موضوع :زن آبروته ،نکنه کوچیکش کنی... #سخنرانی استاد #دانشمند🎤 🌐 @Iran_Iran 🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran

📨#خاطرات_شهدا 🟣شهید مدافع‌حرم #محمدتقی_اربابی 🔷او جزو سربازهای خودمان است 💜محمدتقی در خانواده‌ای متدیّن متولد شد که مادرش خانه‌دار بود و پدرش در اداره مخابرات کار می‌کرد. چهارماهه بود که پدرش در جنگ تحمیلی، مجروح می‌شود و محمدتقی از نظر جسمی ضعیف و مریض می‌شود. مادرش او را به بجنورد می‌آورد تا معالجه شود. به منزل شهید دفاع مقدس بهادری می‌آیند و مادرش می‌گوید که دکتر او را از معالجه‌ی بچه نااُمید کرده است! 💜«شهید #نورالله_جعفری»، دوست شهید بهادری، به پشت محمدتقی می‌زند و می‌گوید: «نه! او جزو سربازهای خودمان است و هیچ چیزش نمی‌شود ان‌شاءالله.» از آن روز به بعد، محمدتقی روزبه‌روز بهتر می‌شود و حالا پس از سی‌وچندسال از آن روز، در مزار شهدای درق، جایی بین شهیدان بهادری و جعفری آرام گرفته است. این‌ها انتخاب شده بودند و لیاقت شهادت را داشتند. 🌐 @Iran_Iran 🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran

🎥روایتی از رشادت‌های حاج قاسم 🔺کوهستانی که گورستان داعشی‌ها شد 🔹یکی از فرماندهان حشد شعبی در جبهه عملیاتی آزادسازی شهر «بلد» در استان صلاح‌الدین با اشاره به تاثیرات شگرف حضور شهید حاج قاسم در این عملیات تاکید کرد شهیدان سلیمانی و المهندس نقش بسیار مهمی در آزادسازی عراق از چنگال گروه تروریستی داعش ایفا کردند./تسنیم 🌐 @Iran_Iran 🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran

💌#خاطرات_شهدا 🟢شهید مدافع‌حرم #محمدحسین_عطری 📀راوے: همسر شهید ❤️محمدحسین به پدر و مادرش خیلی احترام می‌گذاشت. مادرش درباره تولد محمدحسین برایم خاطره‌ای تعریف كرد و گفت به دلیل مشكلی قرار بود محمدحسین سقط شود اما خواب دیدم كه در دسته‌ی عزاداری امام حسین علیه‌السلام هستم و محمدحسین را در آغوش دارم. به لطف خدا ایشان سالم به دنیا آمد و به بركت این خواب، اسمش را «محمدحسین» گذاشته بود. 💚مادر شهید بارها از عنایات خاصی كه به شهید می‌شد، برایم صحبت می‌كرد. دوران نوجوانی پُر بركتش همواره در مسیر فعالیت‌های مذهبی و مسجد و تحصیل گذشت. از ویژگی‌های اخلاقی ایشان مشخص بود مسیرش به شهادت ختم خواهد شد، غبطه برای شهادت برای او راهی برای رسیدن به كمال بود. 🌐 @Iran_Iran 🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran

🧖#عروسی_به_سبک_شهدا 🌕شهید مدافع‌حرم #حشمت_سهرابی 📀راوے: همسر شهید 🌐 @Iran_Iran 🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran

🛑#سیره_شهدا 🟢شهید مدافع‌حرم #خلیل_تختی_نژاد 🎙راوے: مادر شهید ☘خلیل، بچه‌هیئتی و عضو فعال کانون فرهنگی هنری مسجد حضرت حمزه علیه‌السلام بود. در مسائل سیاسی بسیار فعال و نقش‌آفرین بود؛ به طور مثال شبی که فردای آن راهپیمایی بود، با دوستانش در کانون، پرچم‌های رژیم صهیونیستی و استکبار جهانی را درست می‌کرد و در مراسم، آنها را به آتش می‌کشید. او علاقه‌ی زیادی به فعالیت در هیئات عزاداری از خود نشان می‌داد و به هیئت مکتب‌الزهرا بندرعباس می‌رفت. ☘خلیل بسیار به نمازخواندن مقیّد بود و همیشه نمازش را اول وقت و در مسجد می‌خواند. چون بیشتر دوستانش در مسجد حمزه بودند، نیم‌ساعت قبل از اذان به سمت مسجد می‌رفت و در کنار مسجد با دوستانش گل‌کوچک بازی می‌کرد. عادت داشت برای سحر و نماز صبح همیشه بیدار می‌شد و ما را هم برای خواندنِ نماز بیدار می‌نمود. 🌐 @Iran_Iran 🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran

تقدیم به برادران آمریکایی طراحتون یه مقدار غلط زیادی کرده بود، درستش کردن بچه ها 🌐 @Iran_Iran 🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran

آمریکایی‌ها پرچم را اصلاح کردند صفحه رسمی تیم ملی آمریکا که در اقدامی دست به تغییر پرچم زده بود، پس از واکنش‌ مقامات ایران، مجبور به اصلاح آن شد 🌐 @Iran_Iran 🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran

📹نماهنگ معرفی‌نامه 🟣شهید مدافع‌حرم #جعفر_جعفری 🌸 🌺🍃🌸 🍃🌺🍃🌸🍃🌺 🌼🍃🌸🍃🌺🍃🌸🍃🌺 🌐 @Iran_Iran 🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran

🌺مهربان پروردگارم🌺 بهتر از تو به که روی آورم که : 🌼درگاه لطف تو به روى مشتاقان باز است #خدا را صدا بزن 📿 #نماز اول وقت 🌐 @Iran_Iran 🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran

#رمان #مدافع_عشق #قسمت_23 هوالعشــــــق تڪانے میخوری و چشمهایت راباز میڪنے... قلبم به یڪباره میریزد! بهت زده به صورتم خیره میشوی و سریع از جایت بلند میشوی... ازترس تمام تنم میلرزد،دهانم قفل شده... _ اخه چرا!...چرا اذیت میکنی... بغض به گلویم میدود و بےاراده یڪ قطره اشک گونه ام را تر میڪند... _ چون...چون دوســـت دارم! بغضم میترکد و مثل ابر بهاری شروع میکنم به گریه کردن. خدایا من چم شده. چرا اینقدر ضعیف شدم. _ گریه نکن... توجهی نمیکنم _ گفتم گریه نکن اعصابم بهم میریزه... یک لحظه نگاهش میکنم... _ برات مهمه؟...اشکای من!؟ _ درسته دوست ندارم ...ولی ..آدمم دل دارم!...طاقت ندارم...حالا بس کن... زیر لب تکرار میکنم. _ دوسم نداری... و هجوم اشکها هر لحظه بیشتر میشود. _ میشه بس کنی...صدات میره پایین! _ مهم نیست.بزار بشنون! پشتم را بهت میکنم و روی تختت مینشینم. دست بردار نیستم ...حالا میبینی! میخوای جونمو بگیری مهم نیست تاتهش هستم. می‌آیـےسمتم که چند تقه به در میخورد: 💞 💞 _ چه خبره!؟..علی؟ریحان ؟ چی شده؟ نگرانی را میشد از صدای فاطمه فهمید هل میکنی،پشت درمیروی و آرام میگویـے... _ چیزی نیست...یکم ریحان سردرد داره! _مطئنید!؟ میخواید بیام تو؟ _ نه!...تو برو بخواب. من مراقبشم! ادامہ دارد... نویسنده این متن: #میم_سادات_هاشمے 🌐 @Iran_Iran 🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran

💠 روایتی عجیب از مشاهده روح انسان توسط حیوانات #زندگی_پس_از_زندگی 🌐 @Iran_Iran 🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran