روایتگری شهید جستجوگر نور #علی_محمودوند از عملیات #والفجر_مقدماتی
فریاد الله اکبر
در عملیات والفجر مقدماتی عراق تعدادی از تیپهای کماندویی اردنی و سودانی را به منطقه آورد، بعد از محاصره شدن ما در منطقه آتشبارهای سنگین و نیمهسنگین عراق (گرای) کانال ما را گرفتند چند ساعت متوالی بچهها زیر باران آتش خمپاره، کاتیوشا، رگبار و توپ بودند، عوامل جنگی عراق نیز با بلندگو به ما فحش میدادند و میگفتند:«راه فرار ندارید». وضع خیلی بد بود، بچهها توی خاک به دنبال چهار تا فشنگ میگشتند، یک هفته مقاومت کردیم، مختصر آب و کمپوت باقی مانده جیرهبندی شد، گرسنگی و تشنگی بیداد میکرد، اما با این وجود صدای بلندگوی دشمن که بلند میشد، بچهها با تمام وجود فریاد میزدند:«اللهاکبر»،من تا زندهام، صدای در هم پیچیده دعوت به تسلیم بلندگوهای دشمن و تکبیرهایی را که از لبهای قاچقاچ شده نیروها بیرون میآمد، فراموش نمیکنم.
راوی: شهید علی محمودوند
🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
#داستان هایی از زندگی #شهدا
#شهید_مهدی_رمضانی
#والفجر_مقدماتی ، #فکه
ولادت ۱۳۴۴
#شهادت ۱۳۶۱
🔴 هر وقت #تنها شدی می آیم پیشت !
بسیار #دلسوز و #مهربان بود.
هر وقت #پیرمرد یا #پیرزنی را می دید که باری حمل می کنند، می دوید و وسایلشان را می گرفت و تا #مقصد می برد.
شب های #جمعه در بارگاه ولی نعمت شهرری، حضرت #سیدالکریم ع تا #سحر می ماند و #مناجات می کرد.
حالات بسیار خوشی داشت.
بعد از شهادت #مهدی و وفات همسرم، گاهی اوقات احساس تنهایی می کردم. یک شب که از #مسجد به خانه برگشتم، متوجه شدم کسی داخل منزل است. یک بوی #خوش دل انگیزی در فضای خانه پخش شده بود. وقتی وارد شدم، دیدم مهدی وسط #اتاق ایستاده و به من #لبخند می زند. بارویی گشاده به من گفت:《#مامان جان! بدان که هر موقع تنها شدی، می آیم پیشت!》
#شهدا را یاد کنید حتی با ذکر #صلوات
🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran