📍بمناسبت #کودتای_سوم_اسفند رضاخان(۴)
💠ستاد فرماندهی کل نیروهای #انگلیس در #ایران، #گراند_هتل_قزوین
🔸ژنرال #آیرونساید با معاون خود کلنل #اسمایس، در حال غور و بررسی وضعیت است.
اول آن که، آنها میبایستی براساس ضربالاجل تعیین شده، اول آوریل 1921 (12 فروردین 1300) نیروهای خود را از ایران خارج کنند.
دوم آن که، آنها از #بلشویکهای خودساخته انگلیسی تحت ریاست #احسانالله و #خالوقربان میبایستی خیالشان آسوده میشد که از طرف مازندران به سوی پایتخت حرکت نکنند.
سوم آن که، انقلابیون مسلمان که تحت رهبری #میرزا_کوچکخان، در برابر دخالتهای انگلیس قیام کرده و سودای استقلال ایران را داشتند، سرکوب شوند.
طرح نهایی #کودتا در این هتل مورد توافق دو ژنرال انگلیسی قرار گرفت.
🔸آیرونساید در دفتر یادداشت روزانه اش چنین نوشت:
نظر شخصی من این است که باید دست قزاقهای ایرانی را برای حمله به تهران قبل از آن که نیروهای ما ایران را ترک کنند، باز گذاشت. در واقع یک #دیکتاتوری_نظامی در ایران، بهترین راه غلبه بر مشکلات کنونی ماست زیرا به نیروهای انگلیسی فرصت داده خواهد شد که خاک ایران را با اجتناب از عواقب بسیار وخیمی که در غیر این صورت پیش خواهد آمد، ترک کنند.
🔸دیدار #رضاخان با ژنرال آیرونساید
🔻یکی از افسران ارشد #قزاق:
چند روز قبل از حرکت قزاقها از قزوین به طرف تهران، نزدیک غروب آفتاب در یکی از خیابانهای قزوین به اتفاق رضاخان #میرپنجه قدم زنان از هر دری صحبت می کردیم. رضاخان میرنچه پس از تشریح وضع عقبنشینی خود در جنگهای #رشت، شروع به انتقاد از وضع سیاسی و اجتماعی و فقدان اعتبارات مالی دولت کرده میگوید که: ما باید دست به دست یکدیگر داده کشور عزیزمان را از این حال فلاکت و بدبختی نجات بدهیم و دیگر اجازه ندهیم که اجانب در آن تسلط داشته باشند و.... افسر ارشد می گوید چون من از جایی خبر نداشتیم و از بند و بست رضاخان میرپنجه با اجانب بی اطلاع بودم، این اظهارات وی در من هیجانی تولد کرده گفتم: تا جان در بدن باشد در پیشرفت چنین منظور مقدسی خودداری نخواهم کرد.
بالاخره پس از پیمودن یکی دو خیابان، نزدیک گراند هتل قزوین رسیدیم رضاخان میرپنجه که در آن روز فرمانده قسمتی از #آتریاد تهران بود اظهار داشت که: من در این میهمانخانه با یکی دو نفر وقت ملاقات دادهام خواهش میکنم شما نزدیک درب مهمانخانه بایستید تا من ملاقات کرده زود مراجعت نمایم و به اتفاق به سربازخانه برگردیم.
من در پاسخ گفتم: مانعی ندارد. رضاخان میرپنجه از پله ها بالا رفت و بیش از نیم ساعت به طول انجامید.
من آهسته از پله ها بالا رفته به جستجو رضاخان از شکاف درب اتاقها نگاهی دزدیده می انداختم. تا این که مشاهده کردم رضاخان میرپنجه با ژنرال آیرونساید و کلنل اسمایس و یکی دو نفر از افسران انگلیسی دیگر مشغول مذاکره می باشد. پس از مشاهده این احوال آهسته از پله های پایین آمدم. تقریباً نیم ساعت دیگر رضاخان میرپنجه هم پایین آمد و من ابداً به روی خود نیاوردم که او را در چنین حالی دیده ام. رضاخان میرپنجه گفت: خیلی ببخشید مذاکرات ما قدری به طول انجامید و شما سر پا قدری خسته شدید امیدوارم جبران نمایم. سپس قدم زنان به طرف سربازخانه حرکت کردیم. در بین راه رضاخان میرپنجه دنبال اظهارات قبلی خود را گرفته گفت: باید کلیه افسران قزاق قزوین و تهران با یکدیگر متحده شده اجنبیان را از ایران خارج و ایرانیان #اجنبی پرست را معدوم سازند
—------------
📚1 – تاریخ بیست ساله ایران ج 1 حسین #مکی
📚2 – زندگی پرماجرای رضاخان ج 1
🇮🇷 @iranemoaser