eitaa logo
ایستارنیوز/ اخبار رفسنجان و کرمان
980 دنبال‌کننده
27.1هزار عکس
9هزار ویدیو
101 فایل
💠 #ایستار نیوز: تارنمای خبری، تحلیلی، و مطالبه گری 🌐 تلگرام : 🆔 https://t.me/istarnews_ir 🌐 اینستاگرام : 🆔 https://www.instagram.com/istarnews_ir/ 🌐 سایت: 🆔 www.istarnews.ir 🌐 روبیکا: 🆔 http://splus.ir/istarnews_ir
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰 کیمیای جسم وجان است! ✅ طبق روال هرسال، ۳۱ شهریور، جشن شکوفه ها، پسرهای کلاسم با لب خندان و چشم گریان با شاخه ای گل وارد کلاس شدند. هنوز دو دقیقه از باهم بودنشان نگذشته بود که صدای هق هق یکی از بچه ها بلند شد: خانم! مامانم پشت در نیست، من مدرسه دوست ندارم و... گذشت وگذشت... به قول همکارانم کف پایمان صاف شد، بس که روی صندلی نبودیم. مداد دست گرفتن را یاد دادم، عضلات دست ها را تقویت کردم تا اینکه آماده شدند برای آبان که شروع نشانه هاست؛ البته به زبان ما دهه شصتی ها حروف الفبا و به قلم ادبیاتی ها الفبای زندگی؛ با شعر، قصه، بازی و حتی خاله شادونه و عموپورنگ شدنم. وای خدای من، اولین املا رسید... هر معلم کلاس اولی تجربه اش را دارد که نود درصد به گریه معلم ختم می شود. ✅نوبت اول با کارنامه های توصیفی خیلی خوب و خوب و خط هایی نسبتا زیبا و بلبل زبانی های پسرهایم همراه بود؛ ما معلمهای کلاس اول روی خط بچه ها خیلی پُز می دهیم و در دفترمدرسه به هر همکاری که می رسیم دوست داریم بگوییم که چقدر بچه ها پیشرفت کردند و خطشان خوب شده... گذشت وگذشت. ✅ پچ پچ های قبل از عید شروع شد که تا کی بیاییم؟ نیاییم؟ چطور به بچه ها بفهمانیم که هرچه زودتر به مدرسه نیایند و ما هم به کارهایمان برسیم.هنوز داشت می گذشت که... ✅طبق روال هرسال...! نه نه ...مثل هرسال نبود؛ کرونا...غول بی شاخ و دم جهان...؛ اصلا چیزی حالیش نبود، نه می توانستم مثل پسرهایم قربان صدقه اش بروم، نه می توانستم نوازشش کنم، نه می توانستم از کوره در بروم و داد و بیداد راه بیندازم، بلکه آرام بشوم و عقده خالی کنم؛ غولی بی شاخ ودم! حالیش نبود که بچه های من هنوز سر نشانه چ بودند و عین و غین را یاد نگرفته اند... حالیش نبود که عزیزهای من تازه وارد حساب وکتاب شدند وهنوز بیست، سی مسئله و ساعت را یاد نگرفته اند! حالیش نبود پسرهای من هنوز میخواستند درباره زمین و آب وخاک بدانند! ✅ هرروز می بایست تدریس کنم! چون کرونا آمده مدرسه را تعطیل کرده، اما آموزش که تعطیل نیست. همه ی والدین توی دلشان غصه داشتند و ناراحت بودند، زنگ می زدند و من از آن ها دلجویی می کردم که شرایط اینطور نمی ماند و اطمینان می دادم که غصه نخورند؛ اما من چی... من باید تدریس کنم؟ کجا؟ مجازی؟ شاد؟ آیا همه گوشی دارند؟ آیا همه نت دارند؟آیا چشم بچه هایم اذیت نمی شود؟ اصلا آیا گوش میدهند؟ آیا سرعت شاد مثل ازخواب بیدار شدن بچه ها و صبحانه خوردن و پیاده رسیدن آن ها به مدرسه است؟ فکر کنم بچه ها با سرعتی بیشتر حرکت کنند. ✅داستان شروع شد؛ فیلمی را ساعت ۸ می فرستادم و خوش خیال دنبال کارهای مشق دخترم بودم که ساعت ۱۲ گوشیم زنگ میخورد و والدین صبورم میگفتند خانم نظری تدریس نداشتید؟ چیزی درشاد نیامده که... آیا الان وقت حلقه بستن اشک در چشمانم و خالی کردن عقده هایم نیست؟ ✅این روزها شعارم شده لعنت به کرونا، کرونای بی پدر و مادری که نگذاشت طبق روال هرسال باشند و چیزی جز دلتنگی و دلتنگی و دلتنگی به یادگار نگذاشته است! خدای من خسته وآشفته حالم! آرامشی عطا فرما ۱۲/اردیبهشت/۱۳۹۹ مصادف با روز معلم 🔹ارسالی از خانم مهین نظری/ آموزگار پایه اول 🆔 @istarnews_ir