eitaa logo
ایثار فارس
3.1هزار دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
468 ویدیو
25 فایل
📍کانال رسمی اطلاع‌رسانی روابط عمومی بنیاد شهید و امور ایثارگران استان فارس 🌐پایگاه اینترنتی: http://isaar.ir/fars
مشاهده در ایتا
دانلود
*🔻 | بخشی از وصیت نامه سردار شهید حاج عبدالله اسکندری* 🔹️ خدایا آمدم بسویت آمدم بسویت مرا قبول کن در لابه لای خوبان مرا قبول کن. خدایا آزادم کن از گرفتاری نفسم خدایا رهایم کن از اسیری نفسم خدایا زمین گیر شدم دستم را بگیر آزادم کن از این عالم خاکی خدایا تحولی دروجودم ایجاد کن از خود گذشتگی و از خود دور شدن و به محبوب خود نزدیک شدن را به ما عطا فرما خدایا تمام جهان در ید قدرت توست هر کاری بخواهی بکنی میتوانی. خدایا مگر خود نگفتی ناامید مباش ، مگر خود نگفتی امیدوار باش، مگر خود نگفتی اگر توبه شکستی باز هم بیا ، مگر خود نگفتی مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم ، ما آمدیم اما چگونه آمدیم با کوله بار گناه با کوله بار کبر با کوله بار تکبر با کوله بار مستی دنیا با کوله بار نفس سرکش ،نفسی که از دست خودم در رفته و دیگر نمی توانم آن را هدایت و کنترل کنم. خدایا کمکم کن خدایا دستم را بگیر خدایا هدایتم کن خدایا به راه راست و صراط مستقیم خود ما را راهنمایی کن خدایا پشیمانم. خدایا دستم از همه جا قطع شده خدایا فقط فقط تو را دارم، خدایا فقط فقط امیدم به توست ،خدایا اگر امیدم به تو نباشد پس به کی امید ببندم. @isaar_fars
🔻 | شهید مرتضی اقلیدی نژاد 🔰کنار سفره نشسته بودیم. توی ظرف جلو مرتضی یک تکه گوشت بزرگ بود. چشمم به مرتضی بود، تا این گوشت را دید بلند شد و بیرون رفت. بعد از غذا رفتم توی خطش و گفتم چرا گوشت را نخوردی؟ گفت خیلی دلم کشید. توی دلم گفتم شاید یکی دیگر هم توی دلش این گوشت را خواست و چشمش روی آن باشد. رفتم بیرون تا هم نفس خودم را کنم، هم اگر کسی آن را می خواهد بخورد. 🔰 خط زبیدات بودیم. تو سنگر نشسته بودیم. مرتضی گفت: دلم هوای ع کرده، من می خواهم برم مشهد! ازخطی که بودیم، رفت مقرتاکتیکی. از فرمانده اطلاعات 10روز مرخصی گرفت و رفت. روز بعد دیدم مرتضی برگشت. گفتم: تو مگه دیروز نمی خواستی بری مشهد؟ گفت چرا، دیروز دیروز بود امروز هم امروز! رفتم تاکتیکی مرخصی هم گرفتم تا دزفول و اندیمشک هم رفتم، اما انگار دلم گفت برگردم! همان شب مرتضی شهید شد! @isaar_fars
🕊 | شهیدان مدافع امنیت سرگرد پاسدار نورالدین جنگجو و طلبه بسیجی هادی عرفانی‌نیا؛ سحرگاه روز جمعه ۲۲ مهر ۱۴۰۱ توسط اغتشاشگران و ضدانقلاب در شهر بیرم شهرستان لارستان استان فارس آسمانی شدند و به فیض شهادت نائل آمدند... @isaar_fars
| شهید طیب حاج رضایی (حُر انقلاب) شهید طیب حاج رضایی و برادرش شهید اسماعیل حاج رضایی از بارفروشان میدان بار تهران بودند که در برپایی قیام ۱۵خرداد ۱۳۴۲ نقش مؤثری داشتند. پس از واقعه ۱۵خرداد، طیب حاج رضایی به عنوان یکی از محرکین اصلی تحت تعقیب قرار گرفت به طوری که فرمانداری نظامی تهران طی گزارشی ویژه به شاه اعلام کرد شخص طیب حاج رضایی مسئول اصلی این اقدامات است. از آن پس، طیب حاج رضایی و برادرش اسماعیل دستگیر شدند و به مدت ۵ ماه در زندان رژیم منفور پهلوی زیر شکنجه ها مقاومت کردند. پایمردی آنان به حدی بود که شهادت را بر عفو شاه خائن ترجیح دادند. شهید طیب که از کوثر وجود خمینی بت شکن سیراب شده و زنده دست روح خدا بود، دربرابر همه شکنجه ها و سختی های زندان مقاومت کرد و مردانه ایستاد. او حاضر نشد از راه جدیدی که انتخاب کرده بود جدا شود و علیه نهضت اسلامی موضعی بگیرد. به همین دلیل نیز وی به همراه اسماعیل، در دادگاه نظامی به اعدام محکوم و در یازدهم آبان ۱۳۴۲ تیرباران شدند. شهید اسماعیل حاج رضایی در ذیل ورقه دادگاه چنین نوشت:اگر صد سال زندگی کنم، مرگ به این سعادتمندی نخواهم داشت چرا تقاضای عفو کنم و از این سعادت درگذرم؟ رژیم با معرفی، محاکمه و اعدام طیب حاج رضایی و برادرش اسماعیل که در بین مردم دارای نفوذ و محبوبیت بودند، قصد داشت تا قیام بزرگ مردمی و برخاسته از اعتقادات مذهبی مردم در ۱۵خرداد ۴۲ را که در راه دفاع و حمایت از یک مرجع دینی ابراز شده بود، یک جنجال وابسته به بیگانه و ایادی وابسته آنان در داخل تلقی کرده و عاملان آن را مشتی فرصت طلب و قلدر معرفی نماید. @isaar_fars
🔰مےگفــت : *غواص هــا مظلــوم شهیــد می شــوند. سنگر غواصـی هیچ چیـز جز آب نیسـت وقتے تـیر مےخـوره بایــد دندوناشــو روے هــم فشــار بده تا ناله هــم نکنه...😔 نه مے تونــه پنــاه بگــیره، نه می تونه دفاع کـنه، نه می تونه فرار ڪنه.. 🔰دم بالاییــش توی تاریڪے از آب بیرون زده بود.آروم گــفتم "امیر، کوسه!😨   گفت" هیـس دارم می بینمــش" دیــدم داره ذکر مے گه. ڪوســه دورمون چرخــید...😱 اشهدم رو خونــدم...😔 صـداش هیــچ وقـت یادم نمی ره : یا مادر یا فاطـمه_زهـــرا خــودت ڪمکمــون کن*.😨   نمیشد دســت به اسلحه ببــریم. آخه اگه صدایـی ازمون در می اومــد با تیر عراقــیا سوراخ می شــدیم. کوسه نزدیک شد... دوباره صــدا زد: یامــادر یا فاطمه زهــــــرا.... کوسـه از مــا دور شد و رفت. 😳 امیر توی آب گریه اش گرفـــت. 😭 پاش به خاک که رسید هوایے شده بود. توے این مدت اگه اســم حضــرت زهرا رو می شنید گریه میکرد. (امیر)_فرهادیان_فر 🍃🌹🍃🌹🍃 🆔 @isaar_fars