eitaa logo
جهاد کبیر
366 دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
6.1هزار ویدیو
1.1هزار فایل
♻ امام خامنه ای: حوزه فضای مجازی به اندازه انقلاب اسلامی اهمیت دارد ♻ عرصه جنگ نرم بصیرتی عمارگونه واستقامتی مالک اشتروار میطلبد به نیت حاج قاسم ها🌹 لطفا محتوای کانال رو انتشار بدید آی دی کانال خود را به آی دی ذیل ارسال نمایید. ناحیه حبیب ابن مظاهر(ره)
مشاهده در ایتا
دانلود
⏪مسلمان شدن عبدالله ديصان بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ 🍂هشام بن حكم از شاگردان زبردست و هوشمند امام صادق (ع ) بود، روزى يكى از منكران خدا به نام عبدالله ديصانى با هشام ملاقات كرد و پرسيد: 🤔آيا تو خدا دارى ؟ هشام : آرى . 🧐عبدالله : آيا خداوند تو قادر است ؟ هشام : آرى ، هم توانا است و هم بر همه چيز مسلط است . 🤔عبدالله : آيا خداى تو مى تواند همه دنيا را در ميان تخم مرغ بگنجاند، بى آنكه دنيا كوچك شود، و درون تخم مرغ ، وسيع گردد؟ هشام : براى پاسخ به اين سؤ ال به من مهلت بده . ✨عبدالله : يك سال به تو مهلت مى دهم . هشام ، سوار شد و به حضور امام صادق (ع ) رسيد، و عرض كرد: 🌱اى فرزند رسول خدا، عبدالله ديصانى نزد من آمده و سؤالى از من كرد كه براى پاسخ به آن ، تكيه گاهى جز خدا و شما كسى نيست . 🤔امام : او چه سؤالى كرد؟ هشام : او گفت : آيا خدا قدرت دارد كه دنيا با آن وسعت را در درون تخم مرغ قرار دهد، بى آنكه دنيا را كوچك كند و تخم مرغ را بزرگ نمايد؟⁉️ 🔆امام : اى هشام ! تو داراى چند حس هستى ؟ هشام : داراى پنج حس هستم (بينائى ، چشائى ، شنوائى ، بويائى و بساوائى (لامسه ) . 🔹امام : كداميك از اين پنج حس كوچكتر است ؟ 🔸هشام : حس بينائى . امام : اندازه وسيله بينائى (عدسى چشم ) چقدر است ؟ هشام : به اندازه يك عدس ، يا كوچكتر از آن است . 🍃امام : اى هشام ! جلو و بالاى سرت را نگاه كن ، و به من بگو چه مى بينى ؟ هشام نگاه كرد و گفت : ✨آسمان ، زمين ، خانه ها، كاخها، بيابانها، كوهها و نهرها را مى نگرم . 🌱امام : خدائى كه قادر است آنچه را با آنهمه وسعت كه مى بينى ، در ميان عدسى چشم تو قرار دهد، مى تواند همه جهان را در درون تخم مرغ قرار دهد، بى آنكه جهان كوچك گردد و تخم مرغ بزرگ شود. 👈در اين هنگام ، هشام خم شد و دست پاى امام صادق (ع ) را بوسيد، و گفت : 😊اى پسر رسول خدا! همين پاسخ براى من بس است . 🍂هشام به خانه خود بازگشت ، فرداى آن روز عبدالله نزد هشام آمد و گفت : براى عرض سلام آمده ام نه براى گرفتن جواب آن سؤ ال . هشام گفت : اگر جواب آن سؤال را مى خواهى ، اين است جواب آن (سپس ‍ جواب امام را براى او بيان كرد). عبدالله ديصانى (تصميم گرفت شخصا به حضور امام صادق (ع ) برسد و سؤالاتى را مطرح كند) به خانه امام صادق (ع ) رهسپار شد و اجازه ورود طلبيد، و به او اجازه داده شد، او به محضر آن حضرت رسيد و نشست و گفت : اى جعفر بن محمد! مرا به معبودم راهنمائى كن . 🤔امام : نامت چيست ؟ 🙁عبدالله ، بيرون رفت ، نامش را نگفت ، دوستانش به او گفتند: چرا نامت را نگفتى . او جواب داد: اگر نامم را كه عبدالله (بنده خدا) است مى گفتم ، از من مى پرسيد: آنكه تو بنده او هستى كيست ؟ 🌱دوستان عبدالله گفتند: نزد امام برگرد و بگو: مرا به معبودم راهنمايى كن و از نامم مپرس . 🌷عبدالله بازگشت و به امام صادق (ع ) عرض كرد: مرا به معبودم راهنمائى كن و از نامم مپرس امام اشاره به جايى كرد و فرمود: در آنجا بنشين . 🍃عبدالله نشست ، در همين هنگام ، يكى از كودكان امام كه تخم مرغى در دست داشت و با آن بازى مى كرد، به آنجا آمد، امام به كودك فرمود: ✨آن تخم مرغ را به من بده . كودك ، تخم مرغ را به امام داد. امام آن را بدست گرفت و به عبدالله رو كرد و فرمود: 🍂اى ديصانى ! اين تخم مرغ را نگاه كن كه سنگرى پوشيده است ، داراى : 🍃1- پوست كلفتى است . 🍃2- زير پوست كلفت ، پوست نازكى قرار دارد. 🍃3- زير آن پوست نازك ، (مانند) نقره اى است روان (سفيده ). 🍃4- سپس طلائى است آب شده (زرده ) كه نه طلاى آب شده با آن نقره روان با آن طلاى روان مخلوط گردد، و به همين وضع باقى است ، نه سامان دهنده اى از ميان آن بيرون به درونش رفته ، كه بگويد من آن را آن گونه ساخته ام ، و نه تباه كننده اى از بيرون به درونش رفته ، كه بگويد من آن را تباه ساختم ، و روشن نيست كه براى توليد فرزند نر، درست شده يا براى توليد فرزند ماده ، ناگاه ، پس از مدتى شكافته مى شود و پرنده اى مانند طاووس رنگارنگ ، از آن بيرون مى آيد، آيا به نظر تو چنين تشكيلات (ظريفى ) داراى تدبير كننده اى نيست ؟⁉️ 👈عبدالله ديصانى در برابر اين سؤال ، مدتى سر به زير افكنده ، سپس در حالى كه نور ايمان بر قلبش تابيده بود، سربلند كرد و 👌گفت : گواهى مى دهم كه معبودى جز خداى يكتا نيست و او يكتا و بى همتا است ، و گواهى مى دهم كه محمد(ص )، بنده و رسول خدا است ، و تو امام و حجت از طرف خدا بر مردم هستى ، و من از عقيده باطل و كرده خود توبه كردم و پشيمان هستم 📚داستانهاى اصول كافى داستانهاى اصول كافى جلدهای ۲ و ۱، محمد محمدى اشتهاردى @jahaade_kabir