«زوجیت»؛ ریشه عاملیت فعالانه
🔸میتوان بین دو شکل از عاملیت زنان در عرصه اجتماعی تمایز قائل شد. عاملیت منفعلانه و عاملیت فعالانه. برای فهم تفاوت این دو نوع عاملیت، باید دانست مسأله این نیست که آیا زنان عاملیت دارند یا خیر؟ بلکه سوال درست آن است که عاملیت زنان چگونه است؟
🔸نکته بعدی آن است که فعال بودن یا نبودن، به معنای تند یا کند بودن حرکت عامل نیست، بلکه به معنای حرکت آگاهانه است. اینکه زن بداند، عاملیت او هویتپایه و متناظر با وجه انسانی اوست یا دیگراتکا و متناظر با وجه بدنمند و جنسیتی اوست.
🔸بیان رهبر معظم انقلاب در دیدار امسال با بانوان، سراسر ناظر به صورتبندی زنانگی حقیقی یا «عاملیت فعالانه» زن ایرانی بود. به نظر میرسد اشاره ایشان به تدوین «منشور» حوزه زنان، با وقوف به چنین دغدغهای، طرح شده است. با فهم اصل اول این منشور که در اشاره ایشان، مقوله زوجیت است، عاملیت فعالانه یا همان حرکت آگاهانه معنا میشود.
🔸این فهم که اساس خلقت بنا بر ملائمت، پیوند و همگرایی دارد، یعنی زن و مرد باید اصلاً در چیزی همخوانی داشته باشند که استعداد پیوند پیدا کنند. آن چیز انسانیت است که بین زن و مرد مشترک است. پیوند زن و مرد با یکدیگر، این انسانیت را تکمیل و مضاعف میکند و واقعیت جدیدی به نام خانواده خلق میکند.
🔸عاملیت فعالانه زنان بر بنیان فهم انسانی از هویت انسانی خویش، است که محیط (خانواده و جامعه) خود را انسانیتر میکند و از این نظر شایسته حضور جدی در عرصههای علمی، هنری، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی میشود.
🔸عاملیت منفعلانه، در مقابل بر پایه درک حرکت بر بنیان دیالکتیک هگل است. بر مبنای این نگاه، همخوانی قبلی نه در انسانیت، که در کالبد جسمانی است. بدن مرد و بدن زن قاعدتاً متفاوت است، به بیان دیگر استعداد همگرایی، ریشه در انسانیت آنها ندارد، بلکه در تضاد بیولوژیکی آنان دارد. مرد به حسب قدرت جسمانی بیشتر در موضع فعال و زن به حساب ظرافت تمامه در موضع انفعالی قرار میگیرد.
🔸در این نگاه زن باید برای جبران ضعف خود، حرکت کند، یعنی کاری کند که موضع برابری با مرد داشته باشد. عاملیت انفعالی به همین معناست، یعنی حرکت برای جبران تفاوت که در قالب نفی(ضد) بدن خود در تقابل(نفی یا ضد) با بدن مرد جلوه میکند، از این نفیِ نفی(ضدِضد) است، که سنتزی حاصل میشود و آن سنتز خود نفی دیگری است که در برابر نفی دیگر قرار میگیرد و این حرکت منفعلانه یا ستیز مدام شکل میگیرد.
🔸عاملیت فعالانه نه حاصل نفی تنانه که حاصل تکمیل و تتمیم و ایجاب انسانی است و مسیر هستی را به سمت همگرایی و صلح و ملائمت با حق طی میکند.
متنآگاهی
«مداحی»؛ اراده معطوف به تبیین
🔸هر سال روز میلاد حضرت صدیقه طاهره(س)، گروهی از مادحین و زبانآوران مکتب اهلبیت(ع)، مهمان رهبر معظم انقلاب در حسینیه امام خمینی(ره) هستند. امسال نیز این میهمانی برقرار است. برای کسانیکه بیانات رهبری در سالهای گذشته مرور کردهاند، این سخنرانی، اهمیت و معنای خاصی با خود به همراه دارد.
🔸این معنا که چرا جامعه مداحان، اینگونه مخاطب خاص و ویژه رهبر انقلاب در حوزه جهاد تبیین هستند. چرخ فلک و دور روزگار ما را در سال اخیر با لحظات پر پرسش و سوالی مواجه کرد که به برخی از آنها نمیشد تنها به شکل مکتوب یا گفتن عادی، پاسخ داد. مشکل اینجا بود که سوال برای همه پیش میآمد اما جواب درست به همه نمیرسید. یا اگر میرسید، در مخاطب اثر کافی نمیگذاشت و دلش را قرص نمیکرد.
🔸در این روزها، بیشتر معنای آن سخن مهم رهبر انقلاب که بیان داشته بودند: «امروز بار جهاد تبیین روی دوش مداحان است»، معلوم میشود. هنر مداحی، پاسخ عمیق و دقیق به این لحظات پر پرسش است. مخاطب تبیینی جهت درست و دقیق را تنها وقتی مییابد و با گوش جان دنبال میکند که آن نوای خوش روحش را بنوازد و ارادهاش را به حرکت آورد. نوایی که مملو از معارف اهل بیت و حقایق امور است، نه معروفات و وقایع پیش چشم.
🔸مداحی، اراده معطوف به تبیین است. حقایق از نظر دور شده یا مورد غفلت واقع شده را به مدد تنبهات معارف اهلبیت(ع)، منطق قرآن، تاریخ معصومین(ع) و مصائب این بزرگواران، به یاد میآورد. به بیان دیگر مداحان آشنا به معارف، عربی فهم و سخندان، با کار مداحی، زمینه دگرگونی حال و مقال را در آحاد مخاطبین ایجاد میکند.
🔸اگر ایجاد یأس و ترس را دوروی سکه عملیات روانی دشمنی بدانیم که بر حقیقت ضعف او سایه میاندازد و واقعیت را وارونه جلوه میدهد، فناوری مومنانه روشنگری در این خصوص، مداحی است. به تعبیر رهبر انقلاب میراثدار آن رشته منوری که در طول تاریخ توانسته حافظ مذهب باشد، از معارف حقه دفاع کند، دنیا را متوجه خود کند و در زمان معاصر به اسقاط نظام طاغوت بینجامد، جامعه سخنآوران و خوشنوایانِ مادحین و مرثیهسرایان هستند.
🔸مسئولیت آنهاست که در زمانه حاضر، جامعه را از لحاظ زبانی، فکری و منطقی در برابر امواج سهمگین شبهات، مسلح کنند و نگذارند ناامیدی و یأس از یک طرف و ترس و دلهره از دشمن از طرف دیگر، جامعه را منفعل و بیحرکت کند. آنان میدانند هم توان برانگیختن دارند هم جهت درست دادن، فقط باید مسأله روزشان را بشناسند و سواد تبیینیشان را تقویت کنند.
متن آگاهی
«نهدی»؛ قاعده یا استثناء
🔸هر سال که به روز مهم ۹ دی نزدیک میشوم، برای آنهایی که هنوز به تحلیل درستی از حرکت تکان دهنده آن روز نرسیدهاند، این سوال بوجود میآید که آیا چنین پویاییهایی خصلت وجودی و ذاتی جامعه ایرانی است یا صرفاً واکنشی کوتاهگذر به یک ماجرای سیاسی؟
🔸در این یادداشت کوتاه به عواملی اشاره میکنیم که نشان میدهد، این پویایی و حرکت شکل گرفته نه یک استثناء که یک قاعده بوده و خصلت ماهوی جامعه ایرانی پس از انقلاب اسلامی است.
🔹۱. انقلاب ثمره حرکت: مردم ایران دیرزمانی پیش از وقوع انقلاب و از حدود سالهای ۴۲، تجربهای را تمرین کردند که به نقطه بیبازگشت سال منتهی به انقلاب یعنی ۱۳۵۷ رسید. تجربه حرکت برای احترام به خود ایرانی و استقلال از وابستگی. این تجربه که با انرژی حیات بخش مذهب عجین شده بود، عادت انفعال و کناره جویی را کنار زد و جایش حرکت و به میدان آمدگی را قرار داد.
🔹۲. جمهوری اسلامی؛ نظم تابع حرکت: بعد از وقوع انقلاب، آن حرکتها که در روزهای شیرین خدا یا به تعبیر امام و رهبری یوماللهها، ظاهر میشد، به تاریخ نپیوست، بلکه در نظم نیرومندی به نام جمهوری اسلامی، نهادینه شد. یعنی از این تاریخ به بعد، هر حرکتی درون این نظم و برای این نظم، نمایان میشد. طبیعی بود نظمی که با حرکت انقلابی بوجود آمده، با همان حرکت ادامه یابد.
🔹۳. حرکت علیه بینظمی: هر حرکت مردمی که به نظمی استوار ختم شود، خواهی نخواهی مخالفان و دشمنانی دارد که تحرکات و بینظمیها را ایجاد میکنند. این تحرکات یا شکل آشوب و ناامنی به خود میگیرد، نظیر اتفاقات دهه شصت، یا شکل کودتا نظیرکودتای نافرجام نوژه، یا شکل تجاوز خارجی یا جنگ، نظیر حمله عراق به خاک کشورمان. در همه این وقایع، این حقیقت حرکت مردم علیه چنین بینظمیها یا تهدیداتی بود که به میدان میآمد.
🔹۴. هوشمندی ذهن جامعه در فهم حرکت اصیل: تجربه موفق حرکت مردم علیه تحرکات تخریبی فوقالذکر، منجر به ایجاد نوعی هوشمندی یا ذهنیت پیروز در برابر حوادث در جامعه ایرانی شد. آنان به این ترتیب و در طول سالهای بعد میتوانستند حرکت اصیل را از حرکت بدلی تشخیص دهند و در صورت بروز خطا، به سرعت خود را بازیافته و نگذارند پایههای آن نهاد استوار سست شود. تجربه فتنه ۸۸ از این نظر، نمایش بی نظیری از هوشمندی مردم در تشخیص حرکت اصیل از حرکت بدلی بود.
🔹۵. تجربه ۲۰۲ روز تحمل حرکات بدلی توسط مردم: از روز برگزاری انتخابات تا روز ۹ دی ۲۰۲ روز فاصله بود. فرصتی برای وقوع تحرکاتی که روی شائبه تقلب سامان یافت. بخشهایی از مردم نمیپذیرفتند که درون نظم جمهوری اسلامی، تقلب شده باشد ایامی با ادعای نامزد غیرپیروز همراه شدند، جبههای رسانهای در بیرون از مرزها نیز فضا را غبارآلود میکرد و آب را گلآلودتر. چیزی نگذشت که کمکم چنین دعاوی باطل شد اما لجاجت و اصرار بر تقلب تمام نشد. زمینه برای بینظمی و آشوب فراهم شد و آنقدر این آش شور شد که به مقدسات توهین شد.
🔹۶.بازگشت به قاعده حرکت در نه دی: در فتنه ۸۸ ترکیبی از آشوب خیابانی، دخالت خارجی و ناامنی ذهنی، زمینه تحرکات بدلی را فراهم کرد. از آنجایی که قاعده حرکت در نظم جمهوری اسلامی، کاملا مردمپایه و مبتنی بر تشخیص درست سر بزنگاه است، این بار نیز مردم در لحظه تاریخی ۹ دی، حضور یافتند تا انقلاب شاهد یکی دیگر از روزهای خدا باشد. حرکتی که در آن همه مردم با سلایق سیاسی گوناگون، به میدان آمدند تا آن تجربه تمرین شده را مجددا بازیابند. همان قاعدهای که حافظ نظم جدید بود و علیه استثنا خواهی و استثناطلبی مستبدان و هرج و مرج طلبان بارها ایستاده و باز خواهد ایستاد.🔹🔸
متنآگاهی
https://www.instagram.com/p/DEJ2s4CIQB8/?utm_source=ig_web_copy_link
حاج قاسم و سازه شجاعت ملی
🔸در این سالها معلوم شده، «از چیزی نمیترسیدم»، قویترین روایت تکخطیای است که حاجقاسم سلیمانی از خود به جا گذاشته است. این جمله که در عین حال میتواند مهمترین وصف قهرمانی یک قهرمان ملی باشد، اشاره به حقیقتی پابرجا و زائلنشدنی دارد. اینکه سازه شجاعت جمعی با قهرمان قوام مییابد و دوام این سازه به هستی نمادین همین قهرمان گره خورده است.
🔸بنابراین میتوان در کنار حقیقت حیات شهید پس از مرگ جسمانی او، از نوعی هستی نمادین حرف زد که نمیگذارد یاد او از خاطره جمعی مردم محو و مشمول مرور زمان شود. چه بسا فاصلی زمانی، شدت آن هستی نمادین را بیشتر کرده و جلوههای اساطیری به او ببخشد. مردم مراقبان اصلی این هستی نمادین هستند و آثار وجودی این قهرمان و انرژی پایانناپذیر او را امتداد میدهند.
🔸مردم ایران شانس معاصرت با واقعیترین قهرمان زمانهشان را ارج نهاده و این هستی نمادین را مایه اصلی سازه شجاعت ملی در بحرانهای زمانه میدانند. مهم آن است که این قهرمان به کار مردم میآید و قاب عکسی روی دیوار یا داستانی بین خطوط متون مکتوب نیست؛ قصهای کوتاه برای آموختن یا الگویی تنها برای شبیه شدن نیست.
🔸قهرمان زنده است، چون مردم به قهرمان نیاز دارند و لحظات دهشتناک ترس و افسونگر یأس را با او سپری میکنند و تاب میآورند.اما شجاعت به عنوان قویترین وجه ایمانی حاضرشده نزد حاجقاسم، چه ویژگیهایی داشت که آثار وجودیاش اینچنین پایدار و ماندگار و مردمی است. حاجقاسم چگونه سازه شجاعت جمعی یا ملی را قوام داد و پس از شهادت تقویت کرد. در سطور ذیل به برخی از این وجوه میپردازیم.
🔹اول .شجاعت و خرد: بر کسی پوشیده نیست که حاجقاسم به معنای واقعی کلمه، ردای خردورزی را بر تن شجاعت پوشاند. نمونه حاجقاسم بخوبی نشان میدهد تقابل با دشمن بیش از هر چیز به عقلانیت انقلابی بستگی دارد، نه تهور و خودسری. عقلانیتی که حاصل خوب دیدن صحنه نزاع و نبرد است، نه خوشبینی یا بدبینی؛ خردی که برای او مشخص میکرد دشمن اصلی که بوده و دشمن بدلی کیست. او داعش را طرح دشمن میدانست نه دشمن اصلی. او میفهمید باید طرح دشمن را به هم بزند و هل من مبارز را نثار دشمن واقعی یعنی آمریکا و رئیسجمهوری قماربازش ترامپ کند. شجاعت میدانی او حاصل تحلیل شجاعانه میدان بود، داعش را در حدی نمیدانست که برایش لباس رزم بپوشد، میدانست کجا فرود آمده و کجا فرمان رزم بدهد. همین شجاعت خردمندانه است که رعب او را دل داعشیها و دیگر گروههای متجاوز منطقهای انداخته بود. شیوه چشم حاجقاسم، در دل دشمنان ترس و دل دوستان شجاعت میکاشت.
🔹دوم. شجاعت و فاعلیت: انفعال جمعی، حاصل عملیات روانی دشمن یا همان چیزی است که به بیان دقیق رهبر انقلاب بزرگنمایی اوست. داعش با رسانه خشونت، دلهای مردم جبهه مقابل خود در سوریه و عراق را میلرزاند. ترس در مردم و یأس در قوای نظامی آنها حاصل این پروپاگاندا بود. این وضعیت نوعی حس عمومی بیارادگی و تسلیمشدگی قبل از درگیری ایجاد و کار داعش را برای تصرف سرزمینها راحت میکرد. جنس شجاعت حاجقاسم تقابل فعالانه با این شیوه از خشونت و کشتار وحشیانه بود. در برابر داعش هیچ انفعالی حتی تاکتیکی، وارد نبود. تقابل آنان از جنس بکشید یا کشته شوید بود. عقبنشینی در برابر این شیوه از جنگیدن، شبیه نوعی خودکشی است. حاجقاسم با ترکیبی از سیاست تحقیر داعش و فرماندهی شجاعانه میدان، اثر عملیات روانی آنان را خنثی کرده و در میدان آنان را سرکوب میکرد. با اینکه خشکاندن ریشه داعش به همین آسانی ذکر شده در این نوشتار نبود اما سرنوشت جنگ نشان داد چرا باید در برابر چنین خطراتی، فاعلانه ایستاد و لحظهای غفلت نکرد. حاجقاسم با چنین فهمی از صحنه، میدان را تابع انفعال دیپلماتیک دولت یازدهم و دوازدهم نکرد و فاعلانه ایستاد تا آن واقعیت جعلی به مرزهای سرزمینی ما نزدیک نشود.
🔹سوم. شجاعت و امید: انگیزه بالا و اراده به حرکت قوی علیه واقعیتهای منفی، از نشانههای بارز امیدواری است. بین شجاعت و امید از این نظر نسبت معناداری وجود دارد. شجاعت صفت وجودی کسی است که حرکت قوی علیه واقعیتهای منفی دارد. امیدواری نیز نوعی توان تصمیم به حرکت شجاعانه و عبور از حالت تردید و شک در انسان ایجاد میکند. وجه دیگر شجاعت حاجقاسم همین امیدواری او به تغییر واقعیتهای منفی بود. این وصف وجودی یک قهرمان ملی است. حاجقاسم به نحوی این امیدواری شجاعانه را نمایندگی میکرد که هر کنش گفتاری یا کرداری او چه در داخل کشور و چه بیرون مرزها، منجر به امیدبخشی و تسری آن به دیگر جمعیتها میشد. همین شجاعت امیدوارانه در حاجقاسم بود که منجر به نزدیکسازی موفقیت، ایمان به پیشرفت قطعی و عبور از روحیه «شاید نشود» در مردم میشد.
ادامه👇
این خصلت به شکلی موج امید را در مردم ایجاد میکرد که از او انتظار ورود به ساحت سیاست نیز داشتند و ایمان داشتند اگر کسی مانند او سکان سیاست کشور را در دست بگیرد، یقینا کار را درمیآورد و ملت را به موفقیت میرساند.
🔸همه اینها که نوشته شد و از حاجقاسم یک قهرمان واقعی ساخت، هیچگاه با شهادت او محو نشد، مردم هیچگاه باور به نبودن او نکردند و همین انتظار بالا از تداوم حاجقاسم، به هستی نمادین این قهرمان ملی انجامید. با اینکه همیشه حسرت نبودن دنیایی او را میخورند اما برای یافتن کسی مانند او یا شباهت یافتن افرادی به او، لحظهشماری میکنند. سازه شجاعت جمعی با این تفاسیر از الگوی حاجقاسم انرژی میگیرد. مردم امیدوارند آن روح یا حقیقت بزرگ و این هستی نمادین در یادها شجاعت ملی را در ناخودآگاه جمعی ایرانیان تثبیت کند تا نه اسیر ترس شوند، نه یأس
حاج قاسمی که نمیشناسیم!
🔸میتوان گفت مهمترین محور تبیینی رهبر معظم انقلاب در پنجمین سالگرد بزرگداشت شهید سلیمانی، بیان وجوه عاملیت تعیینکننده چنین شخصیتی در زنده کردن یا احیای جبهه مقاومت در منطقه بود.
🔸عاملیتی که تابع شخصیت مکتبی حاج قاسم و جهتمندی، پایبندی و باور او به این راه است؛ باوری که با شهامت، ابتکار و قدرت حاج قاسم به عمل صالح مقابله با سلطه در جبهه مقاومت انجامید.
🔸از سیاق بحث معظم له در این دیدار معلوم میشود باید روی وجوهی از شخصیت حاج قاسم متمرکز شد که تاکنون کمتر شناخته، یا به اجمال و کلی به آن پرداخته شده است.
🔹اول. «عاملیت نجاتبخش» یعنی چگونگی نجات منطقه مقاومت از چنگال سلطه بوسیله راهبرد «احیای مقاومت»
▪️ حاج قاسم با بهرهبرداری از ظرفیتهای موجود تسلیمناپذیر در مناطق تحت سلطه، مثل جوانان مقاوم، به حمایت، سازماندهی و آموزش آنان پرداخت و انرژی متراکم و هدفمندی علیه جریان سلطه ایجاد کرد.
🔹دوم. «عاملیت افقساز» یعنی چرایی تداوم آثار حیات بخش حاج قاسم در جبهه مقاومت و تبیین درست صحنه کنونی بر اساس آن
▪️ مدل ترکیبی و پیچیده مبارزه حاج قاسم که دارای ابعاد سیاسی، فرهنگی و نظامی بود، حاکمیت سیاسی ایالات متحده بر عراق را با موفقیت به حاکمیت مردم تبدیل کرد. این عاملیت افقساز، الگویی در دسترس جوانان غیور سوری است که هم واقعیت عینی دارد و هم میتواند افق رهایی را برای آنها ترسیم کند.
🔹سوم.«عاملیت تبیینگر» یعنی قدرت فهم سیاسی حاج قاسم وعاملیت مبتکرانه ایشان بر اساس آن در سطح منطقه
▪️قدرت فهم تبیینی حاج قاسم در حوزه سیاست ناشی از نگاه جهانی و بینالمللی او به صحنه سیاسی کشور بود. او با چنین نگاهی اثر سیاستهای استعماری را در مسائل داخلی شناسایی میکرد و در آنجاهایی که به ایشان مربوط میشد، عملیاتهایی علیه سرچشمههای شرارت ترتیب میداد. این فهم که هدف همه تحرکات آمریکا در منطقه ایران است و باید نقشه دشمن را قبل از رسیدن به کشور به هم زد.
🔹چهارم. «عاملیت حرمتبخش» یعنی منطق قوی دفاع از حرم و اعتاب مقدسه و تثبیت آن در موقعیت فعلی
▪️در نگاه حاج قاسم دفاع از حرم اصل اساسی بود. چه در عراق، چه سوریه، چه لبنان، چه فلسطین. این دفاع منطقی قوی داشت، اینکه اولا نباید به قبله دلها تعرض شود، چون اثر تخریبی آن بسیار زیاد بود و عوارض سیاسی و اجتماعی نامعلومی ایجاد میکرد. ثانیا و به تبع محور اول، این فهم عمیق که حفظ حریم و حرمت ایران، به نجات حرمهای مقدس وابسته است.
🔹پنجم. «عاملیت مکتبی» یعنی راه دسترسپذیری به الگوی حاج قاسم از طریق کنشگری مکتبی
▪️رهبر انقلاب راه دسترسی به الگوی حاجقاسم و شبیه او شدن را در ترویج مکتب ایشان که همان باور شجاعانه، مبتکرانه و قدرتمندانه به عهد الهی است، میدانند و کسی که در مسیر این فاعلیت مکتبی قرار بگیرد و به عمل صالح دست بزند، همجهت با حاج قاسم شده و به او شباهت پیدا میکند.
متنآگاهی
قلههای یادآوری و درههای فراموشی
شاید همه ملتها از این فرصت برخوردار نباشند که در تاریخ حیات خود، روزهای متعدد پرمعنا و نقاط عطف اساسی داشته باشند. لحظههایی که مانند قلههایی مرتفع در تقویم ملی آنان، رخنمایی کرده و کارکرد قوی یادآوری داشته باشد.
حافظه ملت ایران مشحون و مالامال از این خاطرات معنادار و تاریخی است. روزهایی که تجارب عمیقی را در خاطره ملی ثبت کرده و به وجدان جمعیمان راه یافته است. تجارب عمیقی که در کلام امام و رهبری، با عنوان یومالله یاد شده و بیش از هر کس قدر و قیمت آن شناخته و عمق معنایش درک شده است.
۱۹ دی یکی از همین قلههای یادآوری و ندای وجدان انقلابی مردم ایران است. رهبر معظم انقلاب بیش از همه این ندای پرطنین را شنیده و هر سال به بهترین وجه آن را بازتاب میدهد. آنچه اکنون محققین علوم انسانی تحت عنوان کنش یادآوری از آن یاد میکنند، سالهاست به کارآمدترین فرم بیانی در اظهارات ایشان ریشه دوانده است.
یادآوری کنشی ضد فراموشی است، خصوصاً اگر در لحظه و دقیقهای صورت بگیرد که سرمای غفلت و نسیان بخشهایی از جامعه را دربرگرفته و میرود به یخبندان فراموشی تبدیل شود. ۱۹ دی چنین لحظهای است که روی دره فراموشی، ملتی را نزد خود حاضر کرد و به سلسلهای از وقایع حقیقی تبدیل شد.
چنین وقایعی، حقایقی عمیق به همراه خود دارد که در لحظه وقوع به راحتی دیده نمیشود، تنها دیدگان حقبینی نظیر حضرت امام(ره) است که درست ۱۲ روز بعد از ۱۹ دی، در موقعیت اوج استبداد و سرکوب رژیم، بارقه امید را دریافت و «نوید پیروزی» داد. این قلههای یادآوری و وقایع حقیقی، چون نماد خصائل جمعی و وجدان جمعی مردم ایران، تنها خاطرهای دل تاریخ نیست.
بلکه در هر لحظه و ساعت حیات این ملت موجود است و توانایی اثرگذاری دارد. کنش یادآوری همین است، اینکه تاریخ زنده و حیاتبخش خود را در فهم لحظات دشواری به کار گرفت و مسیر را با قدرت بیشتر ادامه داد. رهبر معظم انقلاب با چنین فهمی از ۱۹ دی ۵۶، هر سال، درسهای جدیدی از آن تاریخ غنی و پرمایه حاصل میکند و در اختیار مردم قرار میدهد.
درسهایی مانند اینکه چه بودیم، آمریکا با ما چه کرده بود، چرا دشمنی آمریکا با ما تمام نمیشود، چرا اکنون نیز به دنبال جبران شکست خود است، چرا روشهایش نرمتر شده اما میزان خصومتش بیشتر شده، چرا نباید به منافع آمریکا نزدیک شد، چرا در این لحظات باید امیدوار بود و در نهایت چگونه باید از جمهوریت و مردمسالاری دفاع کرد.
راز تداوم معنای تاریخ
جعفر علیاننژادی
گرایشی در تاریخ اندیشه مدرن وجود دارد که بسیاری از تحولات دوران مدرن را حواله به ریشههای الهیات مسیحی میدهد. این ارجاع به عقب، بیشتر از آنکه ناشی یک انتخاب داوطلبانه باشد، ریشه در نوعی ضرورت دارد. ضرورتی که از لرزان شدن پایههای مشروعیت بنیادهای مدرن و مبانی مدرنیته حاصل شده است.
اندیشههای بدیلی بنیادهای مدرنیته را زیر ضرب برده و خاستگاه آنها را نه یک امر عقلانی محض و خود بنیاد که دارای تباری الهیاتی دانسته است و این میراثخوری و دنبالهروی را اثبات کرده است. از این نظر مدرنیته نه ثمره روشنگری و مرجعیت عقل که دنباله همان مذهب مسیحیتی است که سکولار شده و تنها لباس عقلی پوشیده است.
کارل لوویت یکی از افرادی است که در کتاب «معنا در تاریخ» به این نقض غرض موکدا اشاره کرده است و مدعی شده اکثر فلسفه تاریخهای مدرن شامل هگل، مارکس، نیچه، وبر و کنت ریشه الهیاتی دارند و معنایی که آنها به تاریخ میدهند و آن را دارای آغاز، میانه و انجام میدانند، همگی از الهیات مسیحی نشأت گرفته است.
لوویت به این ترتیب نتیجه میگیرد که فلسفه تاریخ مدرن بیاعتبار یا بی معناست و نمیتوان با شواهد تجربی ایده پیشرفت خطی و فرارونده این فلسفه که از الهیات مسیحی گرفته شده و به سمت حد نهایی خود در حرکت است، تأیید کرد، بنابراین باید به سیاق یونان باستان یا برخی ادیان شرقی تاریخ را بیهدف دانسته و به شکل چرخههای تکراری و از نو تجدید شونده، فهم کرد.
بحران معنا به طریق دیگری نیز در فلسفه تاریخ اندیشه مدرن با شواهد تجربی مضاعف شده است. آنچه این اندیشه در مدرنیته متقدم به عنوان مثال در حوزه ایجاد برابری، فراوانی برای همه پیشبینی میکرد، در مدرنیته متأخر به شدت زیر سوال رفت و نه تنها آن پیشبینیها محقق شد که وضع بدتر هم شد. اولریش بک در کتاب جامعه خطر، هبوط مدرنیته از توزیع برابر کالا به توزیع برابر ریسک یا خطر را به خوبی روایت کرده است.
رد معنای تاریخ و آزمونناپذیری یا عدم امکان سنجش تجربی وقایع تاریخی، منجر به بیاعتباری استناد به گزارشات تاریخی شده و این یعنی امکان هر گونه تفسیر یک حادثه یا واقعه وجود داشته و هیچ مناط و ملاک متقنی برای اثبات یک روایت یا قرائت وجود ندارد.
همه اینها که لوویت میگوید، حکایت از میل قوی گسست اندیشه اروپایی از نهاد دینی است که آن را عقلانی نمیداند. گسست نافرجامی که کلان روایت فلسفه تاریخ آنان را بحرانی و بیمعنا کرده است. در مقابل این میل قوی به تعلیق دین، پس از انقلاب اسلامی، امام (ره) و رهبر معظم انقلاب فهمی از هستی تاریخی ارائه دادهاند که تداوم منطقی فلسفه تاریخ انسان ایرانی اسلامی است.
فلسفه تاریخی که به سمت امتداد و اشتداد عقلانیت با مدد و پشتوانه نهاد دین در حرکت است. نظریه انسان ۲۵۰ ساله رهبری در تبیین تاریخ امامت ائمه هدی(ع)، قابل تعمیم به کل تاریخ انبیاء و سرگذشت بشریت است و پس از غیبت امام معصوم (ع) نیز، به نحو منطقی حرکت به سمت سرنوشت انسان را معلوم میدارد.
حال سوال این جاست که چنین نگاهی، چگونه در برابر هجوم بیوقفه سوالات و بدیلهای مدعی مدرن، دوام میآورد و به حرکتش ادامه میدهد؟ چرا ذات این فلسفه تاریخ، بحرانی نشده و با خطر بیمعنایی مواجه نمیشود؟ بیان رهبر انقلاب در مراسم عزای امام هادی(ع)، راز این تداوم و اشتداد عقلانی را بر ملا کرد. ایشان بیان داشتند: «بعضی تاریخ خواندهاند، [امّا] حدیث نخواندهاند و از کلمات ائمّه در این روایات مطّلع نیستند؛ عیب بزرگ کار اینها این است.»
راز این ماندگاری در ارتباطی است که هستی تاریخی انسان با معارف حقه برقرار می کند. بر مبنای این فلسفه تاریخ معلوم می شود، کار مورخ تنها گزارش تاریخ نیست، بلکه گزارش معنادار تاریخ است. معنایی که همان معارف عقلی یا احادیث اهل بیت(ع) به تاریخ می بخشد. نه به این معنا که چیزی بر تن وقایع تحمیل کرده یا می افزاید، بلکه به این معنا که حرکت درست تاریخ و عمق ناپیدا اما موجود حوادث را در می یابد و نمی گذارد این سیر هدف مند و جهت دار، دچار بحران و بی معنا شود.
بر این اساس می توان گفت فلسفه تاریخ، ما را به شکلی از روایت حقیقی وقایع رهنمون می سازد که آن را از دستبرد تحریف و انحراف مصون نگاه می دارد. رگ درست حقیقت را در آن پدیده می یابد و از دل این فهم، استمرار و تداوم حرکت به سمت افق نهایی را درک می کند. فهم تاریخ با معارف برجا مانده از اهل بیت(ع)، از قول و فعل و تقریر، ما را به این نتیجه می رساند که تاریخ، انعکاسی از تجربه بشر در نزدیک شدن یا دور شدن از سنت های الهی است.
تاریخ زندگی معصومین، یا سیره عملی آنان، پیامبر اکرم (ص) و انبیای الهی از این نظر منبع غنی و سرشاری برای یادگیری شیوه های برپاداشتن سنت های الهی در زمین واقعیت است. مسیری که پس از انقلاب اسلامی، حضرت امام (ره) و مقام معظم رهبری پیش برده اند، با چنین فهمی از آن شیوه ها و درک موفقیت های آنان برای پیاده سازی عملی آنچه پس از انقلاب رخ داده، بوده است.
مقاومت محاسبهناپذیر؛ رمز صلح پایدار
🔸در میان تمام تحلیلهای مثبتی که از آتشبس رژیم صهیونیستی با جبهه مقاومت اسلامی میشود، چه خوب است جایی هم برای تبیین چرایی موفقیت مردم غزه بر رژیم سفاک و خونآشام صهیونیستی باز کنیم.
🔸رمز موفقیت مردم غزه در انتخاب درست صلح پایدار بجای صلح موقت است. مقاومت برای آنها چیزی به مثابه صلح پایدار است که با وزش هیچ طوفان و تحمیل هیچ جنایت و جنگی نمیشکند، بلکه شرایط را برای تحمیل صلح موقت یا آتشبس به رژیم آماده میکند.
🔸آنچه روزگار با واسطه ایمان به سوژه مقاوم غزهای عطا کرده، بدن مجرب، ذهن پرخاطره و زبان شجاعانه است. یحیی سنوار در رمان خار و گل میخک به زیبایی این مقاومت درونی شده را تصویر کرده است. مقاومت یک هویت بدنمند شده و جسمانی شده است که مردم شیردلی چون غزه را جلوی وحشیترین و جانیترین موجودات عالم قرار میدهد.
🔸هستی سیاسی مردم غزه یا نوع بودن آنها در آن باریکه سرافراز، بر مبنای آداب مبارزه و جهاد است. هر عضو جدید که به خانواده یک غزهای اضافه میشود، خواسته یا ناخواسته وارد جامعهای میشود که در آن مقاومت تبدیل به یک امر اجتماعی شده است.
🔸آنچنان تربیت جسمانی و این چنان سازگاری اجتماعی، الگوریتم مقاومت مردم غزه را برای دشمن صهیونیستی سنجشناپذیر و ناخوانا کرده است و آنان را در محاسبه هر نوع جنایت برای شکستن سد سدید مقاومت، ناموفق میکند. فرمول تحمیل جنگ در یک بازه زمانی طولانی مدت که با فشار دهشتناک، نسلکشی، اشغال و کشتار جمعی همراه بود نیز در برابر هویت مقاوم غزهای، کارگر نیفتاد.
🔸اکنون باید گفت در ماجرای آتش بس رخداده، آنچه باید خوب دیده شود و به معنای بهتر و شیواتر کلمه، مصداق «خوببینی» باشد، مقاومت منتج به تحمیل اراده مردم غزه بر جنایات اشغالگران است نه صلح پس از انعقاد این آتشبس. مردم غزه صلح پایدار را در تجربه هر روزه مقاومت تجربه کردهاند نه این صلح ناپایدار.
🔸معنای شادی مردم غزه همین است، شادمان و راضی از نیروی اراده خود در تحمیل آتشبس. این شادی، شادی فعالانه است نه انفعال شادمانه. نشاطی که با خواست سوژه فلسطینی حاصل شد نه میل متجاوز صهیونیستی.
معنای پیام رهبر انقلاب به رسانه ملی
پس از ابلاغ پیام چند هفته پیش رهبر معظم انقلاب خطاب به مسئولان رسانه ملی، موجی از مطالبی مخابره و تحلیلهایی عرضه شد که معطوف به لحن هشدارآمیز معظمله بود.
بر مبنای همین تحلیلها، قضاوتهای بدبینانهای صورت گرفت که طبیعتاً نمیتوانست معنای اصلی این تقریر باشد. به نظر میرسد کماکان جای تبیین این پیام و فهم معنای آن خالی باشد.
آنچه اهمیت فهم معنای این پیام را بیشتر می کند آن است که طبیعتا استخدام الفاظ در متون نوشتاری رهبر معظم انقلاب با ظرافت خاصی صورت می گیرد و معظمله با انتخاب واژگانی بجا و مناسب میخواهد، مقصودی مشخص را دنبال کند. در این پیام کوتاه نیز کلمهای اضافه نیامده است.
اگر اینگونه به آن پیام نگاه کنیم و درصدد تبیین آن باشیم باید گفت، ایشان از مسئولان عرصه رسانه خواسته است، در «خبرگیری» از میدان (گرفتن)، «خبررسانی» به جامعه (رساندن) و «تبیین» خبر (روایت)؛ «دقیق»، «مبتکرانه» و «پرتلاش» ظاهر شوند.
خبرگیری از میدان، اولا باید دقیق باشد یعنی گزارشگر اخبار را بدون واسطه و به صورت مستقیم از صحنه اخذ کند. ثانیاً گزارشگر باید روحیه و انگیزه تحقیقی داشته باشد که صحنه را درست بکاود و بیابد و ثالثا در فهم درست واقعیت و اخذ خبر دارای ابتکار عمل بوده و پیشدستی کند.
در کنار نیاز به افزایش مهارت خبرگیری، طبیعتاً و به طریق اولی اهمیت بهبود کیفیت کار زیرساختی ماهوارهای، مخابراتی از یک طرف و ساختاری به معنای ایجاد بسترهای کار رسانهای در همه جغرافیای منطقه از طرف دیگر حس میشود.
نکته دیگر در خبرگیری از میدان، آشنایی گزارشگران با نظریات مشاهده و تئوریهای کاربردی رصد میدانی است. گاهی یک گزارش مربوط به یک حادثه یا رویداد است که مؤونه چندانی ندارد، اما گاهی مربوط به حال جامعه در شرایط عادی است. آشنایی با نظریات جدید و روشهای کیفی مشاهده و مردمنگاری، گزارشگر را از تکرار کلیشههای کماثر، بیرمق و کم مخاطب رها میسازد و گزارشهایش را باورپذیر، عمیق و اثرگذار میسازد.
مقوله بعدی مربوط به نوع رساندن پیام به مردم است. اگر کار اخذ پیام یا گرفتن خبر با مقدمات گفتهشده درست جلو برود، حالا نوبت بازنمایی درست و باورپذیر پیام به مردم است. بازنمایی پیام در هر قالبی شامل خبر، فیلم یا سریال، نه باید خوشبینانه باشد نه بدبینانه، بلکه باید «خوببینانه» باشد.
امروزه رسانههای مهم دنیا، تمام تکنیکهای لازم را به خدمت ارائه واقعنماترین قاب ممکن درآوردهاند. اهمیت واقعی بهنظر رسیدن تا حدی است که رسانه مهم بیبیسی در بسیاری از برنامههای کارشناسی خود، از تحلیلگران به ظاهر مخالف خود نیز استفاده میکند.
با این حال، از آنجایی که بر مبنای آموزههای ایمانی ما، قاببندی غیرواقعی برای رساندن پیام درست نهی شده و از عملیات روانی دروغ نیز برحذر داشته شدهایم، باید تلاش کنیم تا به نوعی قاببندی ایرانی برسیم که کُنه واقعیت را آنگونه که درست است به مخاطب عرضه کند. خوببینی در این زمینه به معنای کاربست دقت، تلاش و ابتکار در دیدن همه ابعاد واقعیت و قاببندی درست یا خوب (نه خوشبینانه یا بدبینانه) جلوههای حقیقی واقعیت نزد مردم است.
جمله آخر آنکه همه اینها به وجود نگاه تبیینی یا عاقلانه نزد رسانه و اهالی آن بستگی دارد. فقط با نگاه حقبینانه است که میتوان عمل بیانگرانه داشت و روایت تبیینی را به جسم و جان مردم نیوش کرد. هم مدیر رسانه باید نگاه حقبینانه داشته باشد، هم سردبیران و کارگردانان، هم تهیه کنندگان و دستاندرکاران و هم گزارشگر و مجریان و بازیگران.