eitaa logo
متن‌ْآگاهی‌|جعفرعلیان‌نژادی
350 دنبال‌کننده
300 عکس
9 ویدیو
6 فایل
تلاش‌گری در ابتدای راه آگاهی و ایستادگی ارتباط با نویسنده: @Matnagahi
مشاهده در ایتا
دانلود
آیا نظم انقلابی ممکن است؟ ✍ جعفرعلیان‌نژادی 🔺معمولا در هنگام مواجه شدن با چنین سوالاتی، به طور ناخودآگاه پاسخ ما منفی است. به ذهن ما چنین می‌آید که نظم، مفهومی ناظر به ثبات، آرامش و اطمینان است و انقلاب مفهومی ناظر به تغییر، ناآرامی و اضطراب. مگر می‌شود دو مفهوم متضاد را به شکل صفت و موصوف و در کنار هم به کار برد. چه کسی است که شک کند وصف انقلاب بی‌نظمی است. 🔺در  کنار این فهم عرفی، باید گفت، اساسا نظم در کاربست نظام های سیاسی معنایی دیگر می‌یابد و امروزه یکی از مسائل اساسی در اکثر حکمرانی‌های سیاسی، نه برقرای نظم در تقابل با تغییرات، بلکه توانایی و ظرفیت حکمرانی در نظم بخشی به تغییرات است. مسأله اصلا انکار یا از بین بردن تغییرات نیست، بلکه ماجرا، توانایی مواجهه یک سیستم سیاسی با تغییرات پیش‌بینی ناپذیر، است. 🔺به بیان دیگر، نظام های سیاسی ظرفیت ایجاد نظم جدید مبتنی بر تغییرات، را در خود ایجاد می کنند.  به طور معمول یکی از مهم ترین راه های مدیریت تغییرات در چنین نظام هایی، راهبرد طبیعی سازی یا نرمال سازی تغییرات است.  رژیم های سرمایه داری این راهبرد را از دو طریق پیاده سازی می کنند: الف. رخدادسازی مصنوعی ب. توزیع خطر. 🔺ادامه این یادداشت را از طریق لینک ذیل در خبرگزاری تسنیم دنبال فرمایید:👇 https://tn.ai/2853762
کودکی که نمی‌خواست بزرگ شود ✍ جعفرعلیان‌نژادی 🔺چند روز پیش سعید حجاریان، در یادداشتی موهن و تحقیر‌آمیز، از جنین‌های پیری سخن رانده که مانند زالو به بدن جامعه چسبیده و در حال مکیدن خون آن هستند.‌ اشکال کار او این است که مرجع ضمیر و منظور خود از مصداق این جنین‌های پیر را مشخص نکرده است. من به او کمک کرده‌ام و گفته‌ام حجاریان وصف حال خود و جریان متبوعش را می‌کند. 🔺نگارنده در یادداشتی که امروز روزنامه فرهیختگان منتشر کرد، گفته است، جامعه مدتی است این جنین‌های پیر و کودکانی را که نمی‌خواهند بزرگ شوند، سقط کرده یا از خود رانده است. این یادداشت را که با تیتر «ماجرای یک‌نامه و‌‌سقط جنین» منتشر شده، از طریق لینک زیر دنبال فرمایید:👇 http://fdn.ir/78026
مهدی جمشیدی از نمای نزدیک ✍ جعفرعلیان‌نژادی 🔺روز گذشته به دعوت انتشارات صاد و معرفی آقای دکتر مهدی جمشیدی، افتخار این را یافتم تا در جلسه نقد و گفتگوی یکی از کتاب‌های مهم ایشان با عنوان«عزم راه» شرکت نمایم. در این جلسه نکاتی در اهمیت و جایگاه این اثر گفته و پیشنهاداتی ارائه کردم. دیگر منتقد حاضر در این جلسه نیز آقای محمد لسانی مطالب ارزشمندی را بیان داشتند. فارغ از مطالب بنده و آقای لسانی، نکات تکان‌دهنده و عمیقی را نویسنده کتاب ارائه کردند که در عمق جان بنده نشست. به نظرم مهم‌ترین نکته آقای دکتر مهدی جمشیدی، دعوتی بود که ایشان از مخاطبین به تأمل و تفکر پیرامون بیانیه گام دوم و اندیشه‌های حِکمی مقام معظم رهبری، کرده بودند. به زعم ایشان یکی از اهداف نگارش این کتاب، همین برانگیختن فکر و تأمل جامعه مومنین بوده است. مهدی جمشیدی منبعث از اندیشه‌های رهبری بر اهمیت اولویت فکر و تأمل بر علم و دانش تاکید کرده است. به نظر می‌آید یکی از حلقه‌های مفقوده و فقدان‌های پرضرر، همین کم اهمیت دانستن مقوله تفکر در برابر تعلیم دانش است. واقعیت آن است که با تفکر و تأمل می‌توان متاع دانش و علم را حاصل کرد اما معلوم نیست تنها با کسب علم به معنای ساینس به قدرت تفکر و تأمل نائل شد. فکر می‌کنم مهدی جمشیدی روی نقطه‌ای مناسبی دست گذاشته و این کتاب را بر همین مبنا نوشته تا بتواند اراده فکر و تأمل را در عموم مخاطبین اثر ایجاد کند. خود او نیز بر این مشی و مرام پایبند بوده و واقعا کتاب را به نحوی متأملانه نوشته است. این کتاب تنها یک کتاب نیست، بلکه چندین کتاب در یک کتاب است، چون می‌خواهد، اندیشه‌ها را بجنباند.
یادداشت صد(۸): ضرر اقتصادی کشور از باورهای غلط ✍ جعفرعلیان‌نژادی 🔺همین چند وقت پیش بود که رهبر انقلاب در دیدار با اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی از ضرورت اصلاح باورهای غلط موجود در فضای ذهنیت عمومی جامعه صحبت کردند. امروز که یکی از صحبت‌های اخیر آقای مخبر معاون اول رئیس‌جمهور در رابطه با تلاش دولت برای کنترل نوسانات ارزی را شنیدم، بیشتر به ضرورت اصلاح ذهنیت های غلط موجود در جامعه، پی بردم. مخبر گفته است دولت تمام نیازهای اساسی کشور را با ارز نیمایی ۲۸۵۰۰ تومان تامین کرده، در کنار این اقدام، چند میلیارد از دلارهای به تازگی آزاد شده را وارد چرخه ارزی کرده است. اما واکنش بازار نه تنها کاهش قیمت دلار که افزایش آن به بیش از ۴۵هزارتومان بوده است.‌ مخبر دلیل چنین اتفاقی را عدم مبادلات ارزی دانسته است. به زبان دیگر دلاری خرید و فروش نمی‌شود. به زعم مخبر مردم و بخش خصوصی به تدابیر اقتصادی دولت بی‌اعتماد هستند و زندگی خود را روی ارز ۴۵ هزار تومانی تنظیم کرده‌اند. اگر قدری تأمل کنیم، متوجه می‌شویم ریشه این بی‌اعتمادی، فارغ از تجربه نزدیک خلف وعده‌های روحانی، بدبینی تاریخی به نهاد دولت در ایران و به طور کلی ذهنیت منفی نسبت به نهاد قدرت در کشور ماست.‌ مخبر از حلقه مفقوده اعتماد سخن رانده است، همان که برای ایجادش ابتدا لازم است، دستگاه‌ها و دغدغه‌مندان فرهنگی‌ پنبه این بدبینی را زده و عموم مردم را متوجه این امر کنند که در دولت انقلابی، همه مردم شریک قدرتند نه رقیب آن. اراده دولت در امتداد اراده مردم است. اگر دولت اراده کنند اما مردم نخواهند، آبی از آب تکان نخواهد خورد.‌ باید برای ایجاد اعتماد مردم به تصمیمات دولت، باورهای غلط رسوب کرده در ذهنیت جمعی را اصلاح کرد. اقتصاد به فرهنگ نیاز دارد. بدون واسطه فرهنگ، علاج دردهای مزمن اقتصادی ممکن نیست.
🔺اهم موارد مطرح شده در نشست نقد و بررسی کتاب عزم راه را از طریق لینک زیر دنبال فرمایید: https://b2n.ir/m86152
🔺جلسه نقد و بررسی کتاب زمامداری توحش، سه‌شنبه هفته جاری در محل خانه اندیشه‌ورزان واقع در چهارراه ولیعصر برگزار می‌شود. این کتاب ترجمه برادر و دوست خوبم آقای محمدمظفرپور است. از عموم علاقه‌مندان دعوت می‌کنم در صورت تمایل و امکان به این جلسه تشریف بیاورند. علی‌الخصوص کسانی که به دنبال حقایقی در خصوص ایده «غرب وحشی» هستند. جلسه با حضور وبیناری نویسنده اصلی کتاب، آقای مکس بلومنتال برگزار می‌شود.
موبه‌مو، مثل امام و رهبری ✍ جعفرعلیان‌نژادی 🔺با خبر شدم امروز مراسم رونماییِ کتاب «موبه‌مو» از محصولات اخیر انتشارات موسسه انقلاب اسلامی بود. این کتاب را نخوانده‌ام، اما گمان می‌کنم موضوع کتاب چنانچه از عنوان و طرح روی جلد پیداست، در خصوص تطابق سیره رهبران انقلاب اسلامی باشد. چند روز قبل در یادداشتی کوتاه به یکی از مصادیق شباهت این سیره پرداخته بودم. 🔺این شباهت‌یابی در دو سند منشور روحانیت امام(ره) و بیانیه گام دوم رهبر انقلاب ردیابی شد. سوم اسفند سالروز صدور منشور روحانیت توسط امام خمینی(ره) بود. توجه شما را به متن این یادداشت کوتاه جلب می‌کنم: 🔺مردم، امام، انقلاب. یک ترکیب ساده و بدیهی به ارزش یک عمر وفاداری و تعلق. ترکیبی بدون خلل و شکاف که چهل و چهار سال از آفت تجزیه و تغییر در امان مانده. 🔺نه اینکه آفتی نباشد نه، آن نهال کوچک روییده از این ترکیب ،چه آفت ها و آسیب هایی را از سر گذرانده، چه تشنگی ها و بی آبی هایی را تحمل کرده ، چه جراحت هایی را بر تن نحیف خود دوام آورده، چه نشکستن هایی را از تند باد حوادث مخالف تجربه کرده تا توانسته ریشه هایش را در این خاک پرمحنت و ماجرا قوی و عمیق سازد. 🔺در طول این سال ها، نه امام، نه رهبری، نه مردم، نگذاشتند کسی دست به این ترکیب پیروز و موفق بزند. در سال 67 بود که امام، راهنمای رشد و آفت زدایی این نهال نوپا را در سند تاریخی منشور روحانیت، ابلاغ فرمود. جریانی خسته و رنجور از تلاطمات سال های آغازین، زبان به گلایه و سرزنش دو عنصر دین و روحانیت گشوده بودند. 🔺خواسته شان عدول از اصول انقلاب بود، بی طاقت بودند و بی استقامت. البته امام گفته بود، این بی صبری ریشه در بی اعتقادی آنان از همان اول داشت. از همان اول بود که طلبکارانه مدعی امام و مردم شده بودند که چرا مرگ بر آمریکا گفتید! چرا جنگ کردید! چرا لانه جاسوسی را اشغال کردید؟ چرا منافقین و ضدانقلاب را محکوم کردید؟ چرا نه شرقی، نه غربی گفتید! 🔺امام گفته بود، از همان اول اشتباه بود که امور مهم کشور را به این گروه های(لیبرال) بی صبر وبی اعتقاد داده بودیم،حتی گفته بود هنوز هم چوب اعتمادهای فراوان خود را به این گروه ها(هواداران بازرگان) می خوریم. گروه هایی که هم خواهان زیرپا گذاشتن اصول انقلاب بودند و هم طلبکار و مدعی استقامت امام و مردم. مشکل آنها چنین ترکیبی بود، ترکیبی که باید به هم می خورد و امام جلوی آن را گرفت. 🔺سی سال گذشت تا به سال 97 رسیدیم، پیوند مردم، امام و انقلاب نه تنها سست و کم رمق که قوی و همبسته به گام دوم رسید. سندی لازم بود تا این حوالت تاریخی را اعلام کند. رهبر انقلاب بیانیه گام دوم را صادر کردند. 🔺کلان مساله ما خستگی این جریان یا آن جریان نبود، مساله ما تنها اکتفا به حفظ اصول انقلاب یا صفوف مومنین نبود. آن نهال نوپا، اکنون به درختی تنومند مانند شده بود. هدف ما بسط و نشر انقلاب بود، معارضین هم امید به اخلال در اصل این ترکیب نداشتند، هر چند هنوز امکان تغییر یا تحریف واقعیت این پیوند معتبر بود و تلاش هایشان تداوم داشت چه در وضعیت دولت داری و چه در وضعیت بی دولتی، جریان معارض مایوس از ‌ امکان تغییر و تحریف نشد. 🔺رهبری در بیانیه به سیاق امام (ره) در دورانی که بازماندگان همان جریانات خسته بر مسند امور مهم کشور بودند، گفت: هرگز نمیتوان مردمی را تصوّر کرد که از این چشم‌اندازهای مبارک دل‌زده شوند. هرگاه دل‌زدگی پیش آمده، از روی‌گردانی مسئولان از این ارزشهای دینی بوده است و نه از پایبندی به آنها و کوشش برای تحقّق آنها. 🔺آدرس کانال: @jafaraliyan
🔺روزگذشته یادداشتی در خصوص امیدافزایی پاسداران انقلاب اسلامی نگارش کرده و در اختیار روزنامه جام‌جم قرار دادم. این مطلب امروز به عنوان یادداشت صفحه اول منتشر شد. لینک یادداشت برای مطالعه راحت‌تر: https://b2n.ir/w04774
بچه‌های پرامید سپاه ✍ جعفرعلیان‌نژادی 🔺 در این یادداشت نمی‌خواهم به کارنامه درخشان این نهاد یا رشادت‌های پاسداران انقلاب اسلامی اشاره کنم. می‌خواهم به نسبت سپاه با موضوع امید بپردازم. 🔺اول؛ همیشه از سپاه به عنوان «آخرین سنگر» مقاومت میدانی یاد شده است، به نظرم تعبیر بهتر و گویاتر «پیشروترین» سنگر ایستادگی و استقامت است. سپاه امید مردم، امید کشور و امید نظام است. همیشه با وجود تمام هجمه‌های روانی و کلامی علیه این نهاد انقلابی و عناصر او یک باور رسوب‌کرده در ذهنیت عمومی وجود دارد که پای بچه‌های سپاه به هر گیر و گرفتاری میدانی که باز شود، مسأله تمام و کمال حل می‌شود. یک نسبت مستقیم بین بچه‌های سپاه با تمام‌کنندگی معضلات، رنج‌ها و گرفتاری‌ها وجود دارد. اولین نشانه نسبت مستقیم بین سپاه و امیدافزایی، وجود چنین تصویری در اذهان عمومی است. 🔺دوم؛ همواره مشی عمومی پایوران این نهاد انقلابی، اقدام بدون اعلام بوده است. در برابر این مشی عمومی، همواره یک ایده مسلط رخ‌نمایی می‌کرده و می‌کند که می‌توان آن را منش قهرمانانه نامگذاری کرد. در منش قهرمانانه اعلام، اظهار و ابراز موفقیت، اهمیت و اولویت بیشتری بر اقدام، کنش و عملیات دارد. ​​​​​​​منش قهرمانانه می‌تواند به خودی خود، یک انتظار عمومی برای احساس اعزاز و افتخار را نمایندگی کند. مردم به قهرمان و قهرمانی افتخار می‌کنند. حتی چنین قهرمانی می‌تواند امیدبرانگیز نیز باشد وانگهی انگیزه‌ای عمومی را نیز ایجاد کند. این گونه است که همواره یک ویترین افتخار در برابر مردم وجود دارد که انگیزه قهرمان‌شدن را در آنها زنده نگاه می‌دارد، هرچند ممکن است در زندگی روزمره هیچ گاه چنین امکانی را تجربه نکنند. در برابر این منش، بچه‌های سپاه انتخاب کرده‌اند قهرمان ویترینی نباشند. بهتر بگویم اگر قرار است قهرمان باشند، این قهرمانی وصف اقدام آنان باشد، نه تبلیغ آن اقدام. بچه‌های سپاه با چنین روشی، منطق قهرمانی را مردمی می‌کنند. همه می‌توانند قهرمان باشند.حتی قهرمان زندگی روزمره که اصولا چیزی برای مباهات و افتخار در آن وجود ندارد. برای مردمی که در این چند سال حوادث طبیعی را تجربه کرده‌اند، چنین مضمونی آشناتر است. آنها از بچه‌های سپاه اقدام بی‌اعلام را دیده‌اند. حتی ملاحظه کرده‌اند، چطور این فرزندان انقلاب اصرار دارند که دیده نشوند. در ماجرای سیل و زلزله و کرونا، امید مردم به قهرمانان زندگی روزمره بود. قهرمان دست‌یافتنی نسبت دیگری است که بین سپاه و امیدآفرینی وجود دارد. 🔺سوم؛ بعد از انقلاب اسلامی، لمس برخی نیازهای اساسی به دلیل تغییر فضای عمومی کشور و برکات انقلاب اسلامی، بی‌موضوع شد. به عنوان مثال، آزادی از یک نیاز در دوران ماقبل انقلاب اسلامی به یک امر بدیهی بعد از انقلاب تبدیل شد. موضوع استقلال از بیگانگان به عنوان یک نیاز اساسی و ضروری به یک امر آشنا و در دسترس همگان مبدل شد. دستاوردهای انقلاب اسلامی نیروهای معارض را وادار به واکنش کرد. بازی با امنیت عمومی در دستور کار این نیروها قرار گرفت؛ از جنگ تحمیلی و ترورهای ابتدای دهه ۶۰ بگیرید تا انواع و اقسام تهدیدات قدرت‌های استکباری بعد از دوران جنگ.امنیت اقتصادی، امنیت روانی و حتی امنیت جانی، در این سال‌ها نقطه تمرکز ماجراسازی چنین نیروهایی بوده است. در همه این میادین و کارزارهای ناامن‌ساز، قوت دل مردم، وجود نهادی انقلابی با بچه‌هایی اهل اقدام بی‌ریا بوده است. سپاه معنای امنیت عمومی را به جان و دل مردم نشانده است. نقش پررنگ سپاه در برقراری امنیت عمومی، کانونی‌ترین نقطه امیدآفرینی بوده است. 🔺چهارم؛ همیشه بین افق‌گشایی و امید نسبت مستقیم وجود دارد. تصور عمومی بر این است که افق‌گشایی از کسانی برمی‌آید که کننده کار باشند. به بیان دیگر، افق‌گشایی متوقف بر توانایی است. اگر این باور در ذهنیت عمومی وجود داشته باشد که افراد یا نهادی توانایی عبور از بحران‌ها و ایجاد مسیرهای جدید را دارا هستند، خود به خود آن افراد یا نهادها مایه امید مردم می‌شوند. توانایی در این دوران نیز از کسانی برمی‌آید که از دانایی کافی نیز برخوردار باشند. بدون داشتن دانایی کافی، امکان عبور از بحران‌ها، ایجاد افق جدید، ترسیم آینده مطلوب و در نهایت خلق امید اجتماعی وجود ندارد. به گمان نگارنده این سطور، دانایی عبور از بحران وقتی در بچه‌های سپاه و این نهاد مقدس ایجاد شد که آگاهانه تصمیم گرفتند از انقلاب اسلامی پاسداری کنند. پاسداری از یک پدیده زنده، در حال رشد و نو به نوشونده، با یک دانش ساکن و ثابت و ایستا ممکن نیست. پاسداری باید حافظ حالت پیش‌برندگی انقلاب اسلامی باشد. برای مراقب از سرعت پیش‌روندگی انقلاب اسلامی نیاز به دانایی نو و انباشتی وجود دارد. مثال سپاه نشان می‌دهد امروز امید همه مردم به افق‌گشایی در انقلابی‌بودن نهادهای عمومی است. سپاه الگویی بی‌مانند برای انقلابی‌ماندن یا انقلابی شدن است.
🔺یادداشتی تفصیلی باموضوع ناتوانی ایده‌های چپ نو در تفسیر حوادث و تغییر شرایط نظام سرمایه‌داری از حقیر 🔺این یادداشت به تازگی در شماره اول نشریه وزین فکرآورد به سردبیری جعفر‌حسن‌خانی منتشر شده است. توجه شما را به ادامه صفحات در اسلایدهای زیر جلب می‌کنم👇
متن‌ْآگاهی‌|جعفرعلیان‌نژادی
فایل پی‌دی‌اف مطلب بالا☝️ جهت خوانش راحت‌تر
یادداشت ۱۰۰(۹): رهبر یا ولی‌فقیه ✍ جعفرعلیان‌نژادی 🔺دو روز پیش رخصت یافتم در یکی از جلسات درس استاد گرامی جناب آقای دکتر مهدوی‌زادگان حضور پیدا کنم. فارغ از مباحث ارزشمند مطرح شده در این نشست، بعد از جلسه، نکته‌ای بیان داشتند که گفتم از این طریق به مخاطبین محترم انتقال دهم. ایشان بنده را تنبه دادند بهتر است برای ارجاع دادن یا استناد به بیانات رهبری یا نام بردن از ایشان، در کنار کلماتی نظیر مقام معظم رهبری یا رهبر انقلاب از واژه «ولی‌فقیه» نیز استفاده شود. بنظرم شاید این غفلت شایع در ادبیات نوشتاری و گفتاری‌مان، تا حدودی ما را نسبت به بهره‌گیری از ظرفیت‌های عظیم این مفهوم بی‌اعتنا کرده باشد. متاسفانه در دوره‌ای زندگی می‌کنیم که مدلول‌ها به شدت مورد دست‌کاری قرار گرفته و بر اهمیت مادیت مفاهیم در قالب کلمات افزوده شده است. امروزه درست یا غلط به جای اصالت معنا، تسلسل دال‌ها اعتبار یافته است. کلمات به خودی خود انرژی مضاعف یافته‌اند، حتی اگر به معنایی خاص دلالت نکنند. باید استفاده از واژه «ولی فقیه» عمومی شود. این یک کلمه ساده نیست، ظرفیتی است که هم تداولش انرژی ایجاد می‌کند و هم معنا یا مدلولش تأمل و تفکر برمی‌انگیزد. کلمه «رهبر» تاحدودی تبدیل به دالی میان‌تهی شده است. واژه «ولی فقیه» اما مدلولی است که هنوز در حد ظرفیت بالایش تجسد پیدا نکرده. یاد بگیریم از این کلمه بیشتر استفاده کنیم.
وحدت برای شکستن چرخه تعلیق ✍ جعفرعلیان‌نژادی 🔺شاید یک صورت‌بندی مناسب از وقایع پیش‌بینی‌ناپذیر چند ماه اخیر، کمک شایانی به ما برای فهم مسائل و عبور موفق از آن بکند. می‌توان از نوع وقوع حوادث اخیر، به یک الگوی تحلیلی رسید و با ورزدادن این الگو احتمالا بصیرت‌هایی را نتیجه گرفت. 🔺به نظر می‌رسد، مفهوم «تعلیق»، نخ‌تسبیحی‌ باشد که می‌تواند تجربه ما از همه این حوادث را به یکدیگر گره زده و معنادار سازد. تعلیق به عنوان یک تکنیک روایی، در داستان‌نویسی و فیلمسازی مورد استفاده قرار می‌گیرد. 🔺 در داستان‌نویسی تعلیق موقعیتی است که نویسنده‌ها برای جذابیت بیشتر قصه‌شان از آن استفاده می‌کنند. آنها شخصیت‌ها را در هاله‌ای از امور پیش‌بینی‌ناپذیر قرار می‌دهند. مخاطب از اینکه نمی‌تواند کنش بعدی شخصیت‌ها را حدس بزند، دچار نوعی سرگشتگی خوشایند می‌شود. 🔺در موضوع فیلم‌ مخاطب باید از احتمال رخداد وحشتناکی مطلع شود که بازیگر آن را نمی‌داند و به رغم پیش‌آگاهی مخاطب، او توانایی مداخله و جلوگیری از آن را ندارد. گفته می‌شود هنر فیلم‌ساز در ایجاد تعلیق بستگی زیادی به توانایی او در تعویق حادثه دارد. یعنی جریان روایت را به نحوی کُند، نماید تا حس تعلیق در مخاطبین چندبرابر شود. 🔺در تکنیک تعلیق، آنچه منجر به جذابیت، سرگشتگی خوشایند و یا دلهره مخاطب می‌شود، «امرناشناخته» است. کارگردان یا داستان‌نویس از هر صحنه یا هر حادثه تا هر صحنه و حادثه دیگر، حس ابهام و جهل را در مخاطب حفظ می‌کند تا او را غافلگیر نماید. 🔺اما اگر کسانی باشند که بخواهند این تکنیک داستانی یا سینمایی را به صحنه واقعیت اجتماعی بیاورند، وضعیت چه خواهد شد؟ یعنی اگر حس معلق بودن، سرگشتگی، ندانستن، ابهام و دلهره از یک فضای نمادین به یک فضای واقعی وارد شود، داستان چه خواهد شد؟ 🔺گمان می‌کنم، اتفاقی که در این چندماه برای ما رقم خورد، بی‌شباهت با این فضای تعلیقی نباشد. کارگردانانی بودند که موفق شدند، روایتی را به جریان بیندازند که استادانه عنصر ابهام و امرناشناخته را تا لحظه غافل‌گیری جدید، حفظ می‌کردند. با طراحی‌های خلاقانه و بی‌سابقه مردم را از یک تجربه به تجربه دیگر وارد کرده و نوعی حس انتظار برای تجارب جدیدتر را در مردم موجب می‌شدند. 🔺در تجربه مسمومیت‌های سریالی، این کارگردانی، استادی خود را تماما‌ً به رخ کشید. ماجرایی کوچک در یکی ‌از مدارس شهرهای کشور کم کم پروبال گرفت، تبدیل به چند مدرسه شد، از جغرافیای یک‌شهر خارج و به شهری در همسایگی خود رسید و سپس از یک منطقه مرکزی به منطقه‌ای در غرب کشور رسید. دقیقا شبیه یک فیلم سینمایی قوی یا یک داستان جذاب، از یک نقطه شروع شد، عنصر تعویق را ایجاد کرد و در نهایت به اوج داستان رسید. 🔺نشانگان این فضای واقعی به ما می‌گوید، این چرخه تعلیقی تداوم خواهد داشت، ماجرای ناشناخته دیگری در راه خواهد بود.‌ هنر کارگردان در جلب توجه مخاطبین و ایجاد حس انتظار در او‌ نمایان است. اما این روایت پرملال چگونه شکسته خواهد شد؟ داستان این فیلم پرماجرا کی به سر خواهد آمد؟ و کارگردان کی دست از غافل‌گیری جدید برخواهد داشت؟ 🔺فکر می‌کنم یک راه اساسی برای پایان دادن به چرخه تعلیق وجود دارد، مانند همه فیلم‌های سینمایی یا روایت‌های داستانی وقتی دست کارگردان رو شود، مخاطب صندلی سینما یا کتاب داستان را کنار می‌گذارد. مخاطب باید بداند این فضای تعلیقی را یک کارگردان ماهر طراحی کرده، کارگردانی که در صحنه نیست، اما مخاطبین را به بازی گرفته. مدت‌ها قبل در بیرون سالن سینما یا برگه های این کتاب داستان، این تعلیق را روایت کرده است. 🔺در ماجراهای اخیر، یک راه مهم برای روشدن دست کارگردان وجود دارد‌. وحدت روش علیه سازنده اثر. به بیان دیگر مردم باید برای خواندن دست کارگردان، عقل‌هایشان‌ را روی هم ریخته تا چیزی ناشناخته‌ای برای تعلیق‌سازی او باقی نماند. عقل جمعی پشت این حوادث یک‌طراحی سازمان‌یافته را فهم می‌کند. عقل جمعی به ما می‌گوید، مهم این نیست که روایت اول را چه کسی ارائه می‌کند، مهم آن کسی است که این حوادث را کارگردانی می‌کند، آن هم به صورت واقعی و در صحنه، نه صرفا مجازی و دور از میدان. آدرس کانال: @jafaraliyan
یادداشت صد(۱۰): غفلت از مردم و رهبری ✍ جعفرعلیان‌نژادی 🔺امروز در حال تأمل روی تعدادی از تحلیل‌ها و موضع‌گیری‌های مهمی بودم که در خصوص ماجراهای اخیر نوشته و ارائه شده است. با قدری دقت به نکته‌ای رسیدم که تا حدی زیادی تکان‌دهنده است. ما عموما در تحلیل حوادث اجتماعی، در بند نوعی‌‌ فهم ایستا‌، بدون درنظر گرفتن مولفه‌های فضایی حدوث آن ماجرا هستیم.‌ دلیل اصلی آن هم این است که دو متغیر مهم و تأثیرگذار در تغییر و کنترل فضا را نادیده می‌گیریم. دو متغیر مهم «مردم» و «ولی‌فقیه» در تمام پدیده‌ها و رخدادهای پس از انقلاب اسلامی، شکل‌دهنده فضای کشور بوده است. در این فضای غالب و پرامید، اما ممکن است حوادثی واقع شوند که برای مدتی این فهم و درک فضایی ما را با اختلال مواجه کند. بنظرم بسیاری از این عناصر غرب‌خوانده، آگاهانه یا ناآگاهانه تلاش می‌کنند با روش تحلیل صرفا علمی‌ِ پدیده‌ها و عناصر، از زحمت فکر و تأمل شانه خالی کرده و دل‌مشغول نتایج تک‌بعدی تحلیل‌های خویش شوند. چنین تنبه نظری هر چند بصورت کوتاه‌مدت اما عبرت‌انگیز بعد از راهپیمایی تاریخی ۲۲بهمن امسال قابل نشان‌گذاری است. رسانه‌ها و عناصر جریان غرب‌خوانده، ناچار به اعتراف در خصوص تاثیر بی‌نظیر این دو متغیر مهم شدند. در این یادداشت کوتاه خواستم هرچند کوتاه و کم، اما دقیق و محکم به این حقیقت اشاره دهم که در تحلیل‌ همه پدیده‌ها اولا بخشی از مردم را بجای همه مردم تلقی نکنیم، ثانیا نسبت به درنظر گرفتن نظرگاه رهبری خنثی نباشیم.
کوچک زیباست یا بزرگ بهتر است؟ ✍ جعفرعلیان‌نژادی 🔺این سوالی بود که ذهن ارنست شوماخر دانشمند آلمانی-انگلیسی را درگیر خود ساخته بود. او که استاد دانشگاه آکسفورد و چند موسسه آموزش عالی ریز و درشت دیگر در اواسط قرن بیستم بود، در مواجهه با مسائل و مشکلات تولید صنعتی بریتانیا به این نتیجه رسید که باید بجای دادن نسخه‌های بزرگ و کلان، به پیشنهادهای برای فناوری‌های در مقیاس انسانی و غیرمتمرکز رسید. چه بسا بتوان با حل مسائل کوچک و پیش‌پاافتاده، بر معضلات کلان تولیدی فائق آمد. 🔺 مطالعه کتاب کوچک زیباست که مجموعه‌ای از همین پیشنهادات است را توصیه می‌کنم، اما بهره‌ای که می‌خواهم در این یادداشت از ایده شوماخر ببرم آن است که شاید علاج درد بسیاری از معضلات فرهنگی ما در همین معتبردانستن راه‌حل‌های کوچک و در مقیاس گروه‌های انسانی محدود باشد. 🔺 به‌نظرم معنای کوچک زیباست، بسیار والا و مترقی است. کوچک طبیعتا کمتر از بزرگ است، اما می‌تواند بسیار موثرتر و نافذتر باشد. بنابراین کوچک زیباتر از بزرگ است. کوچک زیباست به معنای بزرگ پنداری آحاد انسانی است، این فهم که تک‌ تک‌ افراد اهمیت دارند. 🔺راه‌حل‌های کوچک برای بزرگ دانستن فردفرد مردم، می‌تواند از اساس بنیان شکل‌گیری مای جمعی را متحول کند. یک‌ مثال خیلی خوب در این زمینه، هزینه‌کرد فرهنگی برای ترویج‌روضه‌های خانگی بجای تخصیص همه هزینه‌ها به هیئت‌های بزرگ باشد. اقدامی که شهرداری تهران حداقل در سطح تبلیغات شهری از آن بهره برد. 🔺مثال دیگر تاکیدی بود که از سال‌های قبل رهبر انقلاب بر تشکیل حلقه‌های میانی برای کار فرهنگی کرده بودند. حلقه‌های خرد برای کارهای کوچک و زیبای فرهنگی.‌ مثال دیگر تعبیری بود که ایشان در خصوص جهاد تبیین به کار بردند، تبیین در «شعاع‌پیرامونی» به معنای راه‌اندازی فناوری‌های خرد فرهنگی در سطح آحاد انسانی است.‌ اینکه هر کس بتواند افراد دور و ور خود را دریابد. 🔺مثال دیگر اصلاح باورهای غلطی است که در ذهنیت عمومی وجود دارد. یکی از مهم‌ترین باورهای غلط موجود، بدبینی تاریخی به نهاد دولت در ایران است. این بدبینی منجر به عدم اعتماد به تدابیر اقتصادی و راهنمایی‌های دولت می‌شود. قصد افراد برای ضرر نکردن در مقابل نظام‌تدبیر اقتصادی دولت قرار می‌گیرد. 🔺برای ایجاد یک قصد جمعی متناسب با مصالح ملی نیاز به کار در سطح خرد وجود دارد. اینکه یک فرد بداند قصد شخصی اش به نفع مای جمعی است یا به ضرر مای جمعی. چنین چیزی با توصیه‌ها و دستورات بخشنامه‌ای حاصل نمی‌شود. نیازمند گفتارسازی در سطح تک‌تک افراد هستیم. 🔺به یک معنا نیازمند ترویج سواد جمعی هستیم. سوادجمعی تنها با رسانه‌های جمعی حاصل نمی‌شود، به دیدار چهره به چهره و واسطه حلقه‌های میانی نیاز دارد. یک مثال موفق دیگر، رشد فرهنگ سرودخوانی است که در سطح عمومی مطرح شد و در سطح خرد یادگیری شد. در سطح مدارس سرودها با تک‌تک دانش‌آموزان تمرین شد. 🔺یک سنت فراموش شده دیگر کار در سطح خرد، سنت فراگیری فقه اقتصادی در نهاد بازار بود که عموما حلقه بازاریان را به جریان روحانیت وصل می‌کرد. در این فراگیری، نوعی تربیت اقتصادی در بحران آموخته می‌شد. بازار یاد می‌گرفت به مردم نزدیک شود نه برعکس. القصه آنکه هم کوچک زیباست، هم بزرگ بهتر نیست. آدرس کانال: @jafaraliyan
🔺روز گذشته بامعرفی برادر عزیزم آقای مهدی جمشیدی و دعوت پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی به عنوان ناقد کرسی علمی-ترویجی «ریشه‌های همگرایی و واگرایی مطهری و شریعتی»، در جلسه حضور یافتم. نام این کرسی برگرفته از عنوان مقاله‌ای است که مهدی جمشیدی قرار است در کتاب «استاد مطهری و چپ‌های ایرانی» به زودی روانه بازار نشر کند. 🔺من در این جلسه بیشتر از آنکه بحث درخوری ارائه دهم، به شخصه بهره‌های پرارزش و ویژه‌ای بردم که در ادامه به بخشی از آن‌ها اشاره می‌کنم. اولین بهره، دیدگاهی بود که مهدی جمشیدی در خصوص نسبت موثر اندیشه‌های متفکرین با شرایط زمانی و مکانی ارائه کرد و با عنایت به چنین مولفه‌ای فراز و فرود روابط شهید مطهری و دکتر شریعتی را مورد بررسی قرار داد. 🔺بهره بعدی فایده‌مندی چنین بازخوانی‌هایی از جهت مطابقت برخی مسائل اصلی آن دوره با مسائل فعلی و کمکی است که به درک بهتر نوع مواجهه ما با دیگری‌های مخالف منطق انقلاب اسلامی می‌کند. هنوز به نحوی مواجهه ما با جریانات چپ و لیبرال علی‌رغم کاهش شدت آن، پایان نیافته است. 🔺بهره سوم از سخنان ارزشمند حاج آقای ذوعلم بود که در این خوانش بر اهمیت و اصالت هم‌جبهگی شریعتی و مطهری در برابر جبهه استعمار و قرائت اسلام آمریکایی تاکید کردند. گفتار ایشان بسیار پرمعنا، مناسب و بهجت‌انگیز بود. از نظر آقای ذوعلم اختلافات شریعتی و مطهری فرع بر این هم‌جبهگی است و اساسا چنین دریافتی قابل انتقال و درس‌آموزی در زمانه حاضر است. 🔺نکته آخر تاکیدی بود که هر دو بزرگوار بر اهمیت استخدام زبان جدید در دفاع و تبیین معارف انقلاب اسلامی داشتند.