eitaa logo
متن‌ْآگاهی‌|جعفرعلیان‌نژادی
346 دنبال‌کننده
300 عکس
9 ویدیو
6 فایل
تلاش‌گری در ابتدای راه آگاهی و ایستادگی ارتباط با نویسنده: @Matnagahi
مشاهده در ایتا
دانلود
شروع فاز ناامنی یهودیان در اروپا 🔹قبلاً در یک یادداشت نوشته بودم، بعد از حمله بی‌سابقه جبهه مقاومت به اسرائیل، رژیم‌های اروپایی کار سختی در کنترل نفرت تاریخی جامعه معتقد مسیحی از یهود خواهند داشت. 🔸یکی از دلایل ایجاد رژیم اشغالگر همین صدور نفرت به خارج از مرزهای کشورهای اروپایی بود، اما حالا،‌ مردم اروپا ایده حبس ابد یهودیان در سرزمین‌های اشغالی را ناکارآمد دیده‌اند و جرأت یافته‌اند خود دست به کار شوند. 🔸امشب رسانه‌های فرانسوی خبر دادند، یک زن یهودی پس از آنکه در خانه‌اش در شهر لیون با چاقو مورد حمله قرار گرفت، به بیمارستان منتقل شد. 🔸بر اساس این گزارش‌ها، ضارب علاوه بر حمله، روی در خانه این زن صلیب شکسته کشیده و متواری شده است. @jafaraliyan
مقاومت و تولید فضا ✍ جعفرعلیان‌نژادی 🔸هانری‌لوفور فیلسوف مارکسیست فرانسوی، نخستین کسی بود که با خوانش مجدد ماتریالیسم دیالکتیک هگل، بعدی جدید از شیوه‌های استثمار سرمایه‌داری را کشف کرد که به بعد فضایی استثمار معروف‌ شد. 🔸به بیان ساده، لوفور کشف کرد، روابط تولید در رژیم‌های سرمایه‌داری، از طریق تولید فضای سرمایه‌دارانه، تداوم می‌یابد. حس از خودبیگانگی کارگران، تنها حاصل شرایط کاری آنها نیست. بلکه فرآیند از خودبیگانگی در شرایط زندگی اجتماعی آنان روی می‌دهد. یعنی همان فضایی که روابط سرمایه‌دارانه را بازتولید می‌کند. 🔸لوفور رهایی طبقه کارگر را در خرق و شکافتن این فضای استثماری می‌دانست، بنابراین ایده تولید فضا توسط کنش‌گران انسانی را مطرح کرد. هویت یابی و خودیابی هر کارگر یا هر کنشگر طالب رهایی در گرو توانایی او برای تولید فضا، معنا شد. 🔸تولید فضا از نظر لوفور هم‌ بُعد محسوس داشت، هم بُعد ذهنی، هم بُعد زیسته. تولید فضای هر کنش‌گر بستگی به توانایی او در تغییر مفاهیم کلی یا تعاریف جامعه سرمایه‌داری بود. مثلا نظام سرمایه‌داری از «زندگی» مفهومی عام و استاندارد ارائه کرده بود که مردم درون آن، فضای سرمایه‌داری را بازتولید می‌کردند. 🔸تولید فضا در این مثال، تغییر این مفهوم کلی از طریق نوعی زندگی خاص، مبتکرانه و منحصر به فرد کارگر یا کنشگر در برابر شیوه رایج بود.‌‌ زندگی کارگر دیگر همان زندگی مورد انتظار جامعه سرمایه‌داری نبود.‌ روابط اجتماعی متفاوتی را شکل می‌داد. 🔸این تغییر در بعد محسوس، منجر به نوعی معماری منحصر به فرد، در بعد ذهنی منجر به تغییر ادراک و در بعد زیسته‌ به تجربه متفاوت زندگی شهری منتهی می‌شد. انواع و اقسام جنبش‌های ضدسرمایه داری در دهه شصت میلادی ریشه در همین اندیشه لوفور و پیروان شهری اون داشت. 🔸شکست جنبش می ۶۸، ضربه سختی به رواج چنین ایده‌هایی بود و تغییرات و چرخش‌های جدیدی را در اندیشه‌های چپ موجب شد. موج بازگشت به اسپینوزا یکی از همین چرخش‌ها بود. در همه این سال‌ها مسأله چپ، یافتن طبقه پیشران یا جنباندن طیف‌های تحت ستم یا استثمار شده بود. 🔸 نظام سرمایه‌داری در مقابل تمام امکانات بسیج اجتماعی را از چنگ جریانات چپ درآورد و با انواع و اقسام تاکتیک‌ها همان طبقات و طیف‌های پیش‌رو را خرید و مقاومتشان را تبدیل به کالایی قابل دادوستد کرد. معامله ابزاری قدرتمند برای مصادره مقاومت‌های این چنینی بود. سرمایه‌داری فضای مقاومت را در هم شکست. 🔸تولید فضا به عنوان ابزار مقاومت، قرار بود، فضای زندگی رهایی بخش طبقات تحت ستم را مهیا کرده و به تغییر مناسبات قدرت بینجامد. اما در عوض سرمایه‌داری را متوجه بعد فضایی کالاهای تولیدی کرد و این آگاهی منجر به تجاری‌سازی فضای سرمایه‌داری شد. ایده‌ لیبرال «فضای مصرف» و «مصرف فضایی» طرح و پیاده‌سازی شد. شهرها تبدیل به فضای مصرف شدند و کنشگران یا شهروندات مصرف کنندگان این فضا! 🔸در مقابل، شکلی از مقاومت‌ پس از انقلاب اسلامی، تجربه شد، که بیرون از هاضمه دستگاه محاسباتی و تحلیل‌گر نظام سرمایه‌داری بود. مسأله‌اش «تحقیر» بود، نه «از خودبیگانگی». نیروی محرکش ایمان دینی بود نه‌ منطق ماتریالیسم دیالکتیک. خصمش طاغوت بود، نه سرمایه‌دار. اراده‌اش عمومی و جمعی و کلی بود، نه حاصل جمع اراده‌های منحصر به فرد و تکین. انگیزه‌اش ادای تکلیف بود و نه رسیدن به نتیجه. سرکوب شدنی نبود هر چند جان‌هایی‌ را فدا می‌کرد. تغییر فاز نمی‌داد، چرخش و یا بازگشت به عقب نداشت. 🔸انقلاب اسلامی چنین الگویی از مقاومت عمومی را ایجاد کرد.‌ مقاومتی که تولید فضا می‌کرد، خرق فضا می‌کرد. فضای مقاومت بیشتر را موجب می‌شد.‌‌ خودبه‌خود پیشروی می‌کرد. فضایی که ساخت درونی محکمی را حاصل کرد. ملتی مقاوم ساخت و جامعه‌ای مقاوم تولید کرد.‌ سرنوشت‌ محتوم سرمایه‌داری در مقابلش زنجیره‌ای از شکست‌‌های پی‌درپی بود. چنین مقاومتی امکان صدور یافت. انقلاب با چنین مقاومتی صادر شد. انقلاب فضای مقاومت اسلامی را تولید و سپس صادر کرد. 🔸فضایی که این مقاومت ساخته چهار سویه هویتی مقاوم و چهار بعد ساختاری مقاوم حاصل کرده است. چهار سویه هویتی «خوددار»، «خودبان»، «خودآگاه» و «خودساز» که منجر به تولید «انسان مقاوم» شده است و چهار ساخت «جامعه مقاوم»، «رهبر مقاوم»، «دولت مقاوم» و «کشور یا سرزمین مقاوم». 🔸 این الگوی مقاومت از مرزهای جمهوری اسلامی عبور کرده‌است. مقاومت در هر جایی فضای خود را خواهد ساخت، از جمله در فلسطین. هم مردم غزه و کرانه را یک ملت مقاوم خواهد کرد، هم دولتی مقاوم را بدنبال خواهد داشت و هم سرزمین‌ها و مکان‌های غصب شده را به فلسطین بر می‌گرداند. @jafaraliyan https://tn.ai/2984309
منطق درک سالاربودن مردم در اندیشه رهبری ✍ جعفرعلیان‌نژادی 🔸در زبان‌شناسی مطرح است، کلمه به خودی خود معنادار نیست، بلکه تنها صدایی رها در فضایی باز است. کلمه وقتی مفهوم می‌شود که روی محور جمله قرار بگیرد تا هم تمایزش با دیگر کلمات جمله معلوم شود، هم‌ سازگاری و هم‌نشینی‌اش با دیگر کلمات مشخص شود. کلمه تنها در یک جمله با ساختار نحوی صحیح معنادار است. 🔸همین حکم در خصوص یک جمله منفرد، نیز جاری است. یک جمله به خودی خود قابل ترجمه و تفسیر نیست. یک جمله در یک متن معنادار می‌شود. برای فهم معنای جملات، متن را باید فهمید. متن، معنای جمله را مشخص می‌سازد. 🔸یک متن نیز به خودی خود مستقل و معنادار نیست، فهم یک‌ متن نیز در گرو قرار دادن آن بین متون دیگر است. هیچ متن خالصی وجود ندارد. هر متن در امتداد متون قبلی است. برای فهم متن، باید آن را بصورت بینامتنی فهمید. 🔸بر این اساس برای قضاوت در خصوص یک جمله ناگزیر از فهم متن هستیم و برای فهم متن باید آن را در بین متون دیگر قرار دهیم. در نقل قول از امام و رهبری باید متوجه این‌ ظرائف بود. هر نقل قولی را در بستر متن و بلکه بینامتن ها فهمید و این فهم را هم به مخاطب منتقل کرد. 🔸بنابراین می‌توان گفت مفهوم مردم در نگاه رهبری، عمومی‌ترین، جامع‌ترین و کلی‌ترین مصادیق ممکن را شامل می‌شود. همین مردم در نظام اسلامی سالار تلقی می‌شوند. تلقی از مردم با درک «جمله‌ای» نسبتی با اندیشه رهبری ندارد. معنای مردم را باید در متن همه بیانات چشید، تا فهمید چرا مردم در اندیشه رهبری این‌چنین واقعی سالارند. @jafaraliyan
قله‌نوردی دهه‌هشتادی‌ها: ایران «۳» برزیلِ قهرمان جهان «۲» ✍ جعفرعلیان‌نژادی 🔸همین چند روز پیش بود که علیرضا‌ علوی‌تبار، فعال سیاسی و سیاست‌گذار جبهه اصلاحات، گفته بود: با این دهه هشتادیها نمی‌توان به افق‌ها رسید و امیدی به آنها نیست. 🔸واقع آن است که جریان‌ اصلاحات به معنی واقعی کلمه، جبهه تحقیر ملی است. اما این دهه هشتادی ها نشان دادند هر جا که پای دفاع از وطن باشد، چون فوتبال، تمام جانشان را می‌گذارند. 🔸ببینید این عزت ملی را. تکرار فوتبال ایران و برزیل را حتماً ببینید تا متوجه شوید چرا امید رهبری و مردم به این دهه هشتادی ها واقعی است. آنها حرّند، جسور و نترس. بازی دو هیچ باخته را سه دو می‌کنند. بازگشت تاریخی. ملت ایران به صحنه مناسبات جهان برگشته است. 🔸این نشانه است. دنیا در آستانه تغییری عجیب است. حرف ما در دنیا خریدار دارد. در جهان این «مقاومت» به عنوان حرف انقلاب اسلامی است که چنین مرزها را گشوده و شهرهای اروپا و آمریکا را تسخیر کرده است. 🔸آفرین به این مقاومت. آفرین به این مقاومت تاریخی. آفرین به این مقاومت در حفظ پیروزی. @jafaraliyan
خالص‌سازی؛ تحلیل آشپزخانه‌ای اصلاح‌طلبان ✍ جعفرعلیان‌نژادی 🔸سوتلانا الکسیویچ، برنده جایزه نوبل ادبیات در سال ۲۰۱۵، در کتاب «سرانجام انسان طراز نوین(انسان سرخ)»، داستان‌های شفاهی متعددی از پشیمانی طرفداران گورباچف در فردای اصلاحات وی، حکایت می‌کند. 🔸از نظر الکسیویچ، برداشت‌ها و مباحثات مردم معمولی از فضای سیاسی، منبع و مرجع مطمئن‌تری از ژست‌های ریاکارانه فرادستان اقتصادی و سیاسی است. او می‌گوید برای شنیدن این تحلیل‌ها باید سراغ فضاهای غیررسمی و خانه‌های مردم معمولی رفت. 🔸دریافت الکسیویچ در این جست‌وجو آن است که سراغ این جور بحث‌ها را نه در اتاق‌های نشیمن و مهمان‌پذیر، بلکه جدال‌ها و گفت‌و‌گوهای داغ درون آشپزخانه‌ها گرفت. او از زبان همین مردم معمولی قبل از به قدرت رسیدن گورباچف می‌نویسد: 🔸«در آشپزخانه‌ها می‌نشستیم و از دولت انتقاد می‌کردیم و جوک تعریف می‌کردیم. کتاب‌های ممنوعه و بدون مجوز را می‌خواندیم. این زندگی شبانه مسکو را به خوبی به یاد دارم. این زندگی ما در شب هیچ شباهتی به زندگی‌مان طی روز نداشت. صبح‌ها همه به سرکار می‌رفتیم. برای رژیم کار می‌کردیم و همرنگ جماعت می‌شدیم، ولی به محض برگشتن به خانه می‌رفتیم توی آشپزخانه ودکا می‌خوردیم، آهنگ‌های ممنوع ویسوتسکی گوش می‌کردیم و صدای آمریکا را با پارازیت گوش می‌کردیم» 🔸الکسیویچ از زبان همین مردم ادامه می‌دهد:«اما وقتی گورباچف به قدرت رسید گفت: دیگه نمیشه اینطور زندگی کرد. این جمله‌اش خیلی معروف شد. کشور تبدیل شد به جامعه مذاکره و مناظره. در خانه، سرکار و داخل وسیله نقلیه عمومی همه در حال بحث کردن بودند، خانواده‌ها به خاطر اختلاف عقیده سیاسی متلاشی می‌شدند، بچه‌ها با پدر و مادرهای‌شان دعوا می‌کردند. اشتیاق و علاقه شدیدی به روزنامه‌ها و مجلات پیدا کرده بودیم. مجلات محبوب‌تر از کتاب‌ها شده بود. مردم مدام در همایش‌ها شرکت می‌کردند، فکر می‌کردند با حضور در این جلسات بالاخره جواب درست را پیدا خواهند کرد. زندگی جدیدی در انتظار ما بود که همه مشتاق دیدنش بودیم. اعتقاد داشتیم سرزمین آزادی‌‌ سرکوچه‌های ماست. فکر می‌کردیم همه چیز درست شده، اتوبوس‌هایی که ما را به طرف دموکراسی می‌برند، سرکوچه‌هایمان ایستاده، فکر می‌کردیم در خانه‌های قشنگ زندگی خواهیم کرد نه در ساختمان‌های خاکستری زمان خروشچف. اما زندگی روز به روز بدتر می‌شد. خیلی زود، چیزی جز کتاب برای خریدن وجود نداشت...» 🔸حرف الکسیویچ آن است که دیری نپایید، مردم از شعار «زندگی دیگرِ» گورباچف، ناامید شدند. گورباچف نیز ناامیدتر از مردم استعفا داد و اتحاد جماهیر شوروی از هم پاشید. وعده اصلاحات و زندگی دیگر گورباچف، همانطور که در سطور بالا آمد، انتظارات مردم را به شدت بالا برده‌ بود. حال راه کنترل این انتظارات و نگاه منفی مردم به اصلاحات چه بود؟ «بازگرداندن مردم به آشپزخانه‌ها» با همان کتاب‌های خودچاپ و به ظاهر ممنوعه. 🔸الکسیویچ می‌نویسد به این ترتیب وارد «عصر دست‌ دوم» شدیم. اما در مقابل آن شب‌نامه‌های و بولتن‌های مگو، در آشپزخانه‌ها، تقاضای شدیدی برای هر چیزی که رنگ و بوی شکوه دوران شوروی بدهد به وجود آمد. اصلاح‌طلبان که اکنون به اقلیتی‌ قابل چشم‌پوشی تبدیل شده بودند، تمام تلاش خود را معطوف به تغییر تحلیل مردم معمولی در فضاهای غیررسمی کردند.‌ تلاشی که با واقعیت زندگی مردم مخالف بود و ناموفق. 🔸دوران تلخ دوران اصلاحات در ایران با اینکه قابل مقایسه با اصلاحات گورباچف نبود، اما تجربه‌ای غنی در اختیار مردم کشورمان قرار داد. آنها هیچ بار دیگر حاضر به تکرار دولت اصلاحات نشدند، بطوریکه این جریان حاضر شد لباس عوض کرده و به حضور نیابتی و حداقلی در دوران اعتدال اکتفا کند. شکست سنگین در دو انتخابات مجلس و ریاست‌جمهوری اخیر، آنان را به اقلیتی محض تبدیل کرد. ریزش شدید سرمایه اجتماعی و سقوط اعتبار مدیریتی نتیجه این شکست‌ها بود. 🔸بعد از سال ۱۴۰۰، جبهه اقلیت اصلاحات، برای بازیابی اعتبار خود، چاره کار را بازگشت به مردم با روش خود دید. آنها می‌خواستند با پمپاژ محتوای آشپزخانه‌ای علیه نظام و وضع موجود، خود را ناجی مردم نشان دهند. حتی حاضر به خروج از حاکمیت شده و با جریان ضدانقلاب همدست شدند. از اغتشاشات و خشونت‌های امنیتی بیشترین کره ممکن را گرفتند و تمام سرمایه خود را خرج تغییر شناختی در مردم کردند.‌ 🔸اما مردم ده‌ها بار، بجای ماندن در آشپزخانه‌ها به میادین عمومی آمدند و فریب شعار «زندگی دیگر» را نخوردند. با فروافتادن موج اغتشاشات و کاهش خشونت‌های شناختی، اقلیت اصلاحات، به فکر بازیابی اعتبار خود نزد نظام افتاد. آنها فهمیدند درون همین نظام باید بدنه اجتماعی را با خود همراه سازند. بنابراین سطح دعوا را از تنازع با اصل نظام به ستیز با رقیب سیاسی خود، کاهش دادند. ادامه👇👇👇
ادامه بالا☝️☝️ 🔸آنها برای تولید محتوای آشپزخانه‌ای، باید انگاره مخالفت مردم با انقلابی‌گری را ایجاد می‌کردند. ایجاد این انگاره و تصور، با کوچک کردن دامنه انقلابی‌ها به جمع‌هایی بسیار محدود صورت گرفت. آنان جریان انقلابی را طیفی سخت، سفت، گروه‌گرا و جدای از مردم تعریف کردند، که برای تداوم قدرت، حاضر به حذف همه سلایق سیاسی درون نظام است. برچسب «خالص‌سازی» اسم رمز، این تحلیل آشپزخانه‌ای است. 🔸در مقابل این انگاره، واقعیت‌های موجود همچنان ریزش سرمایه اجتماعی و کاهش اعتبار حاکمیتی جریان اصلاحات است. آنها در اغتشاشات سال گذشته هم از مردم دور شدند، هم اندک اعتبار مدیریتی خود نزد نظام را زیر سوال بردند. اکنون چاره‌ای جز پمپاژ تحلیل‌های آشپزخانه‌ای با کلیدواژه‌هایی نظیر «خالص‌سازی»، «یکدست‌سازی»، «خودبراندازی» و «انسداد سیاسی» باقی نمانده است. @jafaraliyan
داستان خدا و فلسطین دنیای آینده ✍ جعفرعلیان‌نژادی 🔸خسته بودم، خیلی خسته، بعد از یک روز کاری سنگین و تحمل ترافیک طاقت فرسا، در حالیکه پاسی از شب گذشته بود، خودم را به خانه رساندم. شام را خورده، نخورده، کنار سفره افتادم، چرت می‌زدم، اما مدام از خواب می‌پریدم. خودم را کشان کشان به اتاق خواب رساندم و روی رخت‌خواب ولو شدم. 🔸با این همه خستگی، خوابم، نمی‌برد. سوالات زیادی در ذهنم رژه می‌رفت. امروز روز جهانی کودک بود، من برای کودکان غزه چه کاری می‌توانستم انجام دهم؟ مهم‌تر از این سوال، برای فلسطین و جبهه مقاومت چه کاری از دستم بر می‌آمد؟‌ چند روز است قلمم به هیچ موضوعی دیگر نمی‌چرخد، می‌خواهم بنویسم، اما از آن مقاومت معجز‌آسا و آن مظلومیت شدید و این کم‌طاقتی و آسایش خود خجالت می‌کشیدم. 🔸به این فکر می‌کردم که آیا اندازه عقب و جلو شدن ساعت خوابم، دغدغه آن مردم در خرابه‌ها و اردوگاه‌های بی‌پناه غزه را دارم. جراحت‌های تن غزه آن‌قدر شدید است و غیرقابل تحمل که واقعاً فکر خواب راحت را از سر آدم می‌پراند.‌ اما چیزی که کمی خیالم را می‌آسود، اجر صبر محفوظی بود که خدا به صابرین بشارت داده بود. شاید اندازه این دنیا، کوچک‌تر از اجر و ثواب مقاومت این مردم باشد. گویی مردم غزه انقطاع از ماسوی‌الله به الله کرده‌اند. 🔸واقعاً شاید جایی در این دنیا پیدا شده باشد که بین آدم‌ها و خدایشان دیگر هیچ واسطه‌ای برای تمسک وجود ندارد. این لحظات در تاریخ به مقیاس یک ملت، بی‌تکرار است. بله حکایت مردم غزه همین است: خدا و مردم. واقعاً خدا برای این مردم بس است. چنین تجربه‌ای بی‌نظیر است و برای ما غریب. شاید تنها تجربه نزدیک، حکایت شب‌‌های عملیات دفاع مقدس باشد. جریان مقاومت فلسطین انتخاب کرد که با خدا ائتلاف کند. هیچ چشم داشتی به هیچ نیروی بیرونی نداشت. 🔸با این مردم خداجو و مقاومت معجز‌آسا، نمی‌توان با متر و معیارهای دنیوی حرف زد. پیروزی و شکستش را نمی‌توان با معیارهای این جهانی فهمید. چرا مقاومت دست از مقابله مسلحانه بر نمی‌دارد؟ چرا تسلیم نمی‌شود؟ چون مردم نمی‌خواهند. آنها حرکت و جهاد حماس را زندگی‌ساز می‌دانند، نه مرگ‌آفرین. حماس نشانه غرور فلسطینی است، ثمره خون صدهاهزار فلسطینی شهید و جانباز است. نماد «ما می‌توانیم» فلسطینی است. نشانه عزت ملی فلسطینی است. 🔸دنیا با این فلسطین جور دیگری حرف می‌زند، می‌داند این فلسطین دیگر آن اردوگاه سابق نیست، خود را برای مناسبات جدیدتری با او آماده می‌کند. دنیای آینده، واقعا دنیای فلسطین است. برعکس رژیم اشغالگر، شبیه اردوگاهی خواهد شد که ناامنی و مرگ، تهدیدش می‌کند. این مردم، آن مردم سابق نیستند، عزت یافته‌اند، راه شکست صهیون را پیدا کرده‌اند، می‌دانند چگونه باید با او مقابله کنند. می‌دانند او را چگونه عصبانی و وحشی کنند، می‌دانند چگونه دوز عصبانیتش را بالا ببرند که به عجز و توحش بی هدف برسد. همه اینها دستاورد همان صبر است. چه خوب معامله‌ای کردند، با خدا بستند نه با غیر او. @jafaraliyan
انفعال شادمانه یا استقامت جانانه (واکاوی علل حمایت متفکرین چپ از رژیم اشغالگر) ✍ جعفرعلیان‌نژادی 🔸شاید بتوان یکی از آخرین دستاوردهای نظری و توصیه‌های عملی جریانات چپ را، تئوریزه کردن شکلی از مبارزه بی‌هزینه و بی ضرر با نیروها و نهادهای سلطه‌گر محسوب کرد. مبارزه‌ای که نظام‌‌ زورگو و استیلاجوی سرمایه‌داری را وادار به سرکوب و اعمال خشونت نکند. مبارزه‌ای بی‌ضرر برای عنصر مبارز و سازگار با سلطه. 🔸آنها با پذیرش نوعی انفعال و ترس از سلطه‌جو، ترجیح داده‌اند به روش‌های جدید مبارزه و به بیان بهتر مصالحه با نظام سرمایه‌داری برسند. آنها مجبور شده‌اند برای رقیق کردن عنصر پیکار و تقابل سخت با سلطه از لایه ایده و باور (ایدئولوژی) به لایه میل و خواسته، از تاکتیک ایجاد آگاهی مبارزاتی به ایجاد محرک‌های تنانه و از ایده بسیج اجتماعی به ایده انفعالات شادمانه رسیده‌اند. 🔸مقاومت، مفهوم و عنصر گمشده چپ‌هاست که سالها‌ی سال متفکرینش بر آن می‌بالیدند. حالا آنها اساسا رسالت خود را در مقابله و مبارزه با آگاهی کاذب سیستم تولید سرمایه‌دارانه نمی‌دانند. آنها منتظر حادثه‌اند و رویداد. تابع منطق تصادف شده‌اند. 🔸می‌گویند، آن بدن اجتماعی در بزنگاه‌ها به صحنه آمده و به دنبال ارضای میل خود است. آنها از شادزیستن بحران می‌گویند. از اینکه باید حادثه را به باد خنده و شادی گرفت. از دهشت رویداد نترسید و دربرابرش رقصید. علم مبارزه چپ به رقص، شادی، بی‌بندوباری، فحشانمایی و هنر ظریف بی‌خیالی رسیده است. 🔸این چپ، دیگر آن چپ سابق نیست. متفکرینش هم یکی یکی، تو زرد از آب در می‌آیند. برای بنده حمایت ژیژک و هابرماس از رژیم صهیونیستی و محکومیت جبهه مقاومت عجیب نبود، آنها تداوم منطقی همین ابتذال علم مبارزه چپ هستند. 🔸در میان چپ‌های معروف اما هنوز جورجو آگامبن موضعی نگرفته یا مخابره نشده است، با اینکه آگامبن در کتاب «قدرت زندگی»، رژیم اشغالگر را رژیمی ضدزندگی و مجعول خوانده، اما اصلاً بعید نیست او نیز در این بزنگاه تاریخی‌ ابتذال چپ را نمایان‌تر سازد. 🔸در مقابل این جبهه پرطمطراقِ علمی که می‌توان تلاشش، را استحاله معنایی مفهوم مقاومت و تبدیل آن به دالی درون‌تهی، دانست، ادبیات علوم سیاسی بدهکار است. خاصه حالا که چنین نحوه‌ای از مقاومت را در مردم فلسطین علیه نماد تمام قد نظام سرمایه داری یعنی اسرائیل غاصب می‌بیند. 🔸دانشمندان علوم سیاسی، نمی‌توانند نسبت به این پدیده نادر و بی‌سابقه ساکت باشند. دستگاه نظری سرمایه‌داری از درک چنین مقاومت غلیظی ناتوان است. می‌دانم برای این علوم سیاسی، هیچگاه چنین دغدغه‌ای تبدیل به مسأله نمی‌شود. اما این وظیفه بر دوش سیاست‌خوانده‌های وطنی که صحنه سیاسی را حکیمانه و نه علمی می‌بینند، سنگینی می‌کند. 🔸مردم فلسطین علم مبارزه را بازی کردند، جلو بردند، مردم جهان هم متوجه این تغییر واقعی شده‌اند. حالا وقت آن رسیده است، قبل از آنکه این چپ‌های بی خاصیت و حراف، چنین مقاومتی را بی‌‌مغز و بی‌معنا سازند، نخبگان سیاسی مفهوم استقامت جانانه را تئوریزه سازند. 🔸 گام اول در این اقدام، رد و انکار علم مبتذل مبارزه چپ‌هاست.‌ فرصتی تاریخی حاصل شده تا منشأ چنین مقاومتی را مجددا به لایه باور رساند. در آن لایه نیز تبار شکست خورده ایده ماتریالیسی مارکسیسم را به یاد آورد و ایمان به خدا را جایگزین کرد. فلسطین علم مبارزه را تغییر داد، چه چپ‌ها بخواهند چه نخواهند، دیگر عنان کارِ علم مقاومت دست آنها نیست. مردم فلسطین علم مبارزه را از مهلکه سازش و مصالحه نجات دادند و در برابرش مقاومت و پیکار قرار دادند. @jafaraliyan
🔸قصد داشتم و دارم تا زمان پایان جنایات رژیم اشغالگر، کمتر در خصوص پدیده‌ها و موضوعات دیگر بنویسم، با این حال دیدم نمی‌توان کاملاً از باقی موضوعات برکنار بود. در یادداشت چند روز پیش از «تحلیل آشپزخانه‌ای» اصلاح‌طلبان نوشتم. در یادداشتی که وطن امروز از بنده منتشر کرد به نقد یکی از مصادیق تحلیل آشپزخانه‌ای اصلاح‌طلبان پرداخته‌ام. یادداشت «خدا یا انسان» عباس عبدی نمونه‌ای از تحلیل آشپزخانه‌ای است که می‌تواند به سوژه داغ آشپزخانه‌های اصلاح‌طلبان تبدیل شود. http://vatanemrooz.ir/newspaper/page/3910/1/272239/0 👇
عباس عبدی؛ درگیر جزئیات، در بند کلیات ✍جعفرعلیان‌نژادی 🔸جزئیات مهم است. بدون پرداختن به جزئیات نمی‌توان به یک شناخت قانع‌کننده رسید. البته منظور جزئی‌نگری و ماندن درون چیزها نیست. منظور درنظرگرفتن جزئیات است. پاسخ به یک سوال مهم فلسفی در این خصوص، می‌تواند مقصود ما را روشن‌تر سازد: "آیا جزئی کلی است؟" پاسخ این سوال هم بله است و هم نه. 🔸اگر مقصود از جزئی، اجزای عینی یک شی باشد، جزئی کلی نیست و نمی‌توان حکمی که در خصوص یکی از اجزا وجود دارد، به کل اعضا تعمیم داد.اما اگر جزئی به عنوان یک مفهوم مشترک در مورد جزئیات باشد،جزئی کلی است.مقصود نویسنده برای درنظر‌گرفتن جزئیات همین است. 🔸بنابراین بدون در نظر داشتن مفاهیم مشترک در خصوص جزئیات، تحلیل‌های ما بی‌پایه و اساس بوده و تبدیل به کلیاتی انتزاعی و حس‌ناپذیر خواهد شد.به بیان دیگر ماندن در یک مصداق جزئی و نرسیدن به درکی کلی از امور جزئی، تحلیل‌های ما را کم اعتبار و قابل تردید می‌کند. 🔸بسیاری از محتواها و مطالب این روزهای عناصر فعال سیاسی بی‌نصیب از این دو آسیب نیست. آقای عباس عبدی، روزنامه‌نگار پرتلاش و پرنویس اصلاح‌طلب که روزانه یادداشت‌هایی را برای روزنامه اعتماد می‌نویسد، یکی از این افراد است که گاه و بیگاه به این آسیب مبتلا می‌شود. 🔸به عنوان مثال وی در یادداشت چند روز پیش خود با عنوان «خدا یا انسان؟»،این خطا را مرتکب شده است. وی به بهانه سخنرانی آقای حداد عادل در هفتمین کنگره علوم انسانی اسلامی، سعی کرده، اصل ایده علوم انسانی اسلامی را زیر سوال ببرد. 🔸عبدی در خطوط اولیه این یادداشت نوشته است:"نقد يا طرح پرسش درباره رويكردهاي تحليلي (حدادعادل) مي‌تواند به درك آنچه در اين جناح مي‌گذرد، كمك كند."عبدی در همین یک جمله، این خطای رایج را مرتکب شده است. 🔸او می‌خواهد با نقد رویکردهای تحلیلی حداد عادل به عنوان یک شخص یا یکی از آحاد فکری جبهه انقلابی، به فهمی کلی در خصوص آنچه او جناح غالب نامیده است، برسد.یعنی رویکردهای تحلیلی یکی از متفکرین جبهه انقلاب اسلامی را  تماما مورد قبول و وفاق جبهه انقلاب اسلامی دانسته و تحلیل ایشان در خصوص علوم انسانی اسلامی را به کل جبهه منتسب کرده است. 🔸به معنای دیگر او مرتکب خطای یکدست‌سازی یا یکدست‌پنداری کل جبهه انقلابی شده است.طبیعی است در خصوص ایده علوم انسانی اسلامی در میان جبهه انقلابی شاهد تنوع و تلون نظری باشیم که این گونه هم هست. 🔸همین خطا زمینه ارتکاب اشتباه دیگر را ایجاد می‌کند.خطای بعدی آقای عبدی این است که سعی کرده، اصل ایده علوم انسانی اسلامی را به آقای حدادعادل نسبت دهد و با نقد جملات ایشان، این ایده را زیر سوال ببرد. 🔸عبدی بر حدادعادل خرده می‌گیرد  که "اگر گزاره شما را بپذيريم كه بدون علوم انساني مستقل از آنچه در تمدن غرب است،به تمدن نوين اسلامي نمي‌رسيم،در اين صورت بايد پرسيد كه در اين حدود نيم قرن، كدام گزاره‌ها و اصول چنين علمي را تدوين و ارايه كرده‌ايد"وی با طرح سوالات جزئی دیگر مشابه این،در نهایت نتیجه می‌گیرد،چنین چیزی وجود خارجی ندارد.  🔸فرض عبدی آن است که ابتدا باید به یک تئوری کلان در خصوص علوم انسانی اسلامی رسید و بعد برای تحقق آن تلاش کرد، در حالیکه تجارب تاریخی حتی در غرب نشان می‌دهد که عموما پدیدارها و تحولات بیرونی،بر نظریات اولویت داشته و آنها بوده‌اند که مساله‌های اساسی برای نظریه‌پردازی و تئوری‌سازی فراهم آورده‌اند. 🔸به همین اعتبار بسیاری از رخدادها نظیر پیروزی انقلاب اسلامی و دفاع مقدس،پیاده‌روی اربعین، زنجیره شکست پی‌درپی جریان سلطه ‌در برابر مقاومت مردم و رخدادهای سالانه ملی و مذهبی،می‌تواند به اسبابی برای نظریه‌پردازی در خصوص علوم انسانی اسلامی تبدیل شود. 🔸تداوم، قدرت‌یابی و صدور ایده‌های انقلابی از ایران به سایر نقاط منطقه نشانه‌ای از وجود و استقرار پارادایم جدیدی است که در حال تئوریزه شدن است.بیانیه گام دوم انقلاب که در سالگرد چهل‌سالگی انقلاب اسلامی صادر شد، موید این موضوع است.یعنی ما به آستانه‌ای رسیده‌ایم که ضرورت وجود علوم انسانی اسلامی بیشتر از قبل حس می‌شود. 🔸به بیان دیگر،برای ما تا جایی امکان یادگیری از غرب وجود دارد، اما این یادگیری به معنی تقلید دائمی نیست.برای ایجاد تمدن نوین اسلامی گریزی از رسیدن به این حیطه مستقل نداریم.فارغ از این موضوع، تلاش‌های موفق، سنگین و عمیقی در همین چهل و چند سال گذشته صورت گرفته که بدلایل مختلف از جمله حجاب معاصرت و وجود دولت‌های بی‌اعتماد به این ایده، هنوز امکان فرازیابی و یا استقرار در محافل رسمی دانشگاهی نیافته‌اند. 🔸اشکال تحلیل عبدی آن است که نمی‌خواهد از برآیند تمام پدیده‌ها و جزئیات پس از وقوع اسلامی به یک تحلیل منصفانه برسد.خود را درگیر جزئیات کرده و می‌خواهد با ذکر چند مصداق منفی جزئی به انکار کلی امکان وجود علوم انسانی اسلامی برسد.  @jafaraliyan
جبهه مقاومت فنی‌کار ✍ جعفرعلیان‌نژادی 🔸استفاده از استعاره «ضربه فنی» توسط مقام معظم رهبری در توصیف شکست رژیم اشغالگر از جبهه مقاومت، حائز چند نکته است که بیانش خالی از لطف نیست. 🔸کسی توانایی ضربه فنی کردن رقیب را پیدا می‌کند که به بالاترین حد قدرت تکنیکی رسیده باشد. 🔸کاملاً به نقاط ضعف بدن حریف آگاه بوده و از آنها برای وارد آوردن ضربه استفاده می‌کند. 🔸با سرعت و تکنیک مناسب از غافلگیری حریف استفاده کرده و ضربه را وارد می‌آورد. 🔸ضربه فنی شدن برای رقیب شکست‌خورده بسیار سنگین و تحقیرآمیز است. 🔸رقیب شکست خورده اگر دارای اخلاق جوانمردانه نباشد، عصبانی شده و به برنده آسیب می‌زند. 🔸شکست‌خورده بی‌اخلاق ممکن است در برابر شادی و خوشحالی هوادارن برنده، به آنها فحاشی کند. 🔸شکست‌خورده چون در میدان مبارزه نمی‌تواند انتقام بگیرد، بیرون میدان «هل‌من‌مبارز» می‌طلبد. 🔹 جبهه مقاومت پیروز است، چون فنی‌کار شده است. @jafaraliyan
ورزش قهرمانی ایرانی ✍جعفرعلیان‌نژادی 🔸بیان رهبری در دیدار با ورزشکاران قهرمان، می‌تواند مقدمه‌ای برای طرح ایده «ورزش قهرمانی ایرانی» باشد. نگارنده در این یادداشت می‌خواهد با بهره‌گیری از روح این بیان و فرازهایی از آن، تلاشی برای صورت‌بندی ایده «ورزش قهرمانی ایرانی» صورت دهد. 🔸در ورزش قهرمانی تنها برنده و بازنده نداریم. به بیان بهتر نمی‌توان ورزش قهرمانی را با منطق برد و باخت تعریف کرد. ورزش قهرمانی از آن دست مقوله‌هایی است که در آن هم برنده داریم، هم «برنده‌تر»، هم بازنده داریم هم «بازنده‌تر». 🔸مفهوم بازی جوانمردانه و تبلیغ گسترده آن در سطح جهانی به همین دلیل است. بین برنده‌ای که رقابتی را جوانمردانه پیروز شود با برنده‌ای که همان رقابت را بدون رعایت اصول جوانمردی پیروز شود، حتما تفاوت وجود دارد. 🔸برد در زمین وقتی تکمیل می‌شود که به برد در باور هواداران دو تیم تبدیل شود. همین موضوع برای یک بازنده سرافراز صدق می‌کند. برد و باخت طبیعت رقابت است، اما تیمی در باور تماشاگران برنده واقعی خواهد بود که هم تمام توانش را خرج کند، هم اصول جوانمردی را رعایت نماید. 🔸اما چه چیزی می‌تواند، هم بدن ورزشکار را آن چنان آماده نگاه دارد که در میدان رقابت، تمام توان و غیرتش را خرج کند و هم ذهن او را آن چنان قوی و آسیب ناپذیر  نگاه دارد که در زمین بازی و خارج از آن، احساسی، عصبانی و خشن نشود؟ 🔸چه ضمانتی وجود دارد که یک ورزشکار با وجود ممارست، تمرین و  آمادگی جسمانی، تمام توانش را در زمین بازی خرج کند، یا با شکست احتمالی و عقب‌افتادن، احساسی و عصبانی نشود؟ از نظر نگارنده، ورزشکار با «بدن بیدار و ذهن برنده»، می‌تواند در زمین بازی و بیرون آن «برنده‌تر» باشد. 🔸داشتن بدن بیدار و ذهن برنده، بستگی به انگیزه بالای ورزشکار دارد، اینکه بعد از عقب افتادن در امتیازات یا گل خوردن، انگیزه‌اش کم نشود، خود را نبازد، احساسی و عصبانی نشود و با همان توان و نیرو ادامه دهد. با این نمایش حتی اگر ورزشکار رقابت را واگذار کند، بازنده‌ای سرافراز است نه بازنده‌تر. 🔸ورزشکار بازنده‌تر، کسی است که نتواند انگیزه‌اش را بازیابد یا آن را حفظ کند، ناامید شود و تلاشی برای بازگشت نکند و با خشونت و عصبانیت بخواهد عقب افتادگی‌اش را جبران کند. چنین انگیزه ای و قدرتی ، بستگی به استحکام شخصیت ورزشکار دارد. 🔸شخصیت مستحکم و مقاوم، از باور قوی و ایمان پر شور حاصل می‌شود. مایه باور و ایمان قوی نیز ارزش‌های یک ورزشکار است. تشخص یک ورزشکار به باور عمیق او مربوط می‌شود. از همین جا منطق تاکید رهبری روی حاشیه‌های ارزشی یک ورزشکار معلوم می‌شود. 🔸ارزش‌مداری در کنار تاثیر مستقیم روی استحکام شخصیت ورزشکار و حفظ انگیزه و اراده او حین رقابت برای رعایت بازی غیرتی و جوانمردانه، تشخّص ورزشکار ایرانی و هویت ملی او را در مقابل چشک میلیون ها تماشاگر نشان می دهد و ثبت می‌کند. 🔸در واقع ورزشکار ایرانی با نمایش ارزش‌ها در زمین و بیرون آن، یعنی صحنه‌هایی‌ نظیر شکرکردن ، سجده رفتن، با حجاب روی سکو رفتن، دست ندادن با نامحرم حین اهدای مدال و عدم رقابت با ورزشکاران رژیم اشغالگر، دلیل پیروزی خود را و تفاوت منطق خود را به مردم جهان نشان می دهند. همان دلیلی که به ما می‌گوید کدام ورزشکار یا تیم «برنده‌تر» است و کدام «بازنده‌تر». 🔸در مضمون بیان رهبری، ورزش قهرمانی ایرانی، بخشی از قدرت ملی است، قدرتی که نشان می‌دهد داشتن بدن بیدار و ذهن برنده، به حفظ انگیزه بستگی دارد و حفظ انگیزه ناشی از شخصیت مستحکم است. ورزش قهرمانی، شخصیت محکم ملی را نمایش می دهد، روحیه ملی را افزایش می دهد. ایران قوی به ورزش قوی نیاز دارد، زیرا شخصیت مقاوم مردم را نمایندگی می‌کند و موجب امتنان و افتخار او می‌شود.   @jafaraliyan