eitaa logo
«متن و مقالات»
9 دنبال‌کننده
9هزار عکس
2.5هزار ویدیو
377 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
احساس مسأله ی احساس شخصیت مسأله ی بسیار مهمی است. از این بالاتر برای اجتماع وجود ندارد كه در خودش احساس شخصیت و منش كند، برای خودش ایده آل داشته باشد و نسبت به اجتماع های دیگر حس استغنا و بی نیازی داشته باشد، یك اجتماع این طور فكر كند كه خودش و برای خودش فلسفه ی مستقلّی در زندگی دارد و به آن فلسفه ی مستقلّ زندگی خودش افتخار و مباهات كند، و اساساً حفظ در اجتماع یعنی همین كه اجتماع از خودش فلسفه ای در زندگی داشته باشد و به آن فلسفه ایمان و اعتقاد داشته باشد و او را برتر و بهتر و بالاتر بداند و به آن ببالد. وای به حال آن اجتماعی كه این حس را از دست بدهد! این یك است، و این غیر از آن «خودی» اخلاقی است كه بد است و نفس پرستی و شهوت پرستی است.اگر اجتماعی این منش را از دست داد و احساس نكرد كه خودش فلسفه ی مستقلّی دارد كه باید به آن فلسفه متكی باشد، و اگر به فلسفه ی مستقلّ زندگی خودش ایمان نداشته باشد، هرچه داشته باشد از دست می دهد، ولی اگر این یكی را داشته باشد ولی همه ی چیزهای دیگر را از او بگیرند، بازروی پای خودش می ایستد؛ یعنی یگانه نیرویی كه مانع جذب شدن ملتی در ملت دیگر و یا فردی در فرد دیگر می شود، همین احساس منش و شخصیت است. معروف است كه آلمانها گفته اند ما در جنگ دوم همه چیز را از دست دادیم مگر یك چیز را كه همان شخصیت خودمان بود، و چون شخصیت خودمان را از دست ندادیم همه چیز را دوباره به دست آوردیم، و راست هم گفته اند. اما اگر ملتی همه چیز داشته باشد ولی شخصیت خودش را ببازد، هیچ چیز نخواهد داشت و خواه ناخواه در ملتهای دیگر جذب می شود. وای به حال این كه متأسفانه در جامعه ی امروز ما وجود دارد. در گفتارهای خواندم كه گفته است: انسان باید داشته باشد تا داشته باشد؛ یعنی اگر می خواهی نان داشته باشی، زور داشته باش. ولی اقبال می گوید: این حرف درست نیست. اگر می خواهی نان داشته باشی، آهن باش. (نمی گوید آهن داشته باش، بلكه آهن باش) یعنی شخصیت تو شخصیتی محكم به صلابت آهن باشد. می گوید شخصیت داشته باش؛ چرا به زور متوسل می شوی، چرا به اسلحه متوسل می شوی، چرا می گویی اگر می خواهی نان داشته باشی باید اسلحه داشته باشی؟ بگو اگر می خواهی هرچه داشته باشی خودت آهن باش، خودت فولاد باش، خودت شخصیت داشته باش، خودت صلابت داشته باش، خودت منش داشته باش. اگر یك ملت بیچاره و بدبخت، ایمانش را به آنچه كه خودش از فلسفه ی زندگی دارد از دست بدهد و یك ملت دیگر بشود، در تمام مسائل آن جور فكر می كند كه دیگران فكر می كنند و اصلاً نمی تواند شخصاً در مسائل قضاوت كند. هر موضوعی را فقط به دلیل اینكه مد است یا پدیده ی قرن است، به دلیل اینكه در جامعه ی آمریكا و در جامعه ی اروپا پذیرفته شده است، می پذیرد و دیگر منطق سرش نمی شود. ؛ شهید مرتضی مطهری. ناشر: انتشارات صدارا. نوبت چاپ: 34 ام. جلد یک صفحه 45-44.
اثر چه بسیار خون ها در محیط هایی ریخته می شود كه چون فقط جنبه ی خونریزی دارد، اثرش مرعوبیت مردم است، اثرش این است كه از نیروی مردم و ملت می كاهد و نفس ها بیشتر در سینه ها حبس می شود. اما هایی در دنیا هست كه به دنبال خودش روشنایی و صفا برای اجتماع می آورد. شما در حالت فرد امتحان كرده و دیده اید كه بعضی از اعمال است كه قلب انسان را مكدّر می كند ولی بعضی دیگر از اعمال است كه قلب انسان را روشن می كند، صفا و جلا می دهد. این حالت عیناً در اجتماع هم هست. بعضی از پدیده های اجتماعی، روح اجتماع را تاریك و كدر می كند، ترس و رعب در اجتماع به وجود می آورد، به اجتماع حالت بردگی و می دهد، ولی یك سلسله پدیده های اجتماعی است كه به اجتماع صفا و نورانیت می دهد، ترس اجتماع را می ریزد، احساس بردگی و اسارت را از او می گیرد، جرأت و به او می دهد. بعد از شهادت امام حسین یك چنین حالتی به وجود آمد، یك رونقی در اسلام پیدا شد. این اثر در اجتماع از آن جهت بود كه امام حسین علیه السلام با حركات قهرمانانه ی خود، روح مردم مسلمان را زنده كرد، احساسات بردگی و اسارتی را كه از اواخر زمان عثمان و تمام دوره ی معاویه بر روح جامعه ی اسلامی حكم فرما بود، تضعیف كرد و ترس را ریخت، احساس عبودیت را زایل كرد و به عبارت دیگر به اجتماع اسلامی داد. او بر روی نقطه ای در اجتماع انگشت گذاشت كه بعداً اجتماع در خودش احساس شخصیت كرد. ؛ شهید مرتضی مطهری. ناشر: انتشارات صدارا. نوبت چاپ: 34 ام. جلد یک صفحه 44-43.
شخصیت دهی پیامبر اکرم (ص) پیغمبر اسلام به مردم عرب چه داد؟ و اساساً یك آدم فقیر و یتیم و كسی كه تمام قوم و قبیله اش با او دشمن هستند، چه داشت كه به آنها بدهد و چطور شد كه آنها را از آن حضیض پستی به اوج رساند؟ ایمانی به آنها داد كه آن ایمان به آنها داد؛ یك مرتبه آن عرب سوسمارخور، شیرشترخور، عرب غارتگری كه دخترش را زنده زنده به خاك می كرد، این احساس در او پیدا شد كه من باید دنیا را از اسارت و از پرستش و اطاعت غیر خدا نجات بدهم، و هیچ اهمیت نمی داد كه اعتراف كند كه در گذشته چطور بوده است، و حتی افتخار می كرد كه بگوید من در گذشته پست بودم، آن طور فكر می كردم، هیچ سابقه ی درخشان ملی ندارم، ولی امروز این طور فكر می كنم، از شما عالی تر فكر می كنم. این را می گویند شخصیت. آیا كلمه ای هست كه از كلمه ی «لا إله إلا الله» بیشتر به روح انسان و شخصیت بخشد؟ معبودی، مُطاعی، قابل پرستشی غیر از خدا نیست. یك جرم فلكی، یك حیوان، یك سنگ، یك درخت كجا و سر تعظیم فرود آوردن یك بشر كجا! من در مقابل غیر خدا، هرچه هست، سر تعظیم فرود نمی آورم. من طرفدار عدالتم، طرفدار حق و احسانم، طرفدار فضیلتم. به این می گویند شخصیت. ؛ شهید مرتضی مطهری. ناشر: انتشارات صدارا. نوبت چاپ: 34 ام. جلد یک صفحه 48-47.
درسهای آموزنده ی قیام حسینی حسین بن علی در سخنان و خطابه های خودش، آنجا كه از و نهی از منكر صحبت می كند، همواره صحبتش این است: «وَ عَلَی الْاِسْلامِ السَّلامُ اِذْ قَدْ بُلِیَتِ الْاُمَّةُ بِراعٍ مِثْلِ یَزیدَ» ، «اِنّی لَمْ اَخْرُجْ اَشِراً وَ لا بَطِراً وَ لا مُفْسِداً وَ لا ظالِماً وَ اِنَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْاِصْلاحِ فی اُمَّةِ جَدّی» . بعد از بیست سی سال كه این حرفها فراموش شده بود، حسین بن علی به نام یك نفر و اصلاح طلب كه باید در امت اسلام اصلاح ایجاد كرد، قیام كرد و به مردم و ایده آل داد. حماسه ی زنده شدن یك قوم همین است. ملتی دارد كه حس استغنا و بی نیازی در او باشد. اینهاست درسهای آموزنده ای كه از قیام حسین بن علی باید آموخت. او حس استغنا و بی نیازی به مردم داد. روزی كه می خواهد از مكه حركت كند، یك ذرّه قیام خودش را مشروط نمی كند و این طور می فرماید: «خُطَّ الْمَوْتُ عَلی وُلْدِ آدَمَ» و در آخر خطبه می فرماید: «فَمَنْ كَانَ فینا باذِلاً مُهْجَتَهُ مُوَطِّناً عَلی لِقاءِ اللّهِ نَفْسَهُ، فَلْیَرْحَلْ مَعَنا فَاِنَّنی راحِلٌ مُصْبِحاً اِنْ شاءَ اللّهُ تَعالی » من فردا صبح حركت می كنم؛ هركس كه آماده ی است و حاضر است خون قلب خودش را در راه ما بریزد و تصمیم به ملاقات حق گرفته است، فردا صبح حركت كند كه من رفتم. دیگر بیش از این حرفی نیست. این مقدار استغنا قطعاً در دنیا نظیر ندارد. از این بالاتر شب ست كه اصحاب و اهل بیتش را جمع می كند و از آنها تمجید و تشكر می كند. بعد به آنها می گوید: بدانید از همه ی شما متشكر و ممنونم، ولی بدانید كه دشمنان با شما كاری ندارند و اگر بخواهید بروید مانع شما نمی شوند؛ من هم از نظر شخص خودم كه با من بیعت كرده اید، خودم را از دوش شما برداشتم و محظور بیعت هم با من ندارید، هركس می خواهد برود آزاد است. حسین علیه السلام از اهل بیت و اصحابی كه درباره ی آنها گفته است كه اهل بیتی بهتر و باوفاتر از اینها سراغ ندارم، این مقدار نشان می دهد و هرگز سخنانی از این قبیل كه من را تنها نگذارید، من غریبم، مظلومم، بیچاره ام، نمی گوید. البته تكلیف دین خدا را برنمی دارد؛ لذا با افراد كه اتمام حجت می كرد، اگر در آنها تمایل به ماندن نمی دید، به آنها می گفت از این صحنه دور بشوید؛ زیرا من نمی خواهم شما به عذاب الهی گرفتار شوید، چون اگر از كسی استمداد كنم و او صدای استمداد مرا بشنود و مرا مدد نكند، خداوند او را به عذاب جهنم مبتلا خواهد كرد. این درس استغنا درس كوچكی نبود. همین استغنا بود كه بعدها روحیه ی استغنا به وجود آورد و چقدر قیامها و نهضتها به وجود آمد! . ؛ شهید مرتضی مطهری. ناشر: انتشارات صدارا. نوبت چاپ: 34 ام. جلد یک صفحه 50-49.
احساس مسأله ی احساس شخصیت مسأله ی بسیار مهمی است. از این بالاتر برای اجتماع وجود ندارد كه در خودش احساس شخصیت و منش كند، برای خودش ایده آل داشته باشد و نسبت به اجتماع های دیگر حس استغنا و بی نیازی داشته باشد، یك اجتماع این طور فكر كند كه خودش و برای خودش فلسفه ی مستقلّی در زندگی دارد و به آن فلسفه ی مستقلّ زندگی خودش افتخار و مباهات كند، و اساساً حفظ در اجتماع یعنی همین كه اجتماع از خودش فلسفه ای در زندگی داشته باشد و به آن فلسفه ایمان و اعتقاد داشته باشد و او را برتر و بهتر و بالاتر بداند و به آن ببالد. وای به حال آن اجتماعی كه این حس را از دست بدهد! این یك است، و این غیر از آن «خودی» اخلاقی است كه بد است و نفس پرستی و شهوت پرستی است.اگر اجتماعی این منش را از دست داد و احساس نكرد كه خودش فلسفه ی مستقلّی دارد كه باید به آن فلسفه متكی باشد، و اگر به فلسفه ی مستقلّ زندگی خودش ایمان نداشته باشد، هرچه داشته باشد از دست می دهد، ولی اگر این یكی را داشته باشد ولی همه ی چیزهای دیگر را از او بگیرند، بازروی پای خودش می ایستد؛ یعنی یگانه نیرویی كه مانع جذب شدن ملتی در ملت دیگر و یا فردی در فرد دیگر می شود، همین احساس منش و شخصیت است. معروف است كه آلمانها گفته اند ما در جنگ دوم همه چیز را از دست دادیم مگر یك چیز را كه همان شخصیت خودمان بود، و چون شخصیت خودمان را از دست ندادیم همه چیز را دوباره به دست آوردیم، و راست هم گفته اند. اما اگر ملتی همه چیز داشته باشد ولی شخصیت خودش را ببازد، هیچ چیز نخواهد داشت و خواه ناخواه در ملتهای دیگر جذب می شود. وای به حال این كه متأسفانه در جامعه ی امروز ما وجود دارد. در گفتارهای خواندم كه گفته است: انسان باید داشته باشد تا داشته باشد؛ یعنی اگر می خواهی نان داشته باشی، زور داشته باش. ولی اقبال می گوید: این حرف درست نیست. اگر می خواهی نان داشته باشی، آهن باش. (نمی گوید آهن داشته باش، بلكه آهن باش) یعنی شخصیت تو شخصیتی محكم به صلابت آهن باشد. می گوید شخصیت داشته باش؛ چرا به زور متوسل می شوی، چرا به اسلحه متوسل می شوی، چرا می گویی اگر می خواهی نان داشته باشی باید اسلحه داشته باشی؟ بگو اگر می خواهی هرچه داشته باشی خودت آهن باش، خودت فولاد باش، خودت شخصیت داشته باش، خودت صلابت داشته باش، خودت منش داشته باش. اگر یك ملت بیچاره و بدبخت، ایمانش را به آنچه كه خودش از فلسفه ی زندگی دارد از دست بدهد و یك ملت دیگر بشود، در تمام مسائل آن جور فكر می كند كه دیگران فكر می كنند و اصلاً نمی تواند شخصاً در مسائل قضاوت كند. هر موضوعی را فقط به دلیل اینكه مد است یا پدیده ی قرن است، به دلیل اینكه در جامعه ی آمریكا و در جامعه ی اروپا پذیرفته شده است، می پذیرد و دیگر منطق سرش نمی شود. ؛ شهید مرتضی مطهری. ناشر: انتشارات صدارا. نوبت چاپ: 34 ام. جلد یک صفحه 45-44.
شخصیت دهی پیامبر اکرم (ص) پیغمبر اسلام به مردم عرب چه داد؟ و اساساً یك آدم فقیر و یتیم و كسی كه تمام قوم و قبیله اش با او دشمن هستند، چه داشت كه به آنها بدهد و چطور شد كه آنها را از آن حضیض پستی به اوج رساند؟ ایمانی به آنها داد كه آن ایمان به آنها داد؛ یك مرتبه آن عرب سوسمارخور، شیرشترخور، عرب غارتگری كه دخترش را زنده زنده به خاك می كرد، این احساس در او پیدا شد كه من باید دنیا را از اسارت و از پرستش و اطاعت غیر خدا نجات بدهم، و هیچ اهمیت نمی داد كه اعتراف كند كه در گذشته چطور بوده است، و حتی افتخار می كرد كه بگوید من در گذشته پست بودم، آن طور فكر می كردم، هیچ سابقه ی درخشان ملی ندارم، ولی امروز این طور فكر می كنم، از شما عالی تر فكر می كنم. این را می گویند شخصیت. آیا كلمه ای هست كه از كلمه ی «لا إله إلا الله» بیشتر به روح انسان و شخصیت بخشد؟ معبودی، مُطاعی، قابل پرستشی غیر از خدا نیست. یك جرم فلكی، یك حیوان، یك سنگ، یك درخت كجا و سر تعظیم فرود آوردن یك بشر كجا! من در مقابل غیر خدا، هرچه هست، سر تعظیم فرود نمی آورم. من طرفدار عدالتم، طرفدار حق و احسانم، طرفدار فضیلتم. به این می گویند شخصیت. ؛ شهید مرتضی مطهری. ناشر: انتشارات صدارا. نوبت چاپ: 34 ام. جلد یک صفحه 48-47.
🔷 «ارتباطات اجتماعی» و «شخصیت واقعی» ✍ احمدحسین شریفی 🔻شخصیت واقعی افراد غالباً حتی برای خودشان نیز نامعلوم و پوشیده می‌ماند. اما همواره در زندگی اجتماعی موقعیت‌هایی پیش می‌آید که شخصیت واقعی هر انسانی آشکار می‌شود. 🔸از آن جمله: یک. تأمل در نوع برخورد خود با کسانی که نمی‌توانند هیچ ضرری به ما برسانند؛ دو. تأمل در نوع برخورد خود با کسانی که نمی‌توانند خدمتی به ما داشته باشند؛ سه. تأمل در نوع برخورد خود با کسانی که هیچ شناختی از جایگاه اجتماعی آنان نداریم؛ چهار. تأمل در نوع برخورد خود با کسانی که هیچ شناختی از جایگاه اجتماعی ما ندارند. @Ahmadhoseinsharifi 🌹