اتحاد بر محور یک کتاب زنده
✍ جعفرعلیاننژادی
🔸با خود فکر میکردم، اگر جمهوری اسلامی برای سیوهفتمین بار کنفرانس بینالمللی وحدت اسلامی را برگزار نمیکرد، چه بر سر آرمان اتحاد اسلامی میآمد. برایم سوال بود آیا برگزاری بیوقفه این کنفرانس طی چند ده سال، تأثیری واقعی هم روی مقوله وحدت اسلامی داشته است.
🔸راستش را بخواهید، بنده دوران دانشجویی خود را از دانشگاه مذاهب اسلامی تهران، شروع کردم. همان دانشگاهی که نقش اول مشارکت در برگزاری این کنفرانس را ذیل مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی داشت. من در آن دوران با دیده تردید، به این کنفرانس نگاه میکردم.
🔸اصلا در محافل دانشجویی رویکرد انتقادی داشتن به مسأله تقریب و کنفرانس وحدت مُد بود. با این حال همه منتظر بودیم تا کنفرانس وحدت برگزار شود و ما هم به عنوان مدعو افتخاری در سالن اجلاس سران حاضر شویم. کنفرانس وحدت، تنها اتفاق مهم سال بود که دانشگاه کوچک ما را سر زبانها میانداخت و همین برای ما کافی بود.
🔸ما در آن سالها، پیرو همان رویکرد انتقادی، «ایده تقریب بر پایه مقارنت فقهی مذاهب چهارگانه اهل سنت و مذهب شیعه» را غیر موثر و کم فایده میدانستیم. گمان ما این بود که ملاک وحدت باید تکیه روی اشتراکات باشد، نه از بین بردن تفاوتها. تفاوتها باید به رسمیت شناخته میشد و برای وحدت، طرحی دیگر درانداخته میشد.
🔸در واقع آن سالها، بخاطر همان ژست انتقادی، منطق حاکم بر ذهن ما، «نه این، پس آن» بود. ما فکر میکردیم باید تقریب را کنار گذاشت تا مقوله وحدت معنا پیدا کند. بعدها متوجه شدیم، درک ما از تقریب سادهاندیشانه و ظاهرگرایانه بود. ما تقریب را به هدفی در خود، کاهش داده بودیم. در حالی که تقریب دلیل و بهانهای برای وحدت بود.
🔸تقریب، خوانشی دیگر از مقوله ولایت اجتماعی به معنی همتافتگی و همجوشی مومنین در جامعه اسلامی بود. بهانهای برای تألیف قلوب بین شیعه و سنی. ما باید به یک اجتماع همجوش مسلمانی میرسیدم تا ادعای بینالمللی وحدت اسلامی، باورپذیر میشد. مسأله اصلا انکار تفاوت نبود، مسأله در پرانتز قرار دادن تفاوتها بود.
🔸نه قرار بود شیعه سنی شود و نه سنی شیعه. آحاد شیعه و سنی باید «ما» میشدند. کارکرد ایده تقریب در این سالها، قوامبخشی به این «ما» بوده است. تقریب ترجمهای کارآمد از مفهوم ولایت اجتماعی بود. تجسم عینی همبستگی مسلمانان. تقریب مذاهب این چنین تبدیل به واقعیتی اجتماعی و قابل الگوگیری در تمام جهان اسلام شد.
🔸اما نزدیک شدن(تقریب) مسلمانان به یکدیگر در سطح بینالمللی، باید متناسب با نیازهای زمانه تغییر و تحول پیدا کند. ایده تقریب به عنوان یک واقعیت اجتماعی موجود در جوامع اسلامی، باید با یک واقعیت سیاسی در سطح دولتهای اسلامی همراه و همطنین شود.
🔸حساسیت جوامع اسلامی روی موضع صیانت از قرآن، نشان میدهد، آن خط و مشی واحد سیاسی، میتواند بر اساس این کتاب زنده در سطح دولتهای اسلامی شکل بگیرد. دشمنان درکی از انرژی بیپایان این کتاب زنده ندارند. نمیداند، نمیشود با قرآن درافتاد. حمله به قرآن وارد شدن آنها به بازی خطرناکی است که کمترین پیامد آن، میتواند اتحاد سیاسی جهان اسلام باشد.
@jafaraliyan
شهید؛ سازنده حافظه جمعی به نفع مردم
✍ جعفرعلیاننژادی
🔸در میان مطالعاتی که روی موضوع حافظه جمعی صورت گرفته است، مسأله دستکاری حافظه جمعی و سیاست حافظه، بحثی جدی است. برای کشورهای بیتاریخ و بیریشه، یا حاکمان گسسته از مردم، ساختن شکلی از حافظه جمعی از نان شب واجبتر است. جریان قدرت در این کشورها به شکلی دستساز اقدام به خلق حافظه جمعی میکند.
🔸حافظه جمعی، یک آگاهی بالفعل و زنده در میان مردم یک کشور است که خاطرات و مخاطرات یک ملت را نمایندگی میکند. افتخار به پیروزیها و عبرت از شکستها، به شکلی نمادین در حافظه جمعی یک ملت کدگذاری شده است. حافظه جمعی، لحظه حال و اکنون یک ملت را میسازد و رو به آینده دارد.
🔸اهمیت حافظه جمعی از تفاوت آشکار آن با تاریخ مشخص میشود. در حافظه جمعی تنها رویدادها و زوایایی از تاریخ حاضر است. مردم بازیگران اصلی به یادآوردن آن هستند، نه مورخان و استادان تاریخ. عمومیترین جلوه حضور بخشی از گذشته پرافتخار یک ملت است.
🔸 اثری عینی دارد، اگر ملتی متحمل سختی، فشار خارجی(استعمار، جنگ و تحریم) و فشار داخلی(ظلم و استبداد) شود، حافظه جمعی به یاداو میآورد چگونه بر این گردنههای صعبالعبور فائق آمده است. انگیزه جمعی ایجاد میکند و قدرت حرکت و پیروزی به آنان میدهد.
🔸آنچه لحظه و دقیقه پیروزی یا شکست را در حافظه جمعی مردم حک میکند، جلوههای شورمندانه و سلحشورانه نبرد است که انگیزه جمعی را نمایندگی میکند. اگر در تاریخ یک ملت، کسانی باشند که حاضر به هزینه کردن خود برای حفظ هویت جمعی کشورشان باشند، آن دقیقه تاریخی با این نام و یاد این شخصیت سلحشور گره میخورد.
🔸آن شخصیت دیگر یک فرد نیست، هویتی جمعی است که در گذشته باقی نمیماند. در حافظه جمعی مردم ماندگار میشود و زندگی میکند. در واقع شهید چنین نقشی را بازی میکند. هر چند عناصر دیگری در کار ساخت حافظه جمعی هستند، اما شهید از یک امتیاز ویژه برخوردار است. شهید نمیگذارد حافظهجمعی یک ملت، مورد دستکاری حاکمان مستبد قرار گیرد تا منافع آنان را ابدی کند.
🔸نقش شهید، نگارش تاریخ به نفع مردم است. در حافظه جمعی جاگیر میشود نه در تاریخ رسمی. شهید به هیچ تاریخی تعلق ندارد، شهدای وطن چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب، هویت جمعی مردم را حفظ میکند. قبل از انقلاب، در تقابل با تاریخسازی تکبعدی حاکمان مستبد، حافظه مردم را از گزند تغییر هویتی خاندان پهلوی، مصون نگاه داشتند. بعد از انقلاب هم حافظ هویت مردمی نظام در مقاطع مختلف شدند.
🔸شهید حافظه جمعی میسازد، هویت مردمی را حفظ میکند. شهید کشته نیست. کشتهسازی، پروژهای ضد حافظه جمعی است. از کشتهشدگان هیچ شهیدی در نمیآید که به لحظهها و دقیقههای تاریخی فتح و ظفر گره بخورد. کشته زخمی در روان جمعی ایجاد میکند، این زخم نه کهنه میشود و نه جایش میماند. کشته تمام میشود، میمیرد، اما شهید زنده میماند و زندگی میکند. نه فقط در ساحت باطن عالم، که در همین زندگی روزمره، در حافظه جمعی ما.
@jafaraliyan
جبهه مقتدرِ مظلومِ پیروز!
✍ جعفرعلیاننژادی
🔸میتوان گفت، هیچ مقاومتی در حالت سلطه و قدرت عریان، شکل نمیگیرد بلکه هر شکل از مقاومت در مقابل سلطهگری و زورگویی پدیدار میشود. به معنای دیگر مقاومت در حالت غیر مسلط و مظلوم قرار دارد، اما میتواند به شکل مقتدر جلوه کند.
🔸قدرت عریان؛ سریع، بیواسطه، برتریجویانه، مستبدانه، آشکار و بیرحمانه، اراده صاحب خود را تحمیل میکند. در ذات قدرت خشونت و اجبار نهفته است. در مقابل مقاومت؛ تدریجی، باواسطه، متواضعانه، پنهان و مهربانانه، تولید اقتدار میکند. در ذات مقاومت، لطافت و رضایت نهفته است.
🔸قدرت عریان، ممکن است دفعتا بدست آمده و بلافاصله از بین برود. اما مقاومت تدریجی و آهسته، آهسته، جلو میرود. موقعیت اعمال و فرود قدرت، ابدان انسانی است. اما موقعیت اعمال اقتدار، دلهای مردم است. اقتدار، نفس سرکش قدرت را مهار میکند و آن را تبدیل به خیر کثیر میکند.
🔸قدرت عریان با اعمال زور و تزریق ترس تداوم مییابد، اقتدار با ایجاد رضایت و تولید آرامش ادامهدار میشود. قدرت میل به فردی شدن و استکبار دارد، اقتدار میل به عمومی شدن و انتشار دارد. قدرت سوژههای خود را تسخیر میکند، اقتدار سوژههایش را تبیین. قدرت بدنها را کنترل میکند، اقتدار اذهان را همراه میکند.
🔸اقتدار امنیت پایدار حاصل میکند، قدرت امنیت معلق. اقتدار دیرپاست، سلطه از بینرفتنی است. با قدرت عریان نمیتوان تولید اقتدار کرد. اما با مقاومت میتوان به اقتدار رسید. جریان طرفدار سلطه و زور عریان تحمل شکست ندارد، اما در جبهه پیرو مقاومت و اقتدار، شکست موضوعیت ندارد. مقاومت محکوم به پیروزی است، همانطور که سلطه محکوم به شکست و هزیمت...
@jafaraliyan
بازی «پلیس و مافیا» یا «شهروند و مافیا»؟!
✍ جعفرعلیاننژادی
🔸تقریباً چندسالی است انواع و اقسام بازیهای گروهی و جمعی مافیا و پدرخوانده، وارد حوزه سرگرمیها و تفریحات بخشی از جوانان کشور ما شده است. امروز در تاکسی، رادیو داشت در خصوص هفته نیروانتظامی و پلیس حرف میزد. به یکباره ذهنم متوجه بازی مافیا شد. قدری پایین بالای این بازیها را در ذهنم برانداز کردم.
🔸این سوال در ذهنم شکل گرفت، واقعاً نقش پلیس در بازی مافیا چیست. پلیس کجای کار قرار میگیرد. در این چند مدلی که از بازی مافیا به شبکه ویدیوی خانگی راه یافته، یا نقشی به نام پلیس وجود ندارد، یا نام او تغییر یافته و کماثر شده است. در عوض شهر به موجودی بیدفاع در برابر تیم پدرخوانده، قاتلین سریالی و جوکرها تبدیل شده است.
🔸گویی با شهری بیپلیس مواجهیم که وظیفه دفاع از خود را، خود برعهده گرفته است. شهر با اینکه حرفهای دارد، دکتر دارد، احیاگر دارد، اما در وضعیت ترس و اضطراب فراگیر قرار دارد. شهروندان خود را نمیشناسند، اما مافیا میشناسد. برای همین شب که میشود، ترس کشتهشدن خواب راحت را از چشم شهروندان میرباید. هرچه هست، شهر پلیس ندارد. اما نیاز به کارکرد او وجود دارد.
🔸این بینقشی موجب شده، شهروندان مجبور باشند خود کارکردهای پلیس را بازی کنند که مهمترین آن یافتن گروههای مخل امنیت شهر است. در قریب به اتفاق این بازیها، تیم مافیا و گروه منفی است که پیروز میشود. پیروزی شهروندان به میزان زیادی بستگی به وجود بازیکنهای قویذهن و تیز دارد که تصادفا و به صورت شانسی ممکن است در طرف شهر قرار گیرد.
🔸در شهر بیپلیس، قهرمان شهروندانی هستند که بود و نبودشان تصادفی است. به همان نسبت امنیت شهر نیز شانسی و کمیاب است. بازی مافیا در حوزه سرگرمی قرار دارد، اما گفتار این بازی به فرهنگ عمومی سرریز میکند. جمله «نگذارید شهر دست مافیا بیفتد» از دل این بازی به گفتار روزانه و زبان عمومی راه یافته است.
🔸سوال اینجاست، چه کسی قرار است نگذارد شهر دست مافیا بیفتد؟ شهروند یا پلیس؟ پاسخ روشن نیست. در دنیای واقعی اما گزاره یا جمله «مردم شهر راحت بخوابید، شهر در امن و امان است» قرار دارد که به روشنی ضمیر امنیت در آن پلیس است. آدمها در بازی مافیا، تجربه شهر بیپلیس را بازی میکنند، شاید با کمی ترس و اضطراب شیرین، اما در دنیای واقعی این پلیس است که از شهر دفاع میکند. این واقعیت را نمیشود به بازی گرفت.
@jafaraliyan
mshrgh.ir/1534454
ترسبازی و جان بازی!
✍ جعفرعلیاننژادی
🔸در وضعیت ترس فراگیر و دهشت بیپایان، برای پدر خانواده که قرار است محور امنیت و آرامش یک خانه باشد، چارهای جز به بازی گرفتن چنین ترس و هراسهایی باقی نمیماند. میدانم او چقدر سعی کرده، همه چیز را عادی جلوه دهد. اما صدای حادثه گاهی از لاپوشانی پدر، بیشتر است. در این حالت پدر چارهای ندارد، جز آنکه ترسش را مخفی کرده و از این صداها برای پسرکان و دخترکان معصومش اسباببازی بسازد.
🔸پدر چشمانش را درشت میکند، میدانم چه رنجی پشت این ادا و اطوار تصنعی خوابیده، پسرش هم چنین چشمانش را درشت میکند. پدر به او میگوید، بازی سادهای است. کافی است چشمانمان را درشت کنیم، تا صدایش بیاید، وقتی صدایش را شنیدیم حالا باید از ته دل بخندیم. من اسم این کار را «ترسبازی» میگذارم. فرق است بین ترسبازی و بازیِترس. ماها که در امنیت هستیم، تنها میتوانیم بازی ترس را بسازیم.
🔸ترس ما شیرین است، چون میدانیم، هیجانش فقط به یک بازی ختم میشود، اما در ترسبازی وضع فرق میکند. پدر میداند هر لحظه ممکن است با این به بازی گرفتن ترس، جان او و پسر دلبندش نیز بازیچه آن دیو پرسروصدا شود. دیوی واقعی. نه فقط لابلای صفحات داستان و تصاویر خیالی، که در همین لحظه مدهوشکننده حال.
🔸پسرک شاید تصادفا از این بازیها، جان سالم به در برد. اما یادگرفته که نباید از این سروصداها ترسید. نباید از این هیاهوها لرزید. نباید جانش، گروگان ترس آن دیو ددمنش شود. جانش، این قیمتیترین کالای ممکن را هم باید از این قیود آزاد کند. پسرک باید بخندد. دخترک باید بخندد. مادر باید از خبر جان دادن پدر، بخندد. دخترکان همسایه باید مادران فرزند از دست داده را بخندانند. مهم آن است که قاعده این بازی به هم نخورد.
🔸فرزندان میدانند، این بازی بازنده ندارد. بازندهها ترسوها هستند و این بازی اساسا ترس را به بازی گرفته. یا باید بازی را شروع نکرد و اگر اما شروع کردی باید برنده شوی. من همان فرزند برومند فلسطینی هستم. همانکه ترس را میبینم اما به آن میخندم. کشتهشدن در قاموسمن باختن نیست. من جان بازی کردهام. من جان بازی میکنم. من جان بازی خواهم کرد...
@jafaraliyan
mshrgh.ir/1535038
روایت شهر در لحظه اَذان
✍ جعفرعلیاننژادی
🔸اَذان زبان گویای شهر است. البته شهر حرف برای گفتن زیاد دارد و مدام در حال گفتوگو با ساکنین خود است. شهر زنده صدا دارد، همانطور که موجود زنده صدا دارد. گاهی این صدا گرفته و گاهی واضح است. مثلاً چیزهایی گلوی شهر را میفشارند و نمیگذارد صدایش بی خط و خش شنیده شود.
🔸صدای بوقهای ممتد، یکی از همین صداهای گرفته شهری است. وقتی صدایش در میآید که جایی گلوی کوچه و خیابان تنگ و فشرده گرفته شود. همین پنجههای غول ترافیک را میگویم، گاهی واقعا صدای شهر را در میآورد. شهر البته جورهای دیگری هم سخن گفته و صدایش را به گوش ما میرساند. گاهی ماشینها صدای نخراشیده و نتراشیده شهر میشوند، گاهی هم اهالی، صدای خوشالحان این شهر هستند.
🔸هیچ کس و هیچ چیز، دلش نمیآید، بگذارد فقط دیگران، شکننده سکوت شهری باشند. رقابتی برای نواختن این صدا بین انسانها با انسانها و ماشینها با ماشینها وجود دارد. هر کس تلاش میکند صدایش را بهتر برساند، بیشتر برساند و بگوید حق با من است. اما شهر با این صداهای کم و زیاد هم نمیتواند خود را معرفی کند.
🔸آخر شهر هم حقی دارد، هیچکس نمیتواند مدعی حق شهر باشد. فقط لحظههای اذان است که، شهر حقش را با زبانی رسا اعلام میکند. شهر یکصدا با همه زبانها، با همه وجودش، از همه درها و دیوارهایش، میگوید این شهر بزرگتری دارد. بزرگتری از هر بزرگی. با صدایی بالاتر از هر صدایی میگوید این من هستم، شهر خدا. بدانید خدا بزرگتر از من و همه چیزهای و اهالی ساکن در من است.
🔸شهر هم خدایی دارد، خدایی که همه را به خود میخواند. آدمها نمیتوانند به تنهایی، حق شهر را ادا کنند. آنها فقط میتوانند به شهر حق بدهند که بهتر نفس بکشد، بهتر سخن بگوید و بگذارند این شهرخدا صدایش را به همه برساند. اذان عمومیترین صدای شهر است. مردمیترین نوای شهر است. اذان کاملترین صدای شنیده شده شهری است، خدا را نجوا میکند، خدای همه شهر و ساکنینش، یکسان و بیتبعیض...
@jafaraliyan
mshrgh.ir/1536105
جبهه تبیین یا هژمونی تعیین؟!
✍ جعفرعلیاننژادی
🔸پاسخ به یک سوال بنیادین است که مشخص میکند، ما در کدام دسته قرار داریم. در «جبهه تبیین» یا «هژمونی تعیین». آن سوال این است: من برای شناختن خود باید خود را بشناسم، یعنی از «چیستی» خود سردربیاورم؟ یا بالعکس من برای شناختن خود باید خودی را که دیگران از من میشناسند، بشناسم، یعنی از «کیستی» خود سردربیاورم؟
🔸این سوال ساده و بدیهی، نطفه اولیه شکلگیری یک بحث درازدامن فلسفی در طول تاریخ است. به راستی ما باید «بود» خود را بشناسیم، یا «نمود» خود را. من باید «ذات و سرشت» خود را بشناسم یا «تصویر» خود را نزد دیگران؟ برای کدام باید تلاش کنم؟ بهتر بگویم، باید برای کدام اصالت قائل شوم. پرواضح است هم شناخت «خود وجودی» و هم شناخت «خود تصویری» برای همه پر اهمیت است.
🔸کمتر کسی پیدا میشود، برایش تصویری که دیگران از او دارند، بی اهمیت باشد. بنابراین مسأله در اصالت قائل شدن برای خودشناسی است یا خودنمایی. همین نسبت را در شناخت و تفسیر از جهان هم میتوان دنبال کرد. فهم ذات جهان اصیل است یا جهان به تصویر درآمده و نمود آن.
🔸به گمانم میتوان میزان زیادی از تلاشهای جبهه تبیین را متأثر از جهتگیری بنیادین به سمت خودشناسی تلقی کرد. برای فعالین این جبهه، سوال اصلی چنین است: «منِ ایرانی مسلمان» چیست؟ و به دنبال این سوال، پرسش بعدی آن است که امتداد من ایرانی مسلمان در عرصه عمومی چگونه است؟
🔸طبیعی است هرگاه بروز و ظهور عینی این هویت در عرصه عمومی مورد خدشه قرار گیرد، تلاش تبیینی او تشخیص اشکال، تحلیل و اصلاح آن به مدد بازگشت به خویشتن یا همان خودشناسی است. بازگشت به خویشتن، فضای خودبیانگری فعالین عرصه تبیینگر را فراهم میکند. در گفتار آنان جلوهای از «بود» و هستی محققشدهشان، به بیان در میآید.
🔸گفتارشان در راستای وجودشان است. وجود یا من ایرانی و اسلامی. چنین شیوه بیانگرایانهای به غایت متکثر و متلون است، چون وضع وجودی افراد متفاوت و متغیر است. این سازوکار تبیینی در نگاه جامعوی، تعیّن جبههای دارد. یعنی با نگاهی از بالا به این عملکرد متکثر و مختلف، میتوان نام جبهه بر آن گذاشت.
🔸در مقابل این شیوه بیانگری، میتوان از شیوه بازنمایی یاد کرد. همان روش خودنمایی یا فهم کیستی خود نزد دیگران. در این شیوه، فهم تصویری که دیگران از من دارند، اصالت دارد و من سعی میکنم همان را بازنمایی کنم. امتداد این نحوه خودنمایی در عرصه عمومی، منجر به اصالت یافتن جهان تصویر شده میشود. جهان با واسطه نمایش، شناخته میشود.
🔸در این شیوه، مسأله اشکال یا انحراف در تصویر یا نمود است، و فعال عرصه بازنمایی، سعی در شناخت، تحلیل و اصلاح این انحراف یا تحریف صورت گرفته دارد. مسأله او خودنمایانگری است و هرچه این قاب را با خدشه وارد کند، باید دفع و طرد شود. عنصر نمایانگر بهدنبال هویت تصویری است و این تصویر را بیرون به او میدهد. نوعا چیزی ساختنی است یا تصنعی و تحمیلی.
🔸او خواسته یا ناخواسته در بند شباهتیابی به قویترین عامل هویت ساز تصویری است. برای عناصر نمایانگر، نمودی تعیین میشود. آنان مصرفکننده این تصویر تعیین شدهاند و با بازنماییشان همان تصویر را تکرار میکنند. با نگاهی از بالا به عملکرد عناصر نمایانگر، میتوان نوعی یکسانسازی تصویری را مشاهده کرد.
🔸گویی یک هژمونی تعیینکننده، پشت یکسانسازی تصویری است. تکثر در او راه ندارد، اما نمایش تکثر چرا... . فکر میکنم طی سالهای اخیر تقابل اصلی بین جبهه تبیین و هژمونی تعیین بوده است. گذر زمان به نفع جبهه تبیین است، اما هژمونی تعیین دست از آزار ممتد بر نمیدارد. زمانی با نمایانگری تصویری از مرگ طبیعی مهسا، اکنون با مظلومنمایی از کشتهشدگان صهیونیسم...
@jafaraliyan
http://fna.ir/3fd8c5
mshrgh.ir/1536122
شکست ایده «حبس نفرت در اسرائیل»
جعفرعلیاننژادی
🔸شاید برای بسیاری از افراد، این سوال بوجود آمده باشد، که چگونه در میان بخشی از مردم کشورهای اروپایی، احساسات ضدصهیونیستی با وجود حمایت دولتهای آنان از اسرائیل، اجازه ظهور و بروز مییابد؟ مثلا ویدیویی از کریستین رونالدو جهانی میشود که گویا میکروفون خبرنگار اسرائیلی را گرفته و پرتاب میکند. یا تظاهرات و راهپیماییهای ضد اسرائیلی بدون مخالفت علنی در این کشورها برگزار میشود؟
🔸تحلیل این موضوع قدری عمیقتر از لاییه روئین به نمایش در آمده است. یادداشت پیشرو را برای پاسخ به همین سوال نوشتهام و در ادامه خواهم گفت چرا چنین وضعی دوام نخواهد یافت، زیرا پیروزی اخیر جبهه مقاومت و ضربه تاریخی و سهمگین آن، منجر به شکست ایده «صدور نفرت به اسرائیل»، در این جوامع میشود.
🔸واقعیت آن است که دولتهای غربی در یک روال تدریجی، موضوع نفرت تاریخی از یهود در جوامع مسیحی را، با تاسیس رژیم صهیونیستی، به جغرافیایی دورتر از خود صادر کردند. بعد از این اقدام، کارکرد اقدامات غیرمشروع، ضدانسانی و تروریستی رژیم اشغالگر، در ناخودآگاه جمعی بخشی از مردم اروپا، تولید نفرت بیشتر از جریان یهود خارج از سرزمینهای قاره سبز بود. طوری که ارتکاب هر اقدامی از سوی چنین رژیم منفوری برای مردم این کشورها، دور از ذهن و عجیب و غریب نبود.
🔸در مقابل این نفرت، مظلومیت مردم فلسطین قرار داشت که با اعمال ظلم از سوی رژیم صهیونیستی، منجر به عکسالعمل بیخطر مردم این کشورها میشد. برای رژیمهای اروپایی، تداوم دوگانه ظالم و مظلوم در ذهنیت مردمشان، میتوانست خشونتهای ضدیهودی درون این جوامع را کنترل کرده و آن را تبدیل به احساساتی کمخطر کند.
🔸سیاستهای رسانهای آنها نیز این چنین دنبال میشد و برای مردم آن کشورها چنین تصویر میشد که دولتهایشان خواهان برقراری صلح و پایان منازعه در سرزمین های اشغالی هستند. میتوان گفت مساله عادیسازی روابط برخی کشورهای اسلامی با رژیم صیهونیستی نیز از الگویی مشابه همین تبعیت می کرد.
🔸علی رغم ژست صلحطلبانه؛ دولتهای اروپایی هیچگاه راضی به توقف ماجراجوییهای صهیونیستها و پایان ظلم آنها نبودند، زیرا به وجود احساسات ضدصهیونیستی بی خطر مردمشان نیاز داشتند. از طرف دیگر، اسرائیل هم دیگر آن چیزی نبود که به راحتی قابل مدیریت و کنترل باشد.
🔸با وجود کاهش محسوس قدرت صهیونیستها در 20 سال اخیر و شکستهای پیدرپی آنها در توسعه طلبی بیشتر، ایده «نفرت صادر شده»، با هر ضرب و زوری که بود حفظ میشد. رمز حفظ این ایده، منفعل و مظلوم و ستمدیده بودن مردم فلسطین در مقابل فاعل و ظالم و قوی ماندن رژیم صهیونیستی بود.
🔸اما اگر معادله عوض میشد، مثلا جبهه مقاومت بجای اقدامات ایذایی و شهادت طلبانه که ماهیتی واکنشی داشت، وارد یک جنگ پیش دستانه، شجاعانه، غافلگیرانه، چند بعدی و ترکیبی میشد، داستان فرق میکرد. پیروزی جبهه مقاومت در تحمیل چنین ضربهای، امکان واقعی شکست اسرائیل را در ذهنیت عمومی مردم جهان ایجاد کرد.
🔸این تصور ایجاد شد که میشود با یک جریان کوچک و جبهه مردمی در برابر یک ارتش چند میلیونی ایستاد. شکست ایده «نفرت صادرشده»، مهمترین پیامد تغییر این معادله بود. کشورهای اروپایی از این به بعد با نگاهی هراسان به موج حمایت از مردم فلسطین در جوامع خود مینگرند. با شکست این ایده، امکان درگیری با عناصر این رژیم در خود کشورهای اروپایی برای مسیحیان معتقد، امری دور از دسترس نیست.
🔸نفرت از صهیونیسم تنها منحصر به حمایت لفظی از مظلومان فلسطینی نخواهد شد، از این به بعد، امنیت عناصر صهیونیستی در چنین کشورهایی بیشتر از قبل به مخاطره خواهد افتاد. پیروزی جبهه مقاومت، امری درونماندگار در سرزمینهای اشغالی نیست، این پیروزی به بیرون مرزها نیز منتشر میشود، طوری که دیگر مکانی امن برای فرار صهیونیستها باقی نمیگذارد. ابعاد این پیروزی بسیار بیشتر از آنچه که رخ داده یا میدهد، است. باید دانست، هم رژیم صهیونیستی رفتنی است، هم تفکر صهیونیستی محوشدنی است...
@jafaraliyan
http://fna.ir/3fdnre
mshrgh.ir/1536151
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پسرم، دخترم بلند شوید
چرا چنین بیحال و بیجان روی تخت دراز کشیدهاید
پسرم، دخترم بلند شوید
من از این درد به کجا پناه برم
میدانم نباید آنچنان چنین رنجی را فریاد کنم
نمیخواهم مزاحم خواب شیرینتان شوم
پسرم، دخترم آرام و بیصدا بلند شوید
مبادا مادری دیگر از صدای درد من، هراسان شود
پسرم، دخترم بیدار شوید...
کاسبی با موج عصبانیت جهانی از اسرائیل
✍ جعفرعلیاننژادی
🔸گاهی اوقات کجاندیشی و نگاه منفی به پدیدههای روشن و گویا، بسیار سختتر از نگاه طبیعی به ماهیت امور است. با این حال هستند کسانی که از چنین هنری بیبهره نیستند. کاسبی و کرهگیری از هر اتفاق و پدیدهای، کار هر فردی نیست. آدم میماند این جماعت کجاندیش را چگونه بفهمد. شهاب حائری یکی از این افراد است.
🔸او که رسالتش را نقد دانسته و تخریب را جنایت خوانده است، عموماً در تفکیک بین نقد و تخریب ناموفق بوده است. حائری مدتهاست از وادی نقد عبور کرده و در منتهیالیه فاز تخریب قرار گرفته است. او عادت کرده از هر رطب و یابسی انرژیای برای تخریب تولید کند. او با چنین رفتاری اهمیت بیان و گفتارش را زائل کرده است.
🔸اما اخیراً که موج اخبار و اطلاعات روی اتفاقات فلسطین متمرکز است، فرصت را غنیمت شمرده و خواسته از تجمع ضدصهیونیستی مسلمانان و مسیحیان در لندن بهانهای برای تخریب هویت مردمی نظام سیاسی کشورمان بیابد. استدلال حائری آن است که چون انگلستان اجازه برگزاری تجمعاتی (علیه رژیم صهیونیستی) ضد سیاستهای خود میدهد، مردمیتر از ایران است.
🔸اولاً باید گفت بین تجمع قانونی و تجمع غیرقانونی فرق است. هیچ دولتی به هیچ گروهی، حق برگزاری تجمع و اعتراض غیرقانونی نمیدهد و در صورت وقوع با آن برخورد میکند. اما سوال اینجاست آیا اعتراض داشتن به یک سیاست هم غیرقانونی است؟ مسلماً خیر. مسأله بر سر چگونگی ابراز این اعتراض است. اعتراض اگر با هدف بهبود، ارتقا و یا حتی تغییر یک سیاست باشد، با ابزار قانونی بهتر نتیجه میگیرد.
🔸سوال دیگر آن است که ممکن است یک نظام سیاسی نگذارد یک تجمع اعتراضی علیه سیاستهایش برگزار شود. بنابراین معترضین مجبورند تجمعی غیرقانونی انجام دهند. اما اگر برگزاری تجمع غیرقانونی به سلب نظم شهری بینجامد یا منجر به خشونت و تخریب شود، تکلیف چیست؟ طبیعی است که نمیتوان دست روی دست گذاشت. باید جلوی بینظمی، خشونت و تخریب را گرفت.
🔸از این دست پرسش و پاسخها در رابطه با بحثها و دعاوی منطقی میتوان ارائه داد، اما همه مشکل از وقتی شروع میشود که افراد سنگ محک نقد را وانهاده و با عینک دودی واقعیتهای روشن و آشکار را نظاره کنند. تاریکبینی به تاریکاندیشی میانجامد و تاریکاندیشی به زبان تخریب. تخریب، زبان تاریکبینی و تاریکاندیشی است.
🔸سوال روشنبینانه در خصوص تجمع حمایتی مسلمانان و غیرمسلمانان لندن، پرسش از چرایی چنین مجوزی است. در حالیکه، موضوع بایکوت علمی شدید ماجرای هولوکاست و برخورد حذفی با زیرسوال برندگان این ماجرا جریان دارد. یا خبر اخراج و تعلیق مجریان خبری مسلمان که تنها موضعی کوچک علیه رژیم صهیونیستی گرفتهاند، مخابره شد. از آن بدتر خبر فشار به محمدصلاح بازیکن مصری باشگاه لیورپول برای عدم موضعگیری و حمایت از فلسطین منتشر شد و او مجبور به کمک مالی پنهانی به گروههای حامی مردم غزه شد.
🔸من در یادداشت «شکست ایده حبس نفرت در اسرائیل» یکی از دلایل چنین مجوزی را نوشتهام. بطور خلاصه رژیمهای غربی مجبور به کنترل احساسات ضدیهود از طریق هدایت نفرت عمومی به سمت اسرائیل است، یعنی جا و نقطهای دورتر از جامعه خود. هرچند کشش این ایده با شکست هیمنه رژیم صهیونیستی به پایان آمده است و سیاست حبس نفرت در سرزمینهای اشغالی دوام نخواهد داشت، اما فعلاً تنها امکان کنترل چنین خشمی برای رژیمهای اروپایی است.
🔸همانطور که رهبر معظم انقلاب بیان داشتند، در صورت تداوم جنایتهای رژیم صهیونیستی، دیگر با هیچ تدبیری نمیتوان جلوی ملتهای مسلمان و غیرمسلمان را گرفت. این عصبانیت قابل کنترل نیست. تداوم جنایتهای رژیم صهیونیسیتی، امنیت داخلی کشورهای اروپایی را زیرسوال میبرد. حرکت تاریخی جبهه مقاومت، جرأت اقدام عملی علیه عناصر یهودی-صهیونیستی در کل دنیای غرب را بالا برده است.
@jafaraliyan
http://fna.ir/3fe3qp
mshrgh.ir/1537549
حضرت آدم، گزارش کن!
وضع بشری را
زمانش رسیده که بفهمی آیشمن هم یهودی بوده
و چرا در اورشلیم لانه کرده
ببین این کورههای آدمسوزی را
که چنین باز کرده
راه قدس را،
کافی است زائر جان باشی
جان جهان...
13.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حضرت آدم! ببین
شمایل این ترس خشکشده را
در آغوشش بگیر
بشکن این صورتک دهشتناک ترس را
بگیر و تنگ در آغوشت، بگذار
آب شود این صورتک لرزان
بگذار چشمانش دمی بیاساید
آبی بنوشد
لااقل راه صدایش را باز کن
مباد هیچ تن زندهای چنین خشک و بیجان
گرم و محکم او را بفشار
سرد است چشمهایش،
خشک است زبانش،
زخم است دهانش،
محکم بگیرش،
محکم، محکمتر...
ای کاش آنجا بودیم
و از ته جان، جان میدادیم تا
هیچ ترسی چنین جرأت خشک شدن
بر این صورتکان معصوم نیابد ... .