه گلاب رو باز کنید...". یاد آن نیروی درونی و حرف های محمد افتادم : "بعضی چیزا حس کردنیه..." چشمهایم را باز کردم و بی اختیار لیوان را پرت کردم روی زمین و به سرعت از رستوران خارج شدم. پدرم دنبالم آمد. داد زدم و گفتم : " ولم کنین میخوام تنها باشم" و شروع کردم به دویدن. احساس می کردم نفسم تنگ شده و به اکسیژن نیاز دارم. آنقدر دویدم تا کنار ساحل رسیدم. جلوی دریا نشستم. دریا آرام و بی صدا بود. بغضم ترکید. نفهمیدم چقدر زمان گذشت. ناگهان متوجه شدم یک مرد جوان ایرانی کنارم نشست و گفت : _ چی شده هم وطن؟ تنهایی؟ اینجا غریبی؟ چرا اینجوری بهم ریختی؟ ظاهرا نزدیک ساحل دکه داشت و نوشیدنی می فروخت. وقتی فهمیده بود حال خوبی ندارم آمده بود دلداری ام بدهد. اشکهایم را با آستینم پاک کردم و گفتم : + با خانوادم اومدم. اما... غریبم... شما اینجا چیکار می کنین؟ _ کاسبی می کنم. بیا بریم یه قهوه بخور یکم حالت بهتر شه. با خانوادت حرفت شده؟ + تقریبا... میخواستن مجبورم کنن کاری رو انجام بدم که دلم نمیخواست. ولی من نتونستم. _ میدونم چی میگی. نمیخوام بپرسم چی شده، ولی بعنوان یه آدمی که بعد از کلی شکست خوردن با بدبختی خودشو سرپا کرده بهت میگم، دنبال چیزی برو که قلبت میگه درسته حتی اگه همه دنیا بگن اشتباهه. منم اگه پی اونی رفته بودم که که دلم میگفت، الان اینجوری و با این وضع اینجا نبودم... از حرف هایش فهمیدم زندگی سختی داشته و برای فرار از مشکلات به آنجا پناه آورده. اما آرزوهایش درهم شکسته بود و راه بازگشتی نداشت. وقتی آرام تر شدم خداحافظی کردیم و به سمت هتل برگشتم. دستهایم توی جیبم بود و آرام آرام قدم میزدم. ناگهان چیزی در ویترین یک مغازه توجهم را جلب کرد. یک گوی چرخان که داخلش یک نیمکت و یک درخت پاییزی بود، وقتی میچرخید، آهنگ میزد و برگ هایش بالا و پایین میفتادند. زیبا بود. داخل مغازه رفتم ، چشمم به تابلوی زیبایی افتاد. برای محمد خریدم و از مغازه خارج شدم، اما فکرم پیش گوی موزیکال مانده بود. هنوز دور نشده بودم که دوباره برگشتم و گوی را هم خریدم. همانطور که حدس میزدم وقتی رسیدم با قهر مادر و خشم پدر مواجه شدم. فردایش به ایران برگشتیم اما جر و بحث ها همچنان ادامه داشت... 🖊 نویسنده: فائزه ریاضی تعجیل در ظهور حضرت مهدے عج 🌐 @Iran_Iran 🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 وقتی بگو مگو با همسر تبدیل به اژدها در مرگ موقت شد زندگی پس از زندگی 🌐 @Iran_Iran 🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran