eitaa logo
🌹ڪانال مدافعان حرم🌹
6.5هزار دنبال‌کننده
30.9هزار عکس
29.8هزار ویدیو
302 فایل
صفایی ندارد ارسطو شدن خوشا پر کشیدن پرستو شدن 📞ارتباط با خادم کانال 👇👇 @diyareasheghi
مشاهده در ایتا
دانلود
هوالعشـق همانطور که پله ها را دو تا یڪے بالا میروم با ڪلافگے بافت موهایم راباز میکنم.احساس میڪنم ڪسے پشت سرم می آید.سرمیگردانم ...تویی! زهراخانوم جلوی در اتاق تو ایستاده ما را که میبیند لبخند میزند... _ یه مسواک زدن اینقد طول نداره که! برید بخوابید. این را میگوید و بدون اینڪه منتظر جواب بماند از کنارمان رد میشود و ازپله ها پایین میرود.نگاهت میکنم.شوکه به مادرت خیره شده ای... حتی خود من توقع این یڪے را نداشتم.نفست را با تندی بیرون میدهی و به اتاق میروی من هم پشت سرت.به رخت خواب ها نگاه میکنی ومیگویـے: _ بخواب! _ مگه شما نمیخوابی؟ _ من!...تو بخواب! سکوت میکنم وروی پتوهای تا شده مینشینم.بعد ازمکث چنددقیقه ای آهسته پنجره اتاقت راباز میکنی و به لبه چوبـےاش تکیه میدهی.سرجایم دراز میکشم و پتو را تا زیر چانه ام بالا میکشم. چشمهایم روی دستها و چهره ات که ماه نیمی ازآن راروشن کرده میلرزد.خسته نیستم اما خواب بہ راحتی غالب میشود... چشمهایم را باز میکنم، چندباری پلڪ میزنم و سعی میکنم به یاد بیارم کجا هستم.نگاهم میچرخد و دیوارها را رد میکند که به تو میرسم.لبه پنجره نشسته ای و سرت را به دیوار تکیه دادی.. خوابی!!؟؟؟..چرا اونجا!؟چرا نشسته!! 💞 💞 آرام از جایم بلند میشوم، بی اراده به دامنم چنگ میزنم.شاید این تصور را دارم که اگر اینکار را کنم سروصدا نمیشود!با پنجه پا نزدیکت میشوم..چشمهایت را بسته ای.آنقدر آرامے ڪه بی اراده لبخند میزنم.خم میشوم و پتویت را از روی زمین برمیدارم و با احتیاط رویت میندازم. نگاهم خیره به چشمهایت میماند از ترس...ترس اینکه نکند بیدار شوی! ادامہ دارد... نویسنده این متن: