هوشیاری امام در برابر نفوذ منافقین
🔻 #صحیفهخوانی | 23 خرداد
🔹... من #نجف که بودم، یک نفر از همین افراد [منافقین] آمد پیش من. قبل از این بود که آن منافقین پیدا بشوند. پیش من، شاید بیست روز- بعضیها میگفتند 24 روز- مدتی بود پیش من. هر روز [می] آمد آنجا، و روزی شاید دو ساعت آمد صحبت کرد از #نهج_البلاغه، از #قرآن. همه حرفهایش را زد.
🔸من یک قدری به نظرم آمد که این وسیله است. نهج البلاغه و قرآن وسیله برای مطلب دیگری است. و شاید، باید یادم بیاورم آن مطلبی که مرحوم #آسید_عبدالمجید_همدانی به آن یهودی گفته بود. میگویند یک یهودی در همدان مسلمان شده بود. بعد خیلی به آداب اسلام پایبند شده بود؛ خیلی زیاد! این موجب سوء ظن مرحوم آسیدعبدالمجید که یکی از علمای همدان بود شده بود که این قضیه چیست. یکوقت خواسته بودش، گفته بود که تو مرا میشناسی؟ گفت: بله. گفت: من کیام؟ گفت: شما آقای آسیدعبدالمجید. گفت من از اولاد پیغمبرم؟ گفت بله. تو کی؟ من یک یهودی بودم، پدرانم یهودی بودند و تازه مسلمان شدهام. گفته بود نکته اینکه تو تازه مسلمان که همه پدرانت هم یهودی بودند و من هم سید و اولاد پیغمبر و ملّا و این چیزها، تو از من بیشتر مقدسی، این نکته این چیست؟ من شنیدم که یهودی گذاشت و رفت! معلوم شد حقه زده. یک قضیهای بوده. میخواسته با صورت اسلامی کارش را بکند. تو یهودیها این گونه کارها هست.
🔹من به نظرم آمد که این قضیه ... اینقدر نهجالبلاغه و خوب، من هم یک طلبه هستم؛ من این قدر نهجالبلاغه خوان و قرآن و اینها نبودم که ایشان بود! ده- بیست روز ماند. من گوش کردم به حرفهایش، جواب به او ندادم؛ همهاش گوش کردم و آمده بود که تأیید بگیرد از من، من همان گوش کردم و یک کلمه هم جواب ندادم. فقط اینکه گفت که ما میخواهیم که قیام مسلحانه بکنیم، من گفتم نه، قیام مسلحانه حالا وقتش نیست؛ و شما نیروی خودتان را از دست میدهید و کاری هم ازتان نمیآید. دیگر بیش از این من به او چیزی نگفتم. او میخواست من تأییدش بکنم. بعد هم معلوم شد که مسأله همان طورها بوده...(23خرداد1358، صحیفه امام، ج8، صص144-143)
🇮🇷 @IRANeMOASER