eitaa logo
سردار شهید حاج قاسم سلیمانی
412 دنبال‌کننده
15.7هزار عکس
7.4هزار ویدیو
17 فایل
من عاشق شهادت هستم و پیرو ولایت امام خامنه ای شهید حاج قاسم سلیمانی خادم الشهدا همه ثوابی که از مطالب این کانال قسمت بنده حقیر شود را تقدیم روح مطهر شهید حاج قاسم سلیمانی میکنم انشاالله دست ما را هم بگیرد. @ya_hussein_s_adrekni
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊🌺 سر قبر شهید تورجی‌زاده که رفتیم دقایقی با این شهید آهسته درد و دل کرد و : بگو؛ من هم دستم را روی قبر شهید گذاشتم و گفتم هر چه گفته را جدی نگیر😐 اما همسرم دوباره تاکید کرد تو که می‌دانی من چه می‌خواهم، پس دعا کن تا به خواسته‌ام برسم شهادتش را از گرفت مراسم تشییع شهدای و بازگشت پرستوهای مهاجر به وطن، شهید خیزاب را برای پیوستن به کاروان شهدا هوایی کرده و لحظه‌شماری می‌کرد تا به یاران شهیدش بپیوندد. ۹۴ https://rubika.ir/Qassem1399http://eitaa.com/iranjan60 http://eitaa.com/iranjan60
🕊🌺 📢 بسيار ، و بود. با ريحانه سه ساله همبازي مي‌شد. دخترم اين روزها كه همبازي‌اش نيست، دائم بهانه مي‌گيرد. وقتي مجتبي سر كار بود، ريحانه از من مي‌پرسيد كه بابا كي مي‌آيد. من سرگرمش مي‌كردم تا مجتبي از راه برسد. حالا كه ديگر او هيچ وقت برنمي‌گردد. مجتبي اهل هم بود. همواره به لب داشت. مجتبي ارادت خاصي به ابا عبدالله الحسين(ع) داشت. ارادتي كه او را با خودش تا قتلگاه كربلائيان رساند و از او رزمنده‌اي شهيد ساخت. ۹۴ https://rubika.ir/rozesorkhhttps://rubika.ir/Qassem139 http://eitaa.com/iranjan60
🕊🌺 در خیابان اگر برای کسی مشکلی پیش می آمد بی تفاوت رد نمی شد مثلا اگر همسایه مشکلی داشت، مشکلش را رفع می کرد حتی در خیابان اگر برای کسی مشکلی پیش می آمد بی تفاوت رد نمی شد. در روز خرید عروسی صحنه ای که خودم بودم و دیدم؛ برای خرید رفته بودیم و قصد برگشتن داشتیم که یک موتور که دو نفر خانم و آقا سوارش بودند و معلوم بود که رابطه شرعی با یکدیگر ندارند، تصادف کرد و آقای موتور سوار از ترس اینکه بلایی سر خانم آمده باشد فرار کرد. آقا مهدی با دیدن این صحنه به من گفت که در خودرو بنشین و درها را قفل کن و خودش را به سرعت به موتورسوار رساند و با منحرف کردن موتور سوییچ را در آورد و مانع فرار او شد تا پلیس بیاید و رسیدگی کند. از دیگر خاطرات من به اتوبان کرج بر می گردد، در مسیر تهران – کرج پشت ترافیک ایستاده بودیم که پسر بچه دستفروشی به آقا مهدی گفت که “عمو تو را خدا کمک کن، بیسکوئیت هایی که می فروختم را مأمور شهرداری گرفت و با خودش برد” ، آقا مهدی ناراحت شد و بلافاصله پیاده شد و همراه پسربچه رفت تا مأمور شهرداری را پیدا کند. ❤️ https://rubika.ir/Qassem1399https://rubika.ir/rozesork http://eitaa.com/iranjan60
🕊🌺 روز جمعه ۲۳محرم ۱۵ابان ۱۳۹۴ فاطــــــــــمیون ایشون برای نجات همرزمانشون که درخط مقدم زخمی وشهید شده بودندن والتماس میکردند بابیسیم که به ماکمک کنید داوطلبانه رفتند و دو بار بانفر بر زخمی وشهید اوردند ودفعه سوم ازناحیه پا بهد دست که به پوست اویزان شده بود و بعد از ناحیه سر مورد اصابت قرارگرفته بودند ایشون نصف صورتشون ازبین رفته بودند خیلی علاقه خواستی به حضرت ابوالفضل داشتند وصورت ایشون ابوالفضلی شهید شدند و ازدیدن صورت عزیزم محروم شدیم 🕊🌺 ایشون به نمازاول وقت پایبند بودند، دل بی کینه ومهربونی ومردم داری دوسداراهلبیت بودنشون ایشونو به مقام بالای شهادت رسوندن ایشون هیچ وقت به کسی بی احترامی نمیکردند همیشه مهربان خوش خلق بودند خصوصیاتش یکی اینکه خیلی مهربون بود دل بی کینه داشت همیشه به هرکی هرجوری میتونست کمک میکرد چه مجلس عزابود چه عروسی ایشون دردوران کودکی با خواهرانشون توبمباران صدام زیراورموندن سه تا ازخواهرشون به همراه زندایی وپسرداییشون شهید شدند ولی ایشون زنده.موندن چون مادرشون تااومدند دیدند خونشون کلا ازش چیزی نمونده به خداگفته بودند حداقل یکی ازبچه هام زنده بمونه وایشونو خدابه مادرشون برگردوندن .تاازدواج کردند ودوتا پسر خدابهشون داد ودرسن ۳۴سالگی به شهادت رسیدند اهل غیبت به هیچ وجه نبودن، ایشون پارسال همسرشونو به همراه مادروپدرشون به کربلا فرستادند وچون خودشون خواب دیده بودند که امسال نباید مشهد بری .چون ایشون دوسال پشت سرهم پیاده روی مشهد میرفتند به خاطر خوابشون که گفتند شما باید امسال به زیارت حضرت زینب بیایید بعدازبرگشت همسرومادرشون ازکربلا سه روز بعد رفتن سوریه وسه ماه زمستون اونجابودند نزدیک عید برگشتند وچندباری دوباره راخی شدند برگردند سوریه اما خانواده نمیزاشتند تا اینکه ۲۴شهریور امسال دوباره رفتند وابان شهید شدند https://rubika.ir/Qassem1399https://rubika.ir/rozesork http://eitaa.com/iranjan60