eitaa logo
- إسـراء -
2.9هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
391 ویدیو
11 فایل
. ﷽ - - شرایط ꧇) - @isra_s https://daigo.ir/secret/5952053169 تیم اسراء پیام‌هایتان را دریافت می‌کنند♡ و فرهنگِ نشر و فورواردِ مطالب مذهبی را به جآ آورید . إسراء : درشب سیر کردن .
مشاهده در ایتا
دانلود
آب میدید گریهـ مۍکرد ؛ کودڪِ شیرخوار میدید گریهـ مۍکرد ؛ صدای زیورآلاتِ دخترکان را میشنید گریهـ مۍکرد ؛ آتش میدید گریهـ مۍکرد ؛ .با غمِ زندگی مۍکرد . .💔 | ➜•🌿 「 Eitaa.Com/Isra_F
- إسـراء -
غدیر را جدی نگرفتند که حسین را سر بریدند
‌ بالا رفتنِ دست علی ۲۳ سال طول کشید بالا رفتنِ سر حسین ۵۰ سال ۵۰ سال از نادیده گرفتنِ دست بالا رفته! |
خدا گفت: يا ايتها النفس المطمئنة ارجعي.. حسین زیر نیزه‌ها چند بار گفت: لبيك اللهم لبيك💔 | | . @isra_f ;🍂
‌ ‌ کتاب اعترافات کاتب کشته شده « با خود فکر کرد وقتی داماد ابوالشعثاء شود، حتماً او را از خرید اسب و خانه بی‌نیاز می‌کنند. نیمه‌های شب با صورتی پوشیده، از دیوار نیمه فرو ریخته و لرزان خانه پیرزن بالا رفت. بارها صدای شیهه اسب را از طویله همسایه شنیده بود، اما در یک ماه گذشته ندیده بود پیرزن لجام اسب را دست بگیرد و با آن پشته خار و هیزمی بیاورد. در تاریکی چشم دراند و لحظه‌ای گوش خواباند. به یاد نداشت صدای پارس سگی را از خانه پیرزن شنیده باشد. با خیال راحت پایین رفت و وارد طویله شد. دو مرغ از زیر پایش فرار کردند. صدای شکستن تخم‌مرغی را زیر پایش شنید. اهمیت نداد و دهان اسب را با طنابی که برده بود، بست و کمی آن‌طرف‌تر، پشت اسب پرید و آن را با خود به کاروانسرای بیرون شهر برد. سکه‌ای به دربان کاروانسرا داد، شب را آنجا ماند و نیش آفتاب که زد، مانند الاغی که در گِل فرو برود، از دیدن اسب لاغر و پشت زخم همسایه وا رفت. ظهر آن روز سپاه پسر سعد به حرکت درمی‌آمد. چاره‌ای نداشت، باید با اسب پیرزن می‌ساخت. ساعتی بعد برای خرید زین و برگ اسب به بازار رفته بود که پیرزن را پشته هیزم بر پشت دید. پیرزن جلوی مغازه‌ای نفس تازه می‌کرد...» بخشی از کتاب نویسنده: ساسان ناطق رده سنی : بزرگسال | -@isra_f ;📚
خواب می‌دیدم . . که پایِ ضریحِ‌تو اشکایِ نم‌نم بارون میشه :)) | | . @isra_f ;🍂
صورتت ماهِ شبِ چهارده رو کامل کرد . . یه یا ابالفضل ۱۰۰ تا مرده رو زنده کرد :)) | | . @isra_f ;🍂