عصای مادر
🔹مادر شهید #غلامحسین_اشعری با بیان خاطرات فرزند شهیدش میگوید: " پا درد داشتم و نمیتوانستم درست مثل قبل راه بروم. قرار بود به درمانگاه بروم تا آمپول بزنم. در خیابان بودم که ناگهان، عضلهی پایم گرفت و دیگر نتوانستم قدم از قدم بردارم. دستی زیر بازویم را گرفت. نگاهم را برگردانم و دیدم غلامحسین است. با پدرش داشتند به هیئت امامزاده عبدالله (ع) میرفتند. تا من را دیده بود، سریع از ماشین پیاده شده بود تا به من کمک کند. من را بلند کرد، روی کولش گذاشت و تا درمانگاه برد. بعد از اینکه تزریق را انجام دادم، باز کمکم کرد و من را به خانه رساند و گفت: «مامان، کار دیگهای نداری؟ اگه درد داری یا میخوای گریه کنی من نمیرم. پیشت میمونم.» من هم به او گفتم: «نه پسرم! خیالت راحت؛ برو به هيئتت برس."
#معرفی_شهید
#شهید_دفاع_مقدس
🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran