#مدرسه_آیت_الله_ایروانی_ره
#پذیرش_۱۴۰۱
❤️مسیر طلبگی❤️
از ایام دبیرستان به تحصیل در حوزه علمیه علاقه داشتم. البته در آن ایام حوزه را فقط منحصر در جامعه الزهراء سلام الله علیها میدیدم و فکر میکردم فقط جامعه برای تحصیل خوب است.
بعداز ازدواج و سفر به قم مقدس هم باز مشتاق به تحصیل در حوزه بودم اما فرصتی دست نداد. انگار زمان تحصیل در حوزه برای من هنوز نرسیده بود.
حتی از وجود حوزه ی علمیه خواهران در پردیسان باخبر نبودم و با بچه کوچک و غربت هم اصلا نمیتوانستم به تحصیل فکرکنم. تا اینکه از سمت یکی از دوستانم متوجه شدم حوزه ی بسیار خوبی در پردیسان وجود دارد و احساس میکنم از آنجا بود که رزق طلبگی برایم مقدر شد ...
صبح یک روز تابستانی که تازه از مسافرت برگشته بودم صبحانه نخورده و با عجله برای مصاحبه راهی مدرسه علمیه آیت الله ایروانی شدم.
وارد مدرسه شدم، تا قبل از آن به آنجا پا نگذاشته بودم و تصور خاصی از آن نداشتم. بعد از پرکردن چند برگه، برای مصاحبه به اتاق مدیریت رفتم. مدیر محترم به همراه معاون آموزشی مصاحبه را شروع کردند.
با ماسک وشکم گرسنه و تن خسته از سفر که نمیشد مصاحبه ی دقیق و خوبی داد. وسط مصاحبه احساس کردم قند خونم افت کرده و بنظرم نتیجه آن طور که انتظار داشتم نشد.
وقتی مصاحبه تمام شد تشکر و خداحافظی کردم و به سمت ماشین رفتم. خیلی راضی نبودم. همسرم نتیجه را جویا شدند و من با خنده نسبتاً تلخی گفتم فکر نکنم قبول بشوم، اما ایشان گفتند اگر برایت مقدر شده باشد که در حوزه درس بخوانی حتماً این اتفاق می افتد و من حتم دارم شما طلبه این مدرسه میشوی. راستش ته دل خودم هم روشن بود پس دوباره سرحال شدم و طبق معمول شروع به خنده وشوخی کردم و از پاسخهای چمن درقیچی ناشی از افت قند خونم برای همسرم گفتم...
بلاخره انتظار به پایان رسید و از طرف مدرسه خبر مسرّت بخش قبولی در حوزه را به من دادند.
چقدر خوشحال بودم و خدا را شکر کردم که این توفیق نصیبم شده است و در جایگاه همسر طلبه، خودم هم به عنوان طلبه، رخت زیبای سربازی امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف را به تن خواهم کرد.
روز موعود فرا رسید و علی رغم وجود ویروس منحوس، خوشبختانه جلسه توجیهی طلاب جدید الورود به صورت حضوری برگزار شد و باید به مدرسه علمیه می رفتم راستش بعد از هفت هشت سال فاصله گرفتن از تحصیل مانند کودکانِ مشتاق به تحصیل و مدرسه، از خوشحالی در پوست خود نمیگنجیدم. من که این سال ها در پردیسان ساکن بودم و از وجود چنین گوهری بی خبر، حالا به لطف خداوند به آنجا پا گذاشته بودم.
پرده ضخیم جلوی در ورودی را کنار زدم حیاطِ زیبا با دو باغچه نسبتاً پر گل در سمت راست و چپ و نسیم خنکی که گویا از خود بهشت می وزید زیبایی خاطره آن روز را برایم دو چندان کرد. نفس عمیقی کشیدم، بسم الله گفتم، کفش هایم را در جاکفشی قرار دادم و وارد مدرسه شدم. با اینکه قبل از این دوبار دیگر برای مصاحبه و ثبت نام به مدرسه آمده بودم اما این بار مدرسه برایم جلوه دیگری داشت؛ پرنور و زیبا.
دور تا دور صندلی چیده شده بود. طلاب یک به یک وارد مدرسه می شدند و با رعایت فاصله گذاری اجتماعی روی صندلی ها می نشستند. من هم روی یکی از آنها نشستم به فضای مدرسه نگاه انداختم. با وجود جمعیت اما مدرسه لبریز از آرامش بود. نور زیبایی از بالا به سمت پایین می تابید. مدرسه دو طبقه در فضایی کاملا مناسب با وسعت متناسب. تمیزی مدرسه و گل های وسط محوطه نشان از ذوق و سلیقه مسئولین داشت.
بلاخره همه در نمازخانه که فضایی تمییز و مرتب بود جمع شدیم و برنامه شروع شد.
و من مصمم تر از همیشه با خدا عهد بستم این راهی را که شروع کرده ام به احسن وجه به اتمام برسانم و لایق سربازی امام عصرم بشوم و البته در این راهِ زیبا به نگاه صاحب عصروزمان بسیار نیازمندم و بخاطر داشتن اساتید برجسته و با ایمان، خدا را شاکر هستم و ان شاء الله بتوانم از محضرشان استفاده کامل ببرم و به یاری خدا این مسیر پر فراز و نشیب را به آسانی، برای اعتلای اسلام طی کنم.
بقول استاد کفیل عزیز:
🍃🌸اللهم وفقنا لما تحب و ترضی🌸🍃🤲🏻
#پویش_دعوت
#مسیر_طلبگی_❤️
#طلبگی_افتخار_من
📝طلبه عزیز سرکار خانم زهرا شایسته
🆔 @pazireshiravani
@iravanikh_qom