eitaa logo
مه‌شکن🇵🇸🇮🇷
1.5هزار دنبال‌کننده
7هزار عکس
629 ویدیو
80 فایل
✨﷽✨ هرکس‌می‌خواهدمارابشناسد داستان‌کربلارابخواند؛ اگرچه‌خواندن‌داستان‌را سودی‌نیست‌اگردل‌کربلایی‌نباشد. شهیدآوینی نوشته‌هایمان‌تقدیم‌به‌ اباعبدالله‌الحسین(ع)‌وشهیدان‌راهش..‌. 🍃گروه‌نویسندگان‌مه‌شکن🍃 💬نظرات: https://payamenashenas.ir/RevayatEshgh
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1cfe262a-ff2e-4c50-9db9-f3b75fc54983.pdf
حجم: 25.73M
📚 پرنده‌ای در عرش📙 ✍️شمسی خسروی 📖زندگی‌نامه و خاطرات طلبه شهید فهیمه سیاری🥀 🌱این کتاب رو خیلی وقت بود که می‌خواستم بخونم و بالاخره امروز خوندمش. چقدر غبطه خوردم به فهیمه و زندگی قشنگش. یه الگوی ناشناخته و دوست‌داشتنی، یه "دختر تراز انقلاب". البته که لازم نیست دقیقا عین فهیمه باشیم، فقط لازمه مثل فهیمه راهمون رو با عقل و فکر انتخاب کنیم و مسئولانه وظیفه‌ای که به عهده‌مون هست رو انجام بدیم. https://eitaa.com/istadegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یه سوال مهم: کسی هست که شرایط رفتن به پیاده‌روی اربعین براش جور شده باشه و بتونه بره، ولی اونطوری که باید شور و حال معنوی نداشته باشه بره؟ یا حتی درحال رفتن باشه ولی میل و اشتیاق زیادی به رفتن نداشته باشه؟ (این سوال مقدمه یه چیز دیگه ست) لطفا روراست پاسخ بدید: https://payamenashenas.ir/RevayatEshgh
سلام ممنونم از پاسخ‌هاتون. به این حالت میگن ادبار قلب، توی روایات هم هست که گاهی آدم اینطوری میشه. به احتمال زیاد همه‌مون تجربه‌ش کردیم...
امسال هم خانم مصباح رفتن کربلا قراره برامون بنویسند سفرشون رو...
🌱بسم الله الرحمن الرحیم 🌱 (سفرنامه اربعین) ✍🏻کوثر سادات مصباح حتما داستان آن رزمنده نوجوان را شنیده‌اید که اسیر می‌شود و عراقی‌ها از او می‌پرسند که تو را به زود آوردند؟ می‌گوید بله، من می‌خواستم بیایم ولی نمی‌گذاشتند...! حالا داستان من و کربلا انگار برعکس شده، به زور آورده‌اند مرا. هرچه دست و پا زدم که نروم نشد! لطفاً دقت کنید. من از همان دسته‌ای هستم که چندین سال نصف وزن بدنم را اشک ریختم در فراق کربلا. هرساله فقط کارم غصه و آه و گریه و ناله و جیغ بود. فقط لازم بود کسی بگوید خداحافظ، ما عازمیم. من که خیلی هم مغرورم و جلوی کسی گریه نمی‌کنم، اشک‌ها از چشمم نشت می‌کردند، شرشر! تاجایی که خیلی از فامیل‌های دور و نزدیک مسئولیت من را به عهده می‌گرفتند که ببرندم و بابا همچنان اجازه نمی‌دادند. پارسال اولین اربعین را رفتیم کربلا؛ البته به پیاده‌روی نرسیدیم. کل سفر از اصفهان تا اصفهان پنج روز طول کشید. تندتند رفتیم و آمدیم. بیشتر خستگی و مریضی شد خاطرات سفر. نه از عشق خبری بود نه حس و حال معنوی. مثل «😐» رفتم و آمدم. واقعا افتضاح بود. تصور کنید بعد از عمری شوق بروید ولی قبل از حرکت از برق بکشندتان بیرون. مثل ماست بشوید. این قسمتش از همه چیز سخت‌تر بود. بعد از آن کربلا چند سفر زیارتی دیگر هم رفتم. یکی از یکی بدتر. نمی‌فهمیدم چه حکمتی است که وقتی حالش هست توفیق حضور نیست و وقتی دعوت می‌کنند خود آدم را تنها دعوت می‌کنند، عقل و قلب و... همه می‌ماند! کم کم به این نتیجه رسیدم که خراب شدم. که آن همه عشق مال دوران خاصی بود و گذشت. و باید به این «خودسنگی» عادت کنم. ادامه دارد...(اگه اونور مرز اینترنت به دستش برسه!) http://eitaa.com/istadegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عزیزان میشه هرکس این پیام رو می‌خونه، برای حل شدن یه سری مشکلاتی که برای موکب سر راهمون هست، سه تا صلوات حضرت زهرا سلام الله علیها بفرسته؟