❤️مسیر طلبگی❤️
قبل از اینکه وارد حوزه بشم اتفاق بزرگِ دیگه ای برام رخ داده بود....
محجبه شدنم!
_همه همکلاسی هام میدونستن چقدر بلند پروازم...سال آخر دبیرستانم بود و شبانه روز درس میخوندم که تو کنکور با ی رتبه عالی و صدالبته ی دانشگاه عالی تر قبول بشم
از آزمون هایی ک تو قلم چی میدادم معلوم بود که به آرزوهای خودم و خانوادم نزدیکم
همیشه رتبه یک یا نهایتا دو تو سطح شهر.
تو همون روزایی ک با جدیت برا کنکور درس میخوندم از دوستام شنیدم روحانی مستقری ک تو محلمون کار فرهنگی میکرد، برادخترای هم سن و سال من کلاس میزاره
کلاسا تقریبا هر روز برگزار میشد ولی من شرکت نمیکردم(چون فقط درس میخوندم)
تقریبا بعد از یکماه، ب اصرار یکی از دوستانم منم تصمیم گرفتم برم سر کلاس
با قشر طلبه ها آشنایی نداشتم ولی باتوجه به چیزایی ک از اطرافیان شنیده بودم،چندان برام خوشایند نبودند...
(*در واقع حرفهای اطرافیان، تصورهای ذهنی من رو شکل داده بود نه حقایق موجود....*)
میخواستم کلاس ها رو شرکت کنم و این برام عجیب بود!!!
ته قلبم خوشم اومده بود از مباحث🙃
تا اینکه یکی دو ماه گذشت
ی صداهای خوبی میشنیدم از درونم
فطرت پاکِ من بیدار شده بود!
_ تصمیم گرفته بودم چادر بپوشم رفتم از کمد مامانم چادرشو برداشتم و پوشیدم، با خودم گفتم با اینکه اصلا بهم نمیاد ولی مهم نیست
چون من چادر رو برا زیباتر شدن ظاهرم انتخاب نکردم بلکه برای زیباتر شدن باطنم انتخاب کردم
_چادری ک شدم برا همه عجیب بود،ازجمله خودم
باورم نمیشد این فاطمه ی جدید خودم باشم!
اما آرامشی ک از قِبَل این تغییرات بهش رسیده بودم رو دوست داشتم
_چند ماه مونده بود ب کنکورم و همچنان محکم درس میخوندم تا اینکه ی روز با دوستام رفتیم امامزاده ای ک نزدیک خونمون بود
متوجه تماس روحانی محلمون رو گوشیم شدم و پاسخ دادم
بعد از سلام و احوالپرسی بی مقدمه به من گفتن شما باید وارد حوزه علمیه بشی چون خیر شما در اینه و ی سری توضیحات دیگه
از حوزه فقط ی تصویر سیاه تو ذهنم بود اما
پیشنهاد ایشون برام ناراحت کننده نبود
_بعد از قطع تماس داخل امامزاده نشستم و کمی فکر کردم ب صحبتهاشون
کمی درد دل کردم
کمی اشک ریختم
و فقط ب این فکر میکردم ک چطور سرنوشت و مسیر زندگیم در طول چند ماه اینقدر تغییر کرد
_تصمیم گرفتم برم حوزه و وقتی خواب بسیار زیبایی دیدم ک مربوط ب خودم بود و حوزه رفتم،تصمیمم قطعی تر شد
دل گرم شدم ک مسیر رو درست انتخاب کردم
و در نهایت، علی رغم تمام مخالفتها، طلبه شدن رو انتخاب کردم☘️
«و آخرُ دعوانا أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين
و پايان گفتار ما اينست كه: حمد و سپاس مخصوص پروردگار جهانيان است.»
#فاطمه_آسیابان
#پویش_دعوت
🌺