مصاحبه آیتالله العظمی خامنهای با شبکه دوم تلویزیون درباره خاطرات دوران مبارزات انقلاب اسلامی-سال1363
صفحه هشتم
🔹خبرنگار: روز ۲۲ بهمن شما کجا تشریف داشتید؟
🔸روز ۲۲ بهمن یک سابقهاى دارد. روزهایى که امام تشریف آورده بودند مىدانید دیگر، مقر کارها در مدرسه رفاه بود، امام محلشان در دبستان علوى شماره ۲ بود؛ که باید خیابان ایران را یعنى کوچه مستجاب را باید طى مىکردیم و از خیابان ایران هم مقدارى مىگذشتیم مىرفتیم مىرسیدیم آنجا و تمام این مسیر هم مىدانید دیگر پر بود از جمعیت تمام ساعات روز، یعنى گروههایى که ... فشرده، که نمىشد آنجا بمانند، بله. ساعتهاى متمادى مردم در تمام سطح خیابان و کوچههاى اطراف همینطور ایستاده بودند منتظر، که گروه گروه، دسته دسته بروند امام را تا حیاط پر مىشد امام را زیارت مىکردند یک دستى تکان مىدادند و مردم امام را مىدیدند و به هیجان مىآمدند و عدهاى غش مىکردند و آنها مىرفتند از منزل بیرون، عده دوم مىآمدند و تمام ساعات روز تقریباً پیش از ظهر مردها بودند، بعدازظهر زنها، به نظرم این جورى بود، پر بود.
🔹 ما یک ستاد جدید هم تشکیل دادیم در دبیرستان علوى اسلامى براى کارهاى تبلیغات و مسائل همین اعزام افرادى به کارخانهها براى اینکه کارگرها را توجیه بکنند و از نفوذ بعضى از عناصر در کارخانهها که داشت انجام مىگرفت جلوگیرى کنند و کارهاى تبلیغاتى گوناگون دیگر، که آن مادر دفتر تبلیغات امام هست که سازمان تبلیغات اسلامى و #مدرسه_شهید_مطهرى و #دفتر_تبلیغات_امام همه از همان تشکیلات کوچولوى آن روز سرچشمه گرفت و منشعب شد.
🔸یک روز من داشتم بین این دو سه تا مقر را براى یک کارى با سرعت با عجله مىرفتم یکى از دوستان من را نگه داشت گفت شماها اینجا مشغول کارهاى خودتان هستید توى این کارخانهها عوامل کمونیست رفتند دارند کارگرها را تحریک مىکنند، دارند تخریب مىکنند، دارند کارهاى بد انجام مىدهند، من خیلى به نظرم جدى نیامد، اصلاً حساس نشدم نسبت به این مسأله از بس کار زیاد بود.
🔹مىدانید آن روزها لحظات آن قدر پر حادثه بود که قدرت ذهنى و حتى چشم انسان قادر نبود که همه این حوادث را ببیند، تمام مشکلات و فتوحات و حوادث و تازههاى کشور در این محدوده مکانى کوچک و در آن چند روز داشت خودش را نشان مىداد و بر یک عده معدودى تحمیل مىشد که اینها باید اینها را حل و فصل مىکردند، لااقل مىدیدند و واقعاً چنین قدرتى وجود نداشت براى هیچکس، خیلى مشکل بود، خیلى روزهاى دشوار و پر حادثهاى بود.
🔸من خیلى برایم این مطلب حساس نیامد، رفتم در آن محلى که داشتیم توى همان دبیرستان علوى، یک نفر دیگر یا همان برادر آمد یک گزارش مفصلترى داد من احساس کردم که یک حادثهاى است و بروم ببینم، پرسیدیم کجا بیشتر حساس است، یک کارخانهاى را اسم آوردند گفتند توى این کارخانه عدهاى هستند و اینها، من گفتم من خودم بروم ببینم که چه خبر است. رفتم توى کارخانه دیدم بله کارگران این کارخانه ۸۰۰ نفر بودند، ۵۰۰ دختر و پسر کمونیست بر اینها اضافه شده بودند و مىدانید خانوادهاى تشکیل مىشود در منطقه کارگرى یک بخشى از منطقه کارگرى تهران، یعنى کارخانههاى زیادى نزدیک هماند که هر حادثهاى در یکى از این کارخانهها مىتوانست که با سرعت سرایت کند به جاهاى دیگر و معلوم شد که یک پایگاه اینها مىخواستند درست کنند و همین جا را پایگاه قرار دادند با یک حرکات تند و سختى، تهدید به قتل، مثلاً مدیر یا مدیر فنى یا مثلاً مدیرعامل یا این طور چیزها که حالا نسبت به مدیرعامل و اینها که ما فرارى هم بودند، مدیرعامل و اینهایش ظاهراً نبودند هم خیال مىکنم آنجا، لکن نسبت به همهى کسانى که توى آنجا یک مسؤولیتهایى داشتند که به یک نحوى به مدیرعامل ارتباط پیدا مىکرد یک نوع شدت عمل بهوجود بیاید که کارگرها احساس پیروزى بکنند و با یک نقطهنظر خاص و با یک جهتگیرى خاصى چیز بکنند. من رفتم آنجا دیدم وضع این جورى است و مشغول حل و فصل قضایا شدم روز من آنجا گذشت، این روز مثلاً ۲۱ بهمن بود.
🇮🇷 @IRANeMOASER
مصاحبه آیتالله العظمی خامنهای با شبکه دوم تلویزیون درباره خاطرات دوران مبارزات انقلاب اسلامی-سال1363
صفحه هشتم
🔹خبرنگار: روز ۲۲ بهمن شما کجا تشریف داشتید؟
🔸روز ۲۲ بهمن یک سابقهاى دارد. روزهایى که امام تشریف آورده بودند مىدانید دیگر، مقر کارها در مدرسه رفاه بود، امام محلشان در دبستان علوى شماره ۲ بود؛ که باید خیابان ایران را یعنى کوچه مستجاب را باید طى مىکردیم و از خیابان ایران هم مقدارى مىگذشتیم مىرفتیم مىرسیدیم آنجا و تمام این مسیر هم مىدانید دیگر پر بود از جمعیت تمام ساعات روز، یعنى گروههایى که ... فشرده، که نمىشد آنجا بمانند، بله. ساعتهاى متمادى مردم در تمام سطح خیابان و کوچههاى اطراف همینطور ایستاده بودند منتظر، که گروه گروه، دسته دسته بروند امام را تا حیاط پر مىشد امام را زیارت مىکردند یک دستى تکان مىدادند و مردم امام را مىدیدند و به هیجان مىآمدند و عدهاى غش مىکردند و آنها مىرفتند از منزل بیرون، عده دوم مىآمدند و تمام ساعات روز تقریباً پیش از ظهر مردها بودند، بعدازظهر زنها، به نظرم این جورى بود، پر بود.
🔹 ما یک ستاد جدید هم تشکیل دادیم در دبیرستان علوى اسلامى براى کارهاى تبلیغات و مسائل همین اعزام افرادى به کارخانهها براى اینکه کارگرها را توجیه بکنند و از نفوذ بعضى از عناصر در کارخانهها که داشت انجام مىگرفت جلوگیرى کنند و کارهاى تبلیغاتى گوناگون دیگر، که آن مادر دفتر تبلیغات امام هست که سازمان تبلیغات اسلامى و #مدرسه_شهید_مطهرى و #دفتر_تبلیغات_امام همه از همان تشکیلات کوچولوى آن روز سرچشمه گرفت و منشعب شد.
🔸یک روز من داشتم بین این دو سه تا مقر را براى یک کارى با سرعت با عجله مىرفتم یکى از دوستان من را نگه داشت گفت شماها اینجا مشغول کارهاى خودتان هستید توى این کارخانهها عوامل کمونیست رفتند دارند کارگرها را تحریک مىکنند، دارند تخریب مىکنند، دارند کارهاى بد انجام مىدهند، من خیلى به نظرم جدى نیامد، اصلاً حساس نشدم نسبت به این مسأله از بس کار زیاد بود.
🔹مىدانید آن روزها لحظات آن قدر پر حادثه بود که قدرت ذهنى و حتى چشم انسان قادر نبود که همه این حوادث را ببیند، تمام مشکلات و فتوحات و حوادث و تازههاى کشور در این محدوده مکانى کوچک و در آن چند روز داشت خودش را نشان مىداد و بر یک عده معدودى تحمیل مىشد که اینها باید اینها را حل و فصل مىکردند، لااقل مىدیدند و واقعاً چنین قدرتى وجود نداشت براى هیچکس، خیلى مشکل بود، خیلى روزهاى دشوار و پر حادثهاى بود.
🔸من خیلى برایم این مطلب حساس نیامد، رفتم در آن محلى که داشتیم توى همان دبیرستان علوى، یک نفر دیگر یا همان برادر آمد یک گزارش مفصلترى داد من احساس کردم که یک حادثهاى است و بروم ببینم، پرسیدیم کجا بیشتر حساس است، یک کارخانهاى را اسم آوردند گفتند توى این کارخانه عدهاى هستند و اینها، من گفتم من خودم بروم ببینم که چه خبر است. رفتم توى کارخانه دیدم بله کارگران این کارخانه ۸۰۰ نفر بودند، ۵۰۰ دختر و پسر کمونیست بر اینها اضافه شده بودند و مىدانید خانوادهاى تشکیل مىشود در منطقه کارگرى یک بخشى از منطقه کارگرى تهران، یعنى کارخانههاى زیادى نزدیک هماند که هر حادثهاى در یکى از این کارخانهها مىتوانست که با سرعت سرایت کند به جاهاى دیگر و معلوم شد که یک پایگاه اینها مىخواستند درست کنند و همین جا را پایگاه قرار دادند با یک حرکات تند و سختى، تهدید به قتل، مثلاً مدیر یا مدیر فنى یا مثلاً مدیرعامل یا این طور چیزها که حالا نسبت به مدیرعامل و اینها که ما فرارى هم بودند، مدیرعامل و اینهایش ظاهراً نبودند هم خیال مىکنم آنجا، لکن نسبت به همهى کسانى که توى آنجا یک مسؤولیتهایى داشتند که به یک نحوى به مدیرعامل ارتباط پیدا مىکرد یک نوع شدت عمل بهوجود بیاید که کارگرها احساس پیروزى بکنند و با یک نقطهنظر خاص و با یک جهتگیرى خاصى چیز بکنند. من رفتم آنجا دیدم وضع این جورى است و مشغول حل و فصل قضایا شدم روز من آنجا گذشت، این روز مثلاً ۲۱ بهمن بود.
#دهه_فجر
🇮🇷 @IRANeMOASER