eitaa logo
جآن مَن🍃
8هزار دنبال‌کننده
766 عکس
171 ویدیو
1 فایل
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج مُتوَلِدِ 31 شهریور 1402🍃 ثَبت میکنم آنچه برقلبَم میگُذرد...🍃 _طراحی پوستروبنروثبت تبلیغات: @jaane_mann _حرف‌دِل‌جآن‌مَن @harfdel_jaaneman _(ناشناس )https://daigo.ir/secret/544103567
مشاهده در ایتا
دانلود
ای کاش خدا مجال میداد در آغوش امام رضا؏ بمیرم! @jaane_man
ولی اقای امام رضا شما به من ثابت کردی،دلتنگی همیشه دوطرفس...! من هروقت پشتم خالی شد و یکی دلمو شکست،به اولین کسی که فکر کردم و بهش پناه بردم، شما بودین امام رضا جانم..(: @jaane_man
من‌دائم‌البُکاء‌،تو‌دائم‌الکرم زیباست،اشکِ‌گوشه‌ی‌حرم...! @jaane_man
ولی‌مَن... به‌جای‌تمام‌کلماتی‌که‌نتونستم‌باتو‌حرف‌بزنم! گریه‌کردم...! @jaane_man
حضرت اقا: روز عرفه را قدر بدانید. از ظهر عرفه تا غروب عرفه ساعات مهمّی است؛ لحظه‌لحظه‌ی این ساعات مثل اکسیر، مثل کیمیا حائز اهمّیّت است؛ این‌ها را با غفلت نگذرانیم. @jaane_man
جآن مَن🍃
#بماند‌از‌عرفه1403درآغوش‌امام‌رضاقَلبم #خدایا‌شُکرِت @jaane_man
بعدازمدت ها هرچه چشمهایم دیدبرقلمم روان شد...! اینجا حوالی ساعت 15:00بلکه کمی زودتر،غسل توبه کردیم وراهی حرم شدیم! هرکس مُهر و تسبیح خودش رو پیچیده بینِ انگشت های خیس از عرقش ،واصرارداره هرچه سریع ترازگیتای بازرسی عبورکنه! از صبح میلِ به هم‌صحبتی در هیچ‌کدوم از ماها نبود، ما همگی گیج و غرقِ نعمتی بودیم که میدونستیم قدِش از بَرِ ما بیشتره، هتلمون درست تو خیابون طبرسی بود، وقتی از درب اصلی خارج میشدی، کافی بود به سمت راست نگاه کنی تا با شافیِ‌ غریب کلِ قلبهای شکسته رو به رو بشی..! همونجا در غایت شکوه و اقتدار و در عین غربت و مظلومیت ایستاده بود! من از شکافِ سه سانتیِ پوشیه، امام رضا «ع» رو میدیدم، ایستاده بر بلندی، انتظار این بنده ی دلشکسته را میکشید! قدم به قدم از سویدای دل برای هر چه دیدم و خیال کردم گریه کردم...! انقدر که پرنده‌ی قلبم به تقلا افتاده بود، به صحن انقلاب که رسیدیم، شلوغ بود وپرهیاهو، بین من وخاله فاصله افتاد و من با موجِ عده‌ای از مردوزن های عربی از راه منحرف شدم سمتِ حاشیه‌ی صحن! روزیم اینطور مقدر شده بود که برای یک‌لحظه درحالیکه هُرمِ نفس‌هام سنگین زیرِ پوشیه‌م چشمهام رو آب مینداخت و عرق روی تیره‌ی کمرم حرکت میکرد، اضطرابِ گم شدن رو درک کنم. سه باری دورِ خودم چرخیدم، انگار خورشید بیش از پیش به زمین نزدیک شده بود! در اون لحظه ذهنم یاری نمیداد که طوری نیست! لازم نیست دستپاچه بشی… نهایت همین مسیر رو تا هتل برمیگردی! تنهاٰ چیزی که به چشم و عقلم میومد جمعیتِ فشرده‌ی مردم، گرما، شلوغی‌ها و تنه‌های محکمی بود که میخوردم! حتی به قدرِ برداشتن یک قدم فضا نبود، من معذب و حیرون با صف‌ها حرکت میکردم و حدالامکان شونه‌هام رو جمع و دستهام رو دورم گرفته بودم تا برخوردی نباشه...! همون حین چشمم به پرچمی که روی گنبدتاب میخورد، افتاد! بی‌اراده و بدون اینکه چشم بردارم با گلوی‌ گرفته از بغض و احوالی پریشون تجسم کردم بین الحرمین هستم ،و زمزمه کردم بدون تو، اهلِ حرم چی کشیدن؟ کجا رفته بودی..؟ من اینجا میونِ محبینت افتادم و انقدر مضطربم، چه حاٰلی داشت زینب «س» بدونِ نگهبانی، نگهداری و مراقبتت وقتی خودش بود و لشگری که جای حب، کینه به قلب داشتن! به کی سپردیشون و رفتی..؟ اشک پوشیه‌م رو میشست و پارچه‌ی نازکِ مشکیش به گونه‌هام میچسبید! به راستی که باید قلبِت شکسته باشد،تاصبر زینب گونه را در مواجه باآدم ها یادبگیری...! @jaane_man
عید هرکس آن مَـهي باشد! که او قربان اوست...! @jaane_man
6.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بابارضا...! این روزا پُرم از سکوت اجباری...! توی تمام لحظات زندگیم هروقت بغض خفه ام میکرد و‌دلم میخواست سربه شانه ی کسی بذارم ودلگیری هامو ببارم ولی پناهی نداشتم ،میومدم پیش تو...! میومدم که سر به شانه ی دیوار حرمت بذارم ودلتنگی هامو ببارم ! میومدم که دست نوازش پدرانه ات رو به سرم بکشی وبهم بگی غصه نخوربابااا،تامنو داری بیخیال بَدبودن بقیه...! درواقع تو مواقع حساس زندگیم خودت بودی که بی منت دعوتم کردی، خودت بودی که آغوشت رو باز کردی گفتی بیا بغلم دختر بابا...! درواقع دعوتم کردی تا بگی حواسم بهت هست،خودم دستتومیگیرم واز زمین بلندت میکنم،پشتت به خودم گرم باشه که هیچوقت پشتت رو خالی نمیکنم...! همیشه تو بودی که باعث شدی از نامردی دنیا وروزگارو آدم هاش نترسم و دلم به پناه امنت خوش باشه که بدونم تو همیشه هوامو داری...! آقای حرف های درگوشی...! مَحرمِ همه ی درد و غصه ها و اشک های چشم ما...! خودت درمون دردامون باش،دردت بجونم!
دختر بدرالدجی امشب سه جا دارد عزا گاه میگوید پدر،گاهی حسن،گاهی رضا... @jaane_man
حالا اونکه اربعین تو آغوش ارباب بوده الان از حرم شاه خراسان جا مونده:) @jaane_man
میدونی رفیق کاش میشد آدم دلشو بسپره به کفشداری حرم،یه دونه از اون عدد پلاستیکاهم بگیره بندازه گردنش پس فردا ام هرکی ازش پرسید تو دلت کجاست؟ یا مثلا بپرسه چرا تو دل تو یکی رخت نمیشورن هیچ وقت! آدم میتونه اون عدد رو نشون بده، بگه بابا چی میگی اصلا من سپرده ام دل خود را به کفشداري دوست..): @jaane_man