#زندگی_به_رنگ_شهدا
وقتی به خانه می آمد ، من ديگر حق نداشتم كار كنم .
بچه را عوض ميكرد ، شير برايش درست ميكرد . سفره را می انداخت و جمع
ميكرد ، پابه پای من می نشست ، لباس ها را می شست ، پهن ميكرد ،
خشك ميکرد و جمع ميكرد .
آن قدر محبت به پای زندگی ميريخت كه هميشه به او ميگفتم : درسته كه كم می آيی خانه ؛
ولی من تا محبت های تو را جمع كنم ، برای يك ماه ديگر وقت دارم .
نگاهم ميكرد و ميگفت : تو بيش تر از اين ها به گردن من حق داری . يك بار هم گفت : من زودتر از جنگ تمام ميشوم وگرنه، بعد از جنگ به تو نشان ميدادم تمام اين روزها را چه طور جبران
ميكردم.
🌷شهید حاج ابراهیم همت🌷
یاد شهدا با صلوات🌷
راوی : همسر شهید
#شهدا
@ircom_8
#زندگی_به_رنگ_شهدا
وقتی به خانه می آمد ، من ديگر حق نداشتم كار كنم .
بچه را عوض ميكرد ، شير برايش درست ميكرد . سفره را می انداخت و جمع
ميكرد ، پابه پای من می نشست ، لباس ها را می شست ، پهن ميكرد ،
خشك ميکرد و جمع ميكرد .
آن قدر محبت به پای زندگی ميريخت كه هميشه به او ميگفتم : درسته كه كم می آيی خانه ؛
ولی من تا محبت های تو را جمع كنم ، برای يك ماه ديگر وقت دارم .
نگاهم ميكرد و ميگفت : تو بيش تر از اين ها به گردن من حق داری . يك بار هم گفت : من زودتر از جنگ تمام ميشوم وگرنه، بعد از جنگ به تو نشان ميدادم تمام اين روزها را چه طور جبران
ميكردم.
🌷شهید حاج ابراهیم همت🌷
یاد شهدا با صلوات🌷
راوی : همسر شهید
#شهدا
@ircom_8