#نشر_دهید
💥به مناسب عید نوروز، براتون یه عیدانه داریم☺️ یه مسابقه💫
برای شرکت در #مسابقه شماره1 #ایران_جوان_بمان کافیه خاطرات خودتون در زمینه «روزی دست خداست» رو در یکی از قالبهای :
📝 متن
🎙صوت
🎞 فیلم
آماده و همراه با شماره تماس به smmh110@ 🆔 ارسال کنید🙂
✳️ یادتون باشه، حتما باید خاطره خودتون یا خانواده تون و به قلم خودتون باشه
⏳عجله کنید، فقط تا 15 فروردین1401 مهلت دارید.
شاید شما برنده جایزه 1 میلیون ریالی یا 5 کارت تخفیف این مسابقه باشید🤩🤩🤩
🎉🎈🎊🎉🎈🎊🎉🎈🎊
😊 با ما باشید🔻🔻🔻
https://eitaa.com/joinchat/632029338Cb8a48cecf1
🌐https://iranjavanbeman.ir
💥#مسابقه #روزی_دست_خداست💥
#خاطرات_شما 1️⃣
🔻🔻🔻🔻
سلام
آبان ۱۳۸٩ بود
شب خواستگاری همسرم گفت که هیچ پس اندازی نداره و فقط با 20 هزار تومنی که تو جیبش هست اومده خواستگاری😅
ولی گفت اعتبار داره و میتونه خرج ازدواج شو جور کنه
ما ساکن یکی از روستاهای شمال کشور بودیم و همسرم پسر همسایه مون بود و چند سالی بود که برای کار به قزوین رفته بود و در کنارش در دانشگاه ادامه تحصیل میداد، و با مخارج تحصیل و کرایه خونه و کمکی که به پدر و مادر پیر و بیمارش میکرد دیگه چیزی از حقوق اش برای پس انداز نمی موند.
و اینطوری بود که با دست خالی اومد خواستگاری و قرار بود همه ی هزینههای ازدواج رو هم خودش پرداخت کنه.
از اینور منم هميشه از خداوند میخواستم تا زندگی ساده اما معنوی روزی ام کنه و داشتن همسری مومن، مهمترین معیار برام بود.
خانواده ام دوست داشتن که این ازدواج سر بگیره چون میگفتند: جوان سالم و خوبی هست و شناخت کامل نسبت به خانوادهاش داریم و با این پسر خوشبخت میشم انشاءالله
از شب خواستگاری تا عقد یک هفته فاصله بود که اسم آقام معجزه وار تو صندوق قرض الحسنه ای که عضو بود در اومد و با 500 تومنی که تو این فاصله یک هفته ای به دستش رسید یه حلقه برام خرید 250 تومن و یه چادر سفید و یه لباس... و خودم نخواستم تا آینه و شمعدان و خیلی خریدهای مرسوم انجام بشه.
خلاصه با یه عقد محضری و ساده ازدواج کردیم و تابستان سال 90 که دوست داشتم به جای عروسی به سفر کربلا بریم اما همسرم گفت که هزینه شو نداره و از طرفی پدرم میگفت باید جشن عروسی گرفته بشه وگرنه مردم حرف در میارن که از نداری عروسی نگرفته 😔
همسرم 1 میلیون و 500 از پسرخاله اش قرض کرد و یه جشن بعد از ظهر ی گرفتیم و شب هم به 200 نفر از فامیلها شام دادیم
و با 3 میلیون کادوی عروسی پول قرضی و پس دادیم و با توکل بر خدا رفتیم کرج برای زندگی.
چون درس آقام تموم شده بود و شرکت اش هم سر دادن حقوق اذیت می کرد.
و دوماه دنبال کار گشت تا جایی مشغول شد با همون حقوقی که از کار قبلی میگرفت، با این تفاوت که حقوق ها به موقع پرداخت میشد.
یک سال اول توان خرید گوشت و مرغ نداشتیم و ماه رمضان اون سال فقط با گوجه و سیب زمینی و تخم مرغ وغذاهای ساده سر کردیم.
اما صاحب خونه مون خیلی انسان های مومن و خوبی بودند و با اینکه سطح زندگی اونها هم متوسط بود اما گاه گاهی مرغ و گوشت به ما می داد.
ما ساکن زیر زمین خونه شون بودیم ولی لولههای فاضلاب مشکل داشت و مجبور شدیم بعد از 1سال و نیم بلند بشیم.
باز معجزه وار یکی از فامیل های دوستم که توی کلاس قرآن باهاش آشنا شده بودم دنبال مستاجر بود و با معرفی دوستم رفتیم ساکن خونه ی جدید شدیم که خیلی بهتر از خونه ی قبلی بود ولی ودیعه اش 4 میلیون بیشتر بود که صندوق قرعهکشی خونگی اسم ما در اومد و تونستیم 7 میلیون جور کنیم و بدیم به صاحب خونه ی جدید
بخاطر شرایط سخت مالی یک سالی بارداری رو به تعویق انداختیم اما شرایط تغییری نکرد و همسرم نتونست کار بهتری پیدا کنه
با توکل به خدا برای فرزندآوری اقدام کردیم و درست بعد از بارداری باز معجزه وار همسرم استخدام همون شرکت دولتی شد که حدود 1 سال به صورت پیمان کاری مشغول بود.
متاسفانه بچه ی اول، هفته ی 11 سقط شد ویکسال طول کشید تا دوباره باردار بشم.
پاییز 93 دختر اولم به دنیا اومد و بعدش کار همسرم بهتر از قبل شد و تونستیم یه تیکه زمین بخریم 20 میلیون تومان که الان حداقل 1 میلیارد تومن ارزش داره.
سال 96 دختر دوم ما به دنیا اومد و اون سال یه پراید مدل 88 و دو تیکه زمین کشاورزی خریدیم که الان حداقل 200 میلیون ارزش داره
البته یکیش با تغییر کاربری ارزش میلیاردی داره
از برکت بچه ی سوم هم یه خونه ی کوچولو خریدیم و خلاصه از برکت وجود هر 3 تا دخترام و بعد از اومدن هر کدوم شون، پدرشون ارتقای شغلی هم پیدا کرد و الحمدالله الان در اداره شون موقعیت خوبی دارند.
راستش به نیت شادی دل امام زمانمون از خدا خواستم تا به ما فرزندانی سالم و صالح عنایت کنه تا انشاءالله سرباز و خدمتگزار آقا باشند .
تجربه ی این 11 سال زندگی مشترک من اینه که اگر با توکل بر خدا تلاش کنیم، خدا هم به زندگی برکت میده. برکات مادی و معنوی.
ما همیشه زندگی ساده ای داشتیم و نخواستیم با تجملات و خرید لباسها و وسایل خونه ی شیک و آنچنانی، دل های کسانی رو که ندارند غصه دار کنیم.
خدا رو شکر می کنم که همیشه کمک مون می کنه و زندگی ساده اما معنوی روزی ما کرده الحمدالله...
🔺🔺🔺🔺
منتظر خاطرات شما در قالب 📝 متن ،🎙صوت و 🎞 فیلم هستیم.
⏳عجله کنید، فقط تا 15 فروردین1401 مهلت دارید.
😊 با ما باشید🔻🔻🔻
https://eitaa.com/joinchat/632029338Cb8a48cecf1
💥#مسابقه #روزی_دست_خداست💥
#خاطرات_شما 2⃣
🔻🔻🔻🔻
من و همسرم اوایل سال۸۹ عقد کردیم.همسرم دانشجو بودن اما کنارش کار هم میکردن.
بعد از چندماه یک موتور خریدیم ۲۰۰ هزار تومان(حقوق همسرم ماهی سیصد هزار تومان بود☺️).
تا چهار سال بعد که ازدواج کردیم و سر خونه و زندگی خودمون اومدیم وسیله نقلیه مون همین موتور بود،تا من فرزند اولم رو باردار شدم.
قبل از باردار شدن همیشه با خودم می گفتم خدایا من با بچه رو موتور نمی شینم،بچه گناه داره😢
با اینکه خانواده همسرم توانایی مالی داشتن اما هیچوقت پیشنهاد ماشین خریدن نمی دادن.ما هم که درآمد زیادی نداشتیم ،همسرم بعد تموم شدن درسش حالا سرباز بود.
تا اینکه دو هفته مونده به تولد دخترم،مادر شوهرم پیشنهاد داد که ماشین بخریم و تمام پولش رو پرداخت کردند.☺️
این شد که هفته آخر بارداری با ماشین خودمون دکتر می رفتیم 😍
بدون اینکه حتی یک ریال از جیبمون پول بدیم.
🔺🔺🔺🔺
منتظر خاطرات شما در قالب 📝 متن ،🎙صوت و 🎞 فیلم هستیم.
⏳عجله کنید، فقط ۴ روز دیگه مهلت دارید.
😊 با ما باشید🔻🔻🔻
https://eitaa.com/joinchat/632029338Cb8a48cecf1
💥#مسابقه #روزی_دست_خداست💥
#خاطرات_شما 3️⃣
🔻🔻🔻🔻
باسلام و عرض ادب خدمت شما
این درس زندگینامه خودمو برای مسابقه صرفا نمیفرستم برای انگیزه و الطاف الهی که به اینه در زندگی دیدم
بنده با ماهی ۴۰۰هزار حقوق کارگری ۸سال پیش رفتم خواستگاری خانمم ولی وقتیکه خانم جواب مثبت داد همه تعجب کردند با این حقوق کم
بعد از دوسال زندگی الحمدالله وضع حقوقی بهتر شد و صاحب اولین فرزند پسر شدیم که الحمدالله برکات از همین جا بیشتر هم شد با وام و فروش طلا تونستیم صاحب خونه بشیم و این رو از برکت فرزندم میدونم
بعد از تولد پسرم شغلم عوض شد و خودم مستقل کار کردم و صاحب مغازه شدم تا اینکه بعد ۴سال صاحب فرزند دوم پسر شدیم و در همین حین که برای استخدامی آموزش و پرورش شهرستان شرکت کردم و نفر اول تو رشته خودم شدم و این برکت زندگی با صاحب فرزند شدن دومین هدیه الهی بود و الان شاغل و معلم هستم در ادامه صاحب ماشین هم شدیم
اینو مختصر گفتم که شاید انگیزه ای باشه برای بقیه...
🔺🔺🔺🔺
‼️فقط 3 روز دیگه مهلت دارید.
😊 با ما باشید🔻🔻🔻
https://eitaa.com/joinchat/632029338Cb8a48cecf1
ایران جوان بمان
#نشر_دهید 💥به مناسب عید نوروز، براتون یه عیدانه داریم☺️ یه مسابقه💫 برای شرکت در #مسابقه شماره1 #ای
1.51M
💥#مسابقه #روزی_دست_خداست💥
#خاطرات_شما 4️⃣
‼️فقط 2 روز دیگه مهلت دارید.منتظر خاطرات شما در قالب 📝 متن ،🎙صوت و 🎞 فیلم هستیم.
😊 با ما باشید🔻🔻🔻
https://eitaa.com/joinchat/632029338Cb8a48cecf1
💥#مسابقه #روزی_دست_خداست💥
#خاطرات_شما 5️⃣
🔻🔻🔻🔻
با سلام و درود
هر چه به یاد میارم روزی هایی ناگهانی و یکجا به دستم رسیده از برکت خوندن سوره مبارکه واقعه بوده...
اولین باری که سوره واقعه رو خوندم وقتی بود که حقوق همسرم مدتی عقب افتاده بود و پرداخت نمیشد
شبی که سوره واقعه رو خوندم همون فرداش حقوق همسرم اومد... و من خیلی خوشحال شدم
چندین مرتبه دیگه هم با خواندن این سوره رزق و روزی های زیبا و دلچسبی نصیبم شد
الحمدلله
التماس دعای فرج
🔺🔺🔺🔺
‼️فقط 2 روز دیگه مهلت دارید.منتظر خاطرات شما در قالب 📝 متن ،🎙صوت و 🎞 فیلم هستیم.
😊 با #ایران_جوان_بمان باشید🔻🔻🔻
https://eitaa.com/joinchat/632029338Cb8a48cecf1
ایران جوان بمان
#نشر_دهید 💥به مناسب عید نوروز، براتون یه عیدانه داریم☺️ یه مسابقه💫 برای شرکت در #مسابقه شماره1 #ای
💥#مسابقه #روزی_دست_خداست💥
#خاطرات_شما 6️⃣
🔻🔻🔻🔻
سلام. صبح تون بخیر.
ما سال ۸۸ ازدواج کردیم و الآن دو تا بچه داریم. واقعا معتقدم که روزی دست خداست.
به قول آقامون: حقوقی که آدم می گیره یه چیزه، برکتش یه چیز دیگه.
وقتی همسرم به خواستگاری من اومد دانشجو بود و آه در بساط نداشت. یعنی حتی هزار تومن هم پس انداز نکرده بود، تازه سربازی هم نرفته بود، ولی چون با ایمان بود و اهل حلال و حرام بود، هم پدر و مادرم راضی بودن، هم خودم. ولی برادر بزرگم سر همین قضیه شدیدا مخالفت می کرد.
البته بعدها اونم راضی شد وقتی دید برکت زندگی مشترک شامل حال ما شد و زندگی مون الحمدلله پیشرفت کرد.
تجربه ای که من تو این سال ها به دست آوردم اینه که وقتی دو نفر که خدا رو قبول دارند با هم میرن زیر یه سقف لطف خدا شامل حال شون میشه.همسر من قبل از تولد اولین بچه مون تولیدی داشتن که دو بار ورشکست شد و همه ی سرمایه مون از دست رفت.حتی پولی که من از فروش طلاهای عقدم جمع کرده بودم. ولی دقیقا از وقتی باردار شدم، با یک شرکت آی تی آشنا شد که هنوز بعد ۹ سال همونجا مشغوله و شکر خدا خیلی راضی هستیم. کم کم با پس اندازی که تو اون شرکت جور کرده بودیم یه ماشین کارکرده خریدیم و اواخر همون سال یعنی بعد از تولد دومین بچه مون خدا کمک کرد و تونستیم ماشین رو بفروشیم و یه خونه ی حیاط دار بخریم. جالبه که پول اون ماشین شاید یک پنجم اون خونه هم نمی شد ولی انگار خدا برامون خواسته بود و چند نفر تا فهمیدن قصد خرید خونه داریم خودشون داوطلبانه بهمون پول دادن و کم کم پس دادیم بهشون.
الآن وقتی گذشته رو مرور می کنم، اون بی پولی های اوایل و ورشکستگی های پی در پی و خیلی چیزهای دیگه به برکت وجود این دو تا بچه خدا رو شکر تبدیل شده به یک زندگی آروم تو یه خونه بزرگ، تنها چیزی که به ذهنم می رسه اینه:
واقعا روزی دست خداست.
🔺🔺🔺🔺
امروز آخرین مهلت ارسال خاطرات هست! یه خاطره شما میتونه برای خیلی ها تصمیم ساز باشه! عجله کنید.
😊 با #ایران_جوان_بمان باشید🔻🔻🔻
https://eitaa.com/joinchat/632029338Cb8a48cecf1
ایران جوان بمان
#نشر_دهید 💥به مناسب عید نوروز، براتون یه عیدانه داریم☺️ یه مسابقه💫 برای شرکت در #مسابقه شماره1 #ای
💥#مسابقه #روزی_دست_خداست💥
#خاطرات_شما 7️⃣
🔻🔻🔻🔻
عرض سلام و خدا قوت
همسرم وقتی خواستگاریم اومدن دانشجو بودند و کار ثابت نداشتند.
بعد از عقد رفتیم تو نوبت خوابگاه متاهلین . ولی جلوی ما خیلی نوبت گرفته بودن.
اما در کمال ناباوری پنج ماه بعد از عقدمون نوبت ما شدو ما شش ماه بعد از عقد ازدواج کردیم. 😍😍
یکی از سوالات همسرم تو خواستگاری تعداد فرزند بود.
تو ذهن خودشون چهار تا معقول بود.
ولی وقتی شنیدند من دوست دارم شش تا بچه بیاریم ،شگفت زده شده بودن و خوشحال.
فرزند اول مون الحمدلله دوسال بعد از ازدواجمون به دنیا اومد.
دخترم یکسالش بود. ماهم تو یه خونه پنجاه متری که دانشگاه به ما داده بود نشسته بودیم. بعد سه سال باید از اونجا بلند میشدیم .ولی همه جا خونه ها کوچیک و گرون بود.
تا اینکه یکی از همسایه هامون یه خونه رو معرفی کرد و گفت هم بزرگه هم اجاره اش خیلی خوب و ارزونه .ولی داره بازسازی میشه و مشتری هم خیلی داره.
به همسرم یه پیشنهاد دادم.
گفتم بیا نذر کنیم اگه این خونه برامون جور شد انشالله برای فرزند دوم اقدام کنیم.
در عین ناباوری الحمدلله خدا برامون اون خونه رو فراهم کرد.
یه خونه صد و بیست متری 😃
الان پسرم نزدیک دوسالشه و الحمدلله همسرم در کارشون خیلی پیشرفت کردن .
و من مدتی است در حال رایزنی با آقای همسر برای فرزند سوم هستم😁.
ذهنم مشغوله که دیگه چه پیشنهادی بدم که آقای همسر راضی بشن به فرزند سوم.
دعا کنید خدا دلشون رو نرم کنه که ما هم بریم تو خط مقدم جبهه ی فرزندآوری☺️
دو فرزند دو و چهار ساله که الحمدلله هر روز وقتی بازی کردنشون رومی بینم خدا رو شکر میکنم که فاصله شون کم هست.
خدایا شکرت که به من چشاندی طعم شیرین این شعر را :
🌈هرآنکس که دندان دهد نان دهد🌈
😊 با #ایران_جوان_بمان باشید🔻🔻🔻
https://eitaa.com/joinchat/632029338Cb8a48cecf1
💥#مسابقه #روزی_دست_خداست💥
#خاطرات_شما 8️⃣
🔻🔻🔻🔻
سلام علیکم،تابستان سال ۸۹ ازدواج کردیم،همسرم دانشجوی سال آخر بود.
همه ی پس انداز همسرم به اندازه خرید حلقه نامزدی بود، آن زمان ۳۰۰ هزار تومان!
خدا رو شکر، پدرشوهرم تا می توانستند کمک کردند، همان سال اول ماشین خریدیم و خانه هم،
تابستان ۹۰ پسر اولم به دنیا آمد،
زمستان ۹۲ هم پسر دومم
سال ۹۳ همسرم تصمیم گرفت طلبه حوزه علمیه بشود و می خواستیم به شهر قم بیاییم،
خواهر بزرگم از اول زندگی ساکن قم بودند. وقتی فهمیدند که ما تصمیم داریم به شهر قم برویم، پیگیر شدند تا خانه ای نزدیک خودشان برای اجاره پیدا کنیم،
در کمال ناباوری طبقه بالای منزل خواهرم خانه ای برای اجاره گذاشته بودند و ما آنجا را اجاره کردیم،
حالا ۷ سال است که هم ما و هم خواهرم در نزدیک ترین حالت هر دو مستاجر هستیم، و خدا رو شکر صاحب خانه های خوب و منصفی داریم.
خداوند سه پسر دیگر هم به ما عنایت کرده است و حالا ۵ فرزند داریم.
😊 با ما باشید🔻🔻🔻
https://eitaa.com/joinchat/632029338Cb8a48cecf1
💥#مسابقه #روزی_دست_خداست💥
#خاطرات_شما 9️⃣
🔻🔻🔻🔻
سال۹۴ازدواج کردیم؛
بعد ازعروسی متوجه شدم مجبورم باماهی هفتصدتومن زندگی کنم که ۲۵۰تومنش هم بابت قسط کم میشد!
شوهرم حتی طلای سر عقد و عروسی رو نخرید.
یادمه شب عروسی سرویس طلای دوستم رو امانت گرفتم و به شوهرم دادم که بهم بده.بعد از یکی دوماه هم به دوستم پس دادم.
باوجود تمام مشکلات مادی که خیلی خیلی برام آزاردهنده بود ولی بچه میخاستم چون معتقد بودم روزی دست خداست و بمن ربطی نداره.
بعد از یکسال باردارشدم و همون ماه اول بارداری شوهرم یه شغل خوب نصیبش شد.
دست و بالمون از نظر مالی خیلی نسبت به قبل بهترشد،منظور اینکه ازون ماهی هفتصد تونستیم با ماهی دومیلیون و چندصد تومان زندگی کنیم.
بهرحال من هیچوقت و بهیچ وجه نگران روزی نبودم و نیستم
چون بارداری دومم زمانی بود که شوهرم بیکارشدن و بی پول شدیم.اما من کاری به بیکاری و... نداشتم چون دخترم دیگه داشت چهارساله میشد و فاصله سنی زیاد بچه ها برام قابل قبول نبود.باهمون وضع باردارشدم. و طبق حسن ظنی که به خدا داشتم شوهرم پنج ماهگی بارداریم
یه شغل دیگه پیدا کرد
و الان که دارم این متن رو مینویسم بچه ی دومم شش ماهه ست و حسابم پر از پول.باور کنید دیگه خودمم از دستم در رفته که از کجا و چطور اینهمه پول بهم میرسه و وقت بررسی هم ندارم.
الانم با وجود بارداری های سخت و نه ماه غذا نخوردن و تهوع و ویار شدید
دارم به بارداری سومم فکر میکنم
خداروشکر که خدارو داریم. دوستان نگران هیچی نباشید
مطمئن باشید خدا به فکر همه مون هست و برای همه مون برنامه های خوبی داره
😊 با ما باشید🔻🔻🔻
https://eitaa.com/joinchat/632029338Cb8a48cecf1
💥#مسابقه #روزی_دست_خداست💥
#خاطرات_شما 🔟
🔻🔻🔻🔻
سلام
من اومدم از #روزی_دست_خداست 💎براتون بگم
من ی مادرم🤱
البته ۴ فروردین ۱۴۰۰ به محبت مادر سادات طعم مادر شدن رو خوب چشیدم
بعد از پنج سال خدا دختری بهمون داد که میتونم قسم بخورم زندگی من و همسرم رو کاملا زیر و رو کرد با قدم های کوچیکش😍.
ما سال ۹۵ که ازدواج کردیم همسرم سال ۹۷ از کارش اومد بیرون و گفت که دیگه نمیرم😞.(البته نه بی دلیل)
تا سال ۹۹ انواع کارای ریز و درشت رو انجام داد اما خبری از برکت و ثبات اقتصادی تو زندگیمون نبود .خاطرم هست حتی چندماه حقوق سابقه بیمه هم تمام شده بود و ما کاملا تمام داشته هامون چیزی بود که تو خونه برای مصرف داشتیم و برا خریدن نون هم باید حساب کتاب میکردیم که آیا پولی هست یا نه😔.
تا اینکه خداوند خبر اومدن ی مهمون پُررررررر برکت💎 رو داد که اون زمان خبر از این همه برکت نداشتیم.
هرچند که اومدن مهمانِ کوچک ما در اون زمان که اونقدر پولی در بساط نبود برامون ، بسیار شیرین و لذت بخش بود🙂 اما همچنان اعتقاد داشتیم که خدا روزی بچه امون رو میده و #روزی_دست_خداست
همسرم مشغول شد به کار جهادی و بنایی و نقاشی و شاگردی کنار ی گچکار😢 (فکر کنین ی مهندس هوا فضا از یک دانشگاه بسیار معتبر ) که تا بحال از کنار سطل نقاشی و وسایل گچکاری هم رد نشده بود رفت تو کار جهادی و مبلغ بسیار کمی که دستمزد شاگردیش بود تا بتونیم حداقل پول آزمایش ها و ... مهمان رو فراهم کنیم.
نا گفته نمونه که دکترا خبر دادن که این بچه نمیتونه بمونه و تو کمتر از ۶ ماهگی طاقت نمیاره و قبل اومدن از دنیا میره.😫😭
اما با کلی دلرنجی و غم دو ماه استراحت مطلق و امید به خدا که خودش داده و خودش نگهدارِشِ و اینکه خدا خودش روزی زندگیش رو میده و متوسل شدن به اهل بیت و امام زمان عج #بهانه_بودن بالاخره تو بهترین روزهای زندگی با یک و ماه و نیم عجله ده شعبان به دنیا اومد🤩. بخاطر تولد زودرس و وزن کم ۱۰ روز تو بیمارستان بستری بود و باهم روزِ ۱۴ فروردین رفتیم خونه و دقیقا همون روزا همسرم خبر داد که تو ی محیط کاری تو همون دانشگاه معتبر تو همون رشته خودش تو همون ساختمانی که همیشه آرزوش رو داشت دعوت به کار شده تو همون زمینه شغلی که دلش میخواسته و با حقوق سه تومن درخواستش موافقت شده.😍🤩
اینم بگم که سالها تلاش کردیم از خونه کوچیکی که حتی صاحبخونه راضی نمیشد نقاشیش کنه که ی رنگ امیدی به دیواراش بیاد و با پول کمی که داشتیم بلند شدیم و رفتیم تو ی خونه صد متری که بسیار تمیز و نو بود .خونه ای که آرزو داشتم ؛ بزرگ و داخل شهر و ...، جالبه که مدتها دنبال ی خونه میگشتیم اطراف شهر که با پولمون بخونه که اونم به لطف خدا خودش اومد سراغمون...🏡
همه ی این اتفاقا برای ما گام اولی بود که ثابت کرد #روزی_دست_خداست و برای هرکس که هنوز معتقده پولی در بساط نداره که فرزندی بیاره یا فرزند دوم و سومش رو بیاره 👨👩👧👦از روزی رسونی خدا میگیم و با لذت خیلی هارو تشویق میکنیم تا بدونن اونکه روزی خود ما رو داده براش کاری نداره که روزی #منِ_دیگرِ_ما رو هم برسونه.
جا داره بگم بعد گذشت کمتر از یکسال حقوق همسرم قبل از تولد یکسالگی دخترمون رسید به ۱۲ میلیون که برامون هنوز هم باور کردنی نیست.😱
حالا ما قبل از همه ی این همه برکت تو فکر فرزند دوم بودیم که خدا هم خودش با این برکت داره میگه بسم الله ؛ از توحرکت از من برکت....😅
#روزی_دست_خداست ...
غم مخور.....
😊 با ما باشید🔻🔻🔻
https://eitaa.com/joinchat/632029338Cb8a48cecf1
💥#مسابقه #روزی_دست_خداست💥
#خاطرات_شما 1️⃣1️⃣ 🔻🔻🔻
یادمه که پسر دومم بدنیا اومده بود که درست اول مرداد سال ۷۷ اون قرن بود😂
مادرخانومم از شمال اومده بود برای کمک
برادرم هم اومده بود با چندتا از دوستان بعنوان مهمون
خانومم صدام زد گفت مادرش میگه توی یخدون یخچال فقط یه تیکه مرغ داریم .. چکار کنیم؟😢
گفتم همونو درست کن ... خدا میرسونه ، لازم نیست ما فکرشو بکنیم
غذا رو درست کردند ... من هم رفتم سراغ کارهای خودم
حالا شما تصور کنید:
یخچال خالی
مهمون هم داریم
دستم هم خالی
منم بیخیاااااااااالللللل😂😂😂
خدا شاهده همون روز یکی از دوستان که خیلی وقت بود ندیده بودمش سرزده با موتور اومد پیشم ... همون دم در خونه از خورجین موتورش یه بسته گوشت گوسفند درآورد گفت این گوشت قربونیه که داریم پخشش میکنیم 😃
گفتم اتفاقاً خیلی بجا آوردی
گفت چطور؟
گفتم که بی معرفت خبر نداری بچه دومم بدنیا آمده مهمون هم دارم دقیقاً همین الان یخچالمون خالی شد که تو اینو آوردیش😍😍😍😇😇😇😃😃😃
گفت جدددددددیییییی؟؟؟ 🤩🤩🤩🤩🤩
اومد تو بچه رو دید و بوسیدش و سه بسته گوشت اضافه کرد روش و رفففففففففت😂😂😂😂😂👏👏👏👏
گفتم خانوم ... ببین👌👈 با توکل بر خدا یه بسته گوشت مرغ رو استفاده کردی
خدا بجاش چکار کرد؟😃👈چهار بسته گوشت گوسفند مِنْ حَیْثُ لاٰیَحتَسِبْ مجانی تبرکی رسوند🤩👌👏😍🤗😘🤣😉
╭━━⊰ ❀ 🇮🇷 ❀ ⊱━━╮
https://iranjavanbeman.ir
╰━━⊰ ❀ 🌱 ❀ ⊱━━╯
#مسابقه #روزی_دست_خداست
🔷تو اولین مسابقه #ایران_جوان_بمان 🤝قول داده بودیم یه 🥇جایزه نقدی یک میلیون ریالی و 5 تا 💌کد تخفیف رو به عنوان هدیه 🎁تقدیم شما کنیم...
🗳بین همه کسایی که برامون خاطره فرستادن، قرعه کشی کردیم و چون استقبال شما خیلی خوب بود و تعداد پیامهای شما بالا رفت، تعداد جوایز رو 3 نفر افزایش 📈دادیم و هدایای هر 9 نفر تقدیمشون شد.
✅اگه اسمتون در نیومده یا الان پشیمون هستین که چرا شما هم خاطره نفرستادین اصلاً نگران نباشید. ان شاء الله 28 فروردین یعنی میلاد کریم اهل بیت، امام حسن مجتبی علیه السلام دومین مسابقه 1401 برگزار میشه. حتماً شرکت کنید.
معرفی ایران جوان بمان به دیگران یادتون نره 🔻🔻🔻
https://eitaa.com/joinchat/632029338Cb8a48cecf1
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥#مسابقه #روزی_دست_خداست💥
#خاطرات_شما 2️⃣1️⃣
😊 با #ایران_جوان_بمان باشید🔻🔻🔻
https://eitaa.com/joinchat/632029338Cb8a48cecf1
💥#مسابقه #روزی_دست_خداست💥
#خاطرات_شما 3️⃣1️⃣ 🔻🔻🔻
اصلا حساب کتابهای خدا با ما خیلی فرق میکند. مثلاً ما فکر میکنیم فقط با درآمد کسب کردن رزقوروزی مان بیشتر میشود اما در روایت داریم با صدقه دادن، رزقوروزی را به سوی خود جلب کن یا صله رحم و مهمانی دادن، رزقوروزی را زیاد میکند.
بهصورت ظاهر، صدقه دادن و مهمانی دادن اموال ما را کم میکند، اما قاعده خدا انگار اینطور است که میخواهد ایمان به غیب ما بیشتر شود و ما به او و رازق بودن او باور داشته باشیم.
چند سالی از ازدواجمان میگذشت. وضع مالی خوبی نداشتیم. ماشین و خانه که آرزو بود، حقوقمان هم به نیمه ماه نرسیده تمامشده بود و هیچ پیشرفتی در زندگی نمی دیدیم. تااینکه با تولد تکتک فرزندانم وضع مالی ما هم بهجای اینکه با حساب کتاب دنیایی، بدتر شود و زندگی بااینهمه گرانی و تعداد فرزندان بیشتر، بر ما تنگتر شود، بهتر هم شد!
الان بعد از گذشت دوازده سال از تولد اولین فرزندم، خدا را شکر هم خانه داریم، هم ماشین، وضع مالی هم بد نیست.
خوب که نگاه کنیم میبینیم اطرافمان پر است از این نمونهها که با تولد فرزندانشان یا شغل بهتری پیدا کردهاند یا ماشین خریدهاند یا خانهدار شدهاند یا وضع مالی بهتری پیدا کردهاند.
پس به این آیه قرآن باور داشتهباشیم که خدا در سوره اسرا فرمود: فرزندانتان را از ترس فقر نکشید، ما آنها و شما را روزی می دهیم.
🔺🔺🔺
╭━━⊰ ❀ 🇮🇷 ❀ ⊱━━╮
https://iranjavanbeman.ir
╰━━⊰ ❀ 🌱 ❀ ⊱━━╯
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥#مسابقه #روزی_دست_خداست💥
#خاطرات_شما 4️⃣1️⃣
😊 با #ایران_جوان_بمان باشید🔻🔻🔻
https://eitaa.com/joinchat/632029338Cb8a48cecf1
💥#مسابقه #روزی_دست_خداست💥
#خاطرات_شما 5️⃣1️⃣ 🔻🔻🔻
نارگیلی که از دست خدا گرفتم
میخوام براتون یه خاطره باور نکردنی بگم😁
به برکت پسری👶🏻 که خدا بهمون داد از خونه 60 متری طبقه چهارمی اونم بدون آسانسور، منتقل شدیم به یه خونه دو خوابه بزرگتر که یه حیاط مشترک با واحد مجاورمون داشت☺️
اما این تازه آغاز ماجراست و من میخوام شما رو ببرم به چند سال بعدش⏳که پسر کوچولوی من تقریباً 4سالش شده بود⤵️
اون موقع ها خیلی مراقب خورد و خوراک مون بودیم و سعی می کردیم بیشتر از چیزهای طبیعی🍎🍇🍗🍖🍳 مصرف کنیم . به خاطر همین هم هر وقت میرفتم میوه فروشی، از پسرم میپرسیدم چی دوست داری و براش میخریدم.یه بار که رفتیم میوه فروشی پرسیدم:
🧔🏻بابا جون چی دوست داری❓
👶🏻نارگیل
🧔🏻مطمئنی چیز دیگه ای نمیخوای⁉️
👶🏻بله باباجون. نارگیل میخوام❗️
🧔🏻باشه یوقت دیگه. آخه باباجون نارگیل الان خیلی گرون شده😔
👶🏻چشم😭
همون روز بود یا یکی دو روز بعدش که نشسته بودیم داخل خونه یهو یه صدای بلندی💣 اومد، انگاری که چیزی افتاده باشه توی حیاط❗️پسرم رو فرستادم ببینه چیه. با عجله رفت و با خوشحالی برگشت. گفتم چی بود؟ گفت: نارگیل🥥
راست میگفت! یه نصفه نارگیل افتاده بود توی حیاط. قبل از این که بخواد به فکر خوردنش بیفته براش توضیح دادم که این مال ما نیست و باید برگردونیم به صاحبش.
پرس و جو کردیم و فهمیدیم مال همسایه طبقه بالایی بوده که وقتی میخواسته نارگیل رو نصف کنه، نصفش پریده توی حیاط و هر چی اصرار کردیم پس نگرفت و گفت روزی شما بوده
پسرم اون روز خیلی خوشحال شد و همۀ ما درس بزرگی گرفتیم که روزی دست خداست از اون جایی که فکرش هم نمیکنی...
@iranjavanbeman_ir
💥#مسابقه #روزی_دست_خداست💥
#خاطرات_شما 6️⃣1️⃣
🔻🔻🔻🔻
سلام
رزاقیت الهی رو توی خیلی از تنگناهای زندگی به طور خاص دیده بودم اما وقتی در اوایل شیوع کرونا مجبور شدیم که از آپارتمان استیجاری که زندگی میکردیم اسباب کشی کنیم ودنبال یک خونه باشیم کاملا لمس کردم.
۱۰ماه دنبال خونه گشتیم در حالی که فرزند هفتم رو باردار بودم وکسی راضی نمیشد خونهاش رو به ما اجاره بده اگر هم راضی میشه پول پیش اونقدر زیاد بود که برامون اصلا امکان تهیهاش نبود .تا اینکه لایحتسب یک خانمی که ما نمیشناختیمشون با واسطه حاضر شدن پول رهن خونه ما رو به صورت قرض کامل بدن .اگه این روزی نیست پس چیه؟
۱۵۰ میلیون تومان رو حتی نزدیکترین افراد هم به راحتی قرض نمیدن.
╭━⊰ ❀ 🇮🇷 ❀ ⊱━╮
@iranjavanbeman_ir
╰━⊰ ❀ 🌱 ❀ ⊱━╯
💥#مسابقه #روزی_دست_خداست💥
#خاطرات_شما 7️⃣1️⃣
🔻🔻🔻🔻
بسم الله، روزی دست خداست و اینو از ابتدای ازدواج بارهاااا تجربه کردم...
وقتی همسرم به خواستگاری اومد با وجود کلی خواستگار که شرایط مادی و دنیایی خیلی بهتری داشتن ، ایشون رو فقط بخاطر ایمان و اخلاق انتخاب کردم و هیچ سوالی در مورد دارایی هاشون نپرسیدم
ایشون گفتن درامد پایینی دارن و پدرو مادر پیر
گفتم سختی پدر و مادر پیر به دیده منت و درامد هم که :«روزی دست خداست...»
تمام ملزومات دوران عقد و عروسی و جهیزیه و... رو به مختصر ترین وجه ممکن گذروندیم و خیلی زود فهمیدیم که باید به انتظار سه نفره شدنمون بنشینیم...
تو اون روزا که خییییلی دستمون تنگ بود کاملا {من حیث لم یحتسب} روزیمون شد سفر کربلا...
گاهی که جاده باریک می شد و تو تنگنای معیشتی بودیم با همسرم بعد نماز صبح دعای «اللهم اغننی بحلالک عن حرامک و بفضلک عن من سواک » رو می خوندیم و واقعا عجیب ، به شب نرسیده خدا گشایشی می کرد و مارو مورد مرحمت کریمانه ی خودش قرار می داد...
پنج سال ابتدای زندگی گذشت و سعی کردیم با کمک خدا هم تو مشکلات مالی صبور باشیم هم تو مراقبت از پدر و مادر همسرم چیزی کم نذاریم ،
هرچند خیلی زود هر دو به رحمت خدا رفتن و از برکت وجودشون محروم شدیم
اما با دعای خیرشون همسرم مشغول برنامه ها و کارهای خیر و پر برکتی شد و با اومدن فرزند دوم لطف خدا و برکت تو زندگیمون زیاد شد و هم صاحب یه خونه دلباز و خوب شدیم و هم الحمدلله کم کم خیلی از چیزهایی رو خریدیم که نیاز داشتیم و اول زندگی نتونستیم تهیه کنیم و برای داشتنش عجله نکردیم.
واقعا با [دو دو تا چهارتای] دنیایی ما بدون داشتن پدر و مادر پولدار و حامی ظاهری، غیر ممکن بود که بعد ده سال به اینجا برسیم که الحمدلله الان فشار مالی و سختی نداریم که هیچ
به لطف خدا برکت تو زندگی مون خیلی زیاده و شاکریم.
یاعلی
╭━⊰ ❀ 🇮🇷 ❀ ⊱━╮
@iranjavanbeman_ir
╰━⊰ ❀ 🌱 ❀ ⊱━╯