#تک_بیت
از دیده می روی و در این جان خسته ام
باقیست آتشی که به پا کرده ای، هنوز
#علی_جباری
۲۲ آبان ۱۴۰۰
#عشق #محبت #یار #حبیب #محبوب #چشم #انتظار #چشم_انتظار #آتش #سوختن #معشوق #انسان #اللهم_عجل_لولیک_الفرج
👇👇👇
🆔 @jabbarnameh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸میلاد با سعادت امام حسن عسکری علیه السلام مبارک باد.💐
👇👇👇
🆔 @jabbarnameh
#داستان_کوتاه
✨تاجری بود که خرید و فروش پنبه می کرد و کار و بارش سکه بود و بازرگانان دیگر به او حسودی می کردند؛ یک روز یکی از بازرگانها نقشه ای کشید و شبانه به انبار پنبه ی تاجر دستبرد زد و در زیرزمین خانه ی خودش انبار کرد.
✨صبح تاجر پنبه خبردار شد که ای دل غافل تمام پنبه هایش به غارت رفته است. نزد قاضی شهر رفت و گفت: خانه خراب شدم.
قاضی دستور داد که مامورانش به بازار بروند و پرس و جو کنند و دزد را پیدا کنند. اما نه دزد را پیدا کردند و نه پنبه ها را.
✨قاضی گفت: به کسی مشکوک نشدید؟ ماموران گفتند: چرا بعضی ها درست جواب ما را نمی دادند ما به آنها مشکوک شدیم. قاضی گفت: بروید آنها را بیاورید. ماموران رفتند و تعدادی از افراد را آوردند.
✨قاضی تاجر پنبه را صدا کرد و گفت به کدام یک از این ها شک داری؟ تاجر پنبه گفت به هیچ کدام. قاضی فکری کرد و گفت: ولی من دزد را شناختم. دزد بیچاره آن قدر دست پاچه بوده و عجله داشته که وقت نکرده جلو آیینه برود و پنبه ها را از سر و ریش خودش پاک کند.
✨ناگهان یکی از همان تاجرهای دستگیر شده دستش را به صورتش برد تا پنبه را پاک کند.
✨قاضی گفت: دزد همین است و به تاجر گفت: همین حالا مامورانم را می فرستم تا خانه ات را بازرسی کنند. یک ساعت بعد ماموران خبر دادند که پنبه ها در زیر زمین تاجر انبار شده است و او هم به جرم خود اعتراف کرد.
✨از آن به بعد وقتی می خواهند بگویند که آدم خطا کار خودش را لو می دهد می گویند:
پنبه دزد دست به ریشش می کشد.
👇👇👇
🆔 @jabbarnameh
#تک_بیت
امان از حال مرغی کو هزاران آرزو دارد
امان از جور صیادی که از دل بی خبر باشد
#علی_جباری
۲۳ آبان ۱۴۰۰
👇👇👇
🆔 @jabbarnameh
#داستان_کوتاه
روزی ملانصرالدین زنش را برداشت تا برای خرید به شهر بروند. ملا سوار خرش شد و زنش در کنار آنها به راه افتاد. وقتی به روستای اول رسیدند مردمی که نشسته بودند به همدیگر گفتند: ببینید آن مرد خجالت نمی کشد خودش سوار خر شده زنش پیاده می رود. ملا خجالت زده شده از خر پیاده شد و زنش را سوار خر کرد و به راه افتادند.
پس از مدتی به روستای دوم رسیدند. مردم با دیدن آنها گفتند: پیرمردی با این سن و سال پیاده و زنش سوار خر است چه پیرمرد زن زلیلی ؟ زن خجالت هم نمی کشد. ملا وقتی حرف آنها را شنید فکری کرد و دید راست می گویند .برای حل مشکل تصمیم گرفت خودش هم سوار خر شود تا حرف مردم هر دو روستا را تایید کند!
باز به راه افتادند و به روستای سوم رسیدند. مردم با دیدن آنها گفتند: وای بیچاره خر!! دو نفر سوار یک خر نحیف شده اند. چه آدمهای پستی. ملا خجالت کشید و از خر پیاده و شد و زنش را نیز پیاده کرد و به راه افتادند.
به روستای چهارم که رسیدند همه به خنده افتادند!!! روستاییان گفتند آن دو احمق را ببین! خر دارند ولی هر دو پیاده اند. یکی گفت: خدایا به احمق ها عقل عطا بفرما!! و مردم نیز گفتند: آمین!!!
هر کاری بکنیم مردم همیشه برایمان حرف در می آورند.
👇👇👇
🆔 @jabbarnameh
اَلسَّلامُ عَلیکِ یا بِنتَ موسی بنِ جعفر وَ رَحمَةُاللهِ و بَرَكاته
◾سالروز وفات شهادت گونه کریمه اهلبیت حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها را تسلیت و تعزیت عرض می نمائیم.
👇👇👇
🆔 @jabbarnameh