eitaa logo
🌹ڪانال مدافعان حرم🌹
5.9هزار دنبال‌کننده
24هزار عکس
22.7هزار ویدیو
231 فایل
صفایی ندارد ارسطو شدن خوشا پر کشیدن پرستو شدن 📞ارتباط با خادم کانال 👇👇 @diyareasheghi
مشاهده در ایتا
دانلود
تحویل پلاک و سربند شهید سید کمال خالقی به مادر شهید 🌐 @Iran_Iran 🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
20.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸مدافعان حرم تو خاک سوریه همه دیدند سربازای علی چه ها کردند 📎حاج مسعود پیرایش 🌐 @Iran_Iran 🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
روحیه بزرگ شهید صباغ‌زاده 🔹شهید علی محمد صباغ زاده علاقه بسیاری برای خدمت به مردم داشت و پس از پیروزی انقلاب اسلامی در کار توزیع نفت خدمت‌اسانی می‌کرد. 🔹همسر شهید علی‌محمد صباغ‌زاده در بيان یکی از خاطرات اين شهيد والا مقام می‌گويد: " همسرم در اوايل انقلاب در كارهای خدماتی مختلفی حضور داشت و يكبار در اين فعاليت‌ها در صف توزيع نفت خانمی كه نفت به او نرسيده بود شروع به پرخاش و ناسزاگویی به شهيد كرده و آب دهان به صورت ايشان پرت می‌کند. 🔹دوستان شهيد كه در كنار ايشان حضور داشتند قصد برخورد با اين خانم را داشتند که علی‌محمد اجازه نداده و تنها با بيان اينكه " چيزی نيست بگذاريد اين بنده خدا برود انشاالله خدا همه‌ی ما رو به راه راست هدايت كرده و از سر تقصيراتمان بگذرد، ما که می‌دانيم در وظيفه خود كوتاهی نکرده‌ایم" مانع از هرگونه برخوردی با اين خانم می‌شوند. 🌐 @Iran_Iran 🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
📎 پیشنهاد دانلود شعر خوانی🌷شهید مهدی دهقان🌷 از شهدای حمله هوایی اسرائیل به پایگاه هوایی حمص سوریه. 🌐 @Iran_Iran 🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
را صدا بزن 📿 اول وقت 🌐 @Iran_Iran 🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
نه دلی برای برگشتن داشتم ... نه قدرتی ... همون جا توی منطقه موندم ... ده روز نشده بود، باهام تماس گرفتن ... - سریع برگردید ... موقعیت خاصی پیش اومده ... رفتم پایگاه نیرو هوایی و با پرواز انتقال مجروحین برگشتم تهران ... دل توی دلم نبود ... نغمه و اسماعیل بیرون فرودگاه... با چهره های داغون و پریشان منتظرم بودن ... انگار یکی خاک غم و درد روی صورت شون پاشیده بود ... سکوت مطلق توی ماشین حاکم بود ... دست های اسماعیل می لرزید ... لب ها و چشم های نغمه ... هر چی صبر کردم، احدی چیزی نمی گفت ... - به سلامتی ماشین خریدی آقا اسماعیل؟ - نه زن داداش ... صداش لرزید ... امانته ... با شنیدن "زن داداش" نفسم بند اومد و چشم هام گر گرفت... بغضم رو به زحمت کنترل کردم ... - چی شده؟ ... این خبر فوری چیه که ماشین امانت گرفتید و اینطوری دو تایی اومدید دنبالم؟ ... صورت اسماعیل شروع کرد به پریدن ... زیرچشمی به نغمه نگاه می کرد ... چشم هاش پر از التماس بود ... فهمیدم هر خبری شده ... اسماعیل دیگه قدرت حرف زدن نداره ... دوباره سکوت، ماشین رو پر کرد ... - حال زینب اصلا خوب نیست ... بغض نغمه شکست ... خبر شهادت علی آقا رو که شنید تب کرد ... به خدا نمی خواستیم بهش بگیم ... گفتیم تا تو برنگردی بهش خبر نمیدیم ... باور کن نمی دونیم چطوری فهمید ... جملات آخرش توی سرم می پیچید ... نفسم آتیش گرفته بود ... و صدای گریه ی نغمه حالم رو بدتر می کرد ... چشم دوختم به اسماعیل ... گریه امان حرف زدن به نغمه نمی داد... - یعنی چقدر حالش بده؟ ... بغض اسماعیل هم شکست ... - تبش از 40 پایین تر نمیاد ... سه روزه بیمارستانه ... صداش بریده بریده شد ... ازش قطع امید کردن ... گفتن با این وضع... دنیا روی سرم خراب شد ... اول علی ... حالا هم زینبم ... تا بیمارستان، هزار بار مردم و زنده شدم ... چشم هام رو بسته بودم و فقط صلوات می فرستادم ... از در اتاق که رفتم تو ... مادر علی داشت بالای سر زینب دعا می خوند ... مادرم هم اون طرفش، صلوات می فرستاد ... چشم شون که بهم افتاد حال شون منقلب شد ... بی امان، گریه می کردن ... مثل مرده ها شده بودم ... بی توجه بهشون رفتم سمت زینب ... صورتش گر گرفته بود ... چشم هاش کاسه خون بود ... از شدت تب، من رو تشخیص نمی داد ... حتی زبانش درست کار نمی کرد ... اشک مثل سیل از چشمم فرو ریخت ... دست کشیدم روی سرش ... - زینبم ... دخترم ... هیچ واکنشی نداشت ... - تو رو قرآن نگام کن ... ببین مامان اومده پیشت ... زینب مامان ... تو رو قرآن ... دکترش، من رو کشید کنار ... توی وجودم قیامت بود ... با زبان بی زبانی بهم فهموند ... کار زینبم به امروز و فرداست ... دو روز دیگه هم توی اون شرایط بود ... من با همون لباس منطقه ... بدون اینکه لحظه ای چشم روی هم بزارم یا استراحت کنم ... پرستار زینبم شدم ... اون تشنج می کرد ... من باهاش جون می دادم ... دیگه طاقت نداشتم ... زنگ زدم به نغمه بیاد جای من ... اون که رسید از بیمارستان زدم بیرون ... رفتم خونه ... وضو گرفتم و ایستادم به نماز ... دو رکعت نماز خوندم ... سلام که دادم ... همون طور نشسته ... اشک بی اختیار از چشم هام فرو می ریخت ... - علی جان .. هیچ وقت توی زندگی نگفتم خسته شدم ... هیچ وقت ازت چیزی نخواستم ... هیچ وقت، حتی زیر شکنجه شکایت نکردم ... اما دیگه طاقت ندارم ... زجرکش شدن بچه ام رو نمی تونم ببینم ... یا تا امروز ظهر، میای زینب رو با خودت می بری ... یا کامل شفاش میدی ... و الا به ولای علی ... شکایتت رو به جدت، پسر فاطمه زهرا می کنم ... زینب، از اول هم فقط بچه تو بود ... روز و شبش تو بودی ... نفس و شاهرگش تو بودی ... چه ببریش، چه بزاریش ... دیگه مسئولیتش با من نیست ... اشکم دیگه اشک نبود ... ناله و درد از چشم هام پایین می اومد ... تمام سجاده و لباسم خیس شده بود ... 👈ادامه دارد… همسر و دخترشان 🌐 @Iran_Iran 🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
15.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 راز پنهان تجربه‌گری که با ملاقت خواهرش به جواب دو راز رسید 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 🌐 @Iran_Iran 🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
www.vaezin.com - حجت الاسلام احمدنژاد.mp3
4.07M
📲 فایل صوتی 🎙واعظ: آیت الله 🔖 استجابت دعا 🔖 🌐 @Iran_Iran 🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 | شعار یکی از جوانان و واکنش رهبر انقلاب در حاشیه برگزاری مراسم عزاداری فاطمیه امسال در بیت رهبری ▪️ڪانال مدافعان حـــــرم 🌐 @Iran_Iran https://t.me/joinchat/AAAAADvRqlwtdgFnCnTrvQ
میگفت میری مشهد به امام رضا میگی چِت شده بعدم امام رضا بهت میگه: درستش میکنم حالا بفرما چایی همینقدر قشنگ🥲💚 🌐 @Iran_Iran 🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
11.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
☑️تصاویری از سلاح اتوماتیک به غنیمت گرفته شده توسط گردان‌های مجاهدین در جریان نبردهای شدید با اشغالگران در محور شمال غزه 👈در این ویدیو تصویر مهمی دیگری نیز دیده می‌شود که فعلا توضیحی در مورد آن داده نشده است. 🌐 @Iran_Iran 🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran