روزی هارون گفت ای بهلول مرا پندی ده
بهلول به او گفت : اگر در بیابانی هیچ آبی نباشد #تشنگی بر تو غلبه کند و می خواهی به هلاکت برسی چه می دهی تا تو را #جرئه_ای آب دهند که خود را سیراب کنی؟ گفت صد دینار طلا
بهلول گفت اگر صاحب آن به پول رضایت ندهد چه چیزی میدهی؟ گفت #نصف_پادشاهی خود را میدهم
بهلول گفت پس از آنکه آشامیدی ، اگر به مرض #حیس_الیوم مبتلا گردی و نتوانی آن را رفع کنی ، باز چه می دهی تا کسی آن مریضی را از بین ببرد؟ هارون گفت نصف دیگر پادشاهی خود را می دهم
بهلول گفت پس #مغرور به این پادشاهی نباش که #قیمت آن یک جرعه آب بیشتر نیست . آیا سزاوار نیست که با خلق خدای عزوجل نیکوئی کنی؟
قابل توجه #مسئولین که مردم را فراموش کردند
🏴 @jafar1352hodaei
#حکومتداری_علی
💢لباسی برای امیرالمومنین
امام على(ع) در بازار، به دکانی که لباس می فروخت رسیدند و به فروشنده گفتند:
"دو جامه مى خواهم به #قیمت پنج درهم."
فروشنده به ناگاه از جاى بر خواست و گفت:
"فرمانبردارم يا امير المؤمنين!"
امیرالمومنین وقتی فهمید فروشنده او را شناخته است، از او چيزى نخريد و به جاى ديگر رفت.
امام علی به فروشنده ای دیگر رسيد و گفت:
"دو جامه می خواهم به پنج درهم."
فروشنده گفت:
"دو جامه دارم ، آنكه بهتر از ديگرى است، به قیمت سه #درهم می دهم و آن ديگری را به دو درهم."
امام على(ع) لباس ها را خریدند و به غلام خود (قنبر) گفتند:
"لباسی که به #سه درهم می ارزد برای تو باشد."
قنبر گفت:
"شما به منبر می روید و برای مردم سخن می گویید و #لباسی که گران تر است ، براى شما مناسبتر است"
امام على(ع) گفتند:
"نه ! تو #جوانى و شور جوانى داری. من از پروردگارم شرم دارم كه خودم را بر تو برترى دهم. زیرا از حضرت محمد(ص) و سلم شنيده ام:
"برای #زيردستان خود ، همان لباسی را تهیه کنید كه خود می پوشيد و همان خوراکی را به آنها بدهید كه خود می خوريد."
📚الغارات–ابراهيم بن محمدثقفى صفحه 46
@jafar1352hodaei