eitaa logo
جهاد تبیین و بیان مسائل فرهنگی
75 دنبال‌کننده
12.1هزار عکس
5.6هزار ویدیو
54 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
4⃣ کوفـه/ در عـراق عبیداللـه پسـر زیـاد، ملعـون ششـم بعـد از یزیـد اسـت عبید الله بن زیاد/ پسـر مرجانـة در بـدو ورود از بصـره، برای آزمودن مردم و میزان ارادت آن‌ها به اهل بیت پیامبر، بـا نقـاب بـر چهـره و هیبـت بنی‌هاشم وارد شهر می‌شود (از همـان دروازه جنوبـی، چـرا کـه ورود و خـروج اهالـی مکـه و مدینـه بـا ورود اهـل بصـره از همیـن دروازه اسـت) خبر در کوفه می‌پیچد کـه حسین بن علی علیه السلام به‌زودی وارد شهر خواهد شد با استقبالی که اهالی شهر از ابن زیاد(به جای حسین) بـه عمـل می‌آورنـد، میزان اشتیـاق آنان به حسین بـن علی مشخص می‌شـود ابن زیـاد چندین نفر را دستگیر کرده و می‌کشد و بـرای دستگیـری و تسلیـم مسلـم و اهالـی کوفه که با او همکاری کرده و به او پناه داده‌اند، جایزه می‌گذارد و اعلام حکومت نظامـی می‌کنـد مـردم بـه هـراس می‌افتنـد و در آخرین نمازی که به امامـت مسلم بن عقیل در مسجد کوفه بر پا می‌شود، پشت‌ش را خالـی می‌کننـد و در روزی که همه خود را مدافع و میزبان اهل بیت می‌دانستند به یکباره، مسلم بی‌پناه و آواره می‌شود گفتـه می‌شـود؛ دو تن از فرزندان مسلم به نام ابراهیم  و محمد با او هستند که آنها را به شریح قاضی می‌سپارد یا اینکه آواره شهـر می‌شونـد (ماجرای طفلان مسلم) جای مسلم لو می‌رود گفته شده، سربازان حکومتی از دستگیری او عاجز هستند و درخواست نیروی کمکی می‌کنند این موضوع عبیدالله را بـه حیـرت وامـی‌دارد به او گفته می‌شود اینان از بنی‌هاشم‌اند که در نبرد، بی‌باک و جسور هستند عبید اللـه بن زیـاد عده زیادی را گسیل می‌دارد و مسلم را پس از نبردی سخت با مکر و حیله دستگیر می‌کنند زمانى كه چشم ابن زياد بر آن مسلم می‌افتد، زبان به جسارت اميرالمؤمنين و امـام حسيـن (ع) و پـدر مسلم (یعنی عقيل) می‌گشاید مسلم همانند دیگـر افراد خانـدان بنی‌هاشـم هـم در  جنگآوری و هم در سخن‌وری چیـره اسـت و جـواب عبیداللـه را می‌دهـد او را بـر بـالای دارالامـارة می‌برنـد تـا بـر زمیـن اندازنـد مسلم به عمر سعد لعین می‌گویـد: ➖ بین ما خویشاوندی است وصیت می‌کنم بعد از شهادتم بدن مرا از ابن زیاد لعین  خریداری کن یا از او بخواه کـه بـه تـو ببخشـد وگرنـه اینان مرا مثله خواهند نمود و این‌کـه كسـى را بـه نـزد امام بفرستند تا آن حضرت به‌سـوى كوفـه نيايـد (زیرا آخرین نامه مسلم به امام علیه السلام حاکی از همراهی، دعوت و بیعت مردم کوفه بود) پسر سعد، ملعون هفتم به هیچ یک از خواسته‌های مسلم جامعه عمل نمی‌پوشاند هم مسلم را لب تشنه می‌کشند و هم حسین را ناجوانمردانـه گرفتـار می‌سازنـد 🏴 ادامـه دارد .... https://eitaa.com/joinchat/408944835C23a8fd8d9f
4⃣ کوفـه/ در عـراق عبیداللـه پسـر زیـاد، ملعـون ششـم بعـد از یزیـد اسـت عبید الله بن زیاد/ پسـر مرجانـة در بـدو ورود از بصـره، برای آزمودن مردم و میزان ارادت آن‌ها به اهل بیت پیامبر، بـا نقـاب بـر چهـره و هیبـت بنی‌هاشم وارد شهر می‌شود (از همـان دروازه جنوبـی، چـرا کـه ورود و خـروج اهالـی مکـه و مدینـه بـا ورود اهـل بصـره از همیـن دروازه اسـت) خبر در کوفه می‌پیچد کـه حسین بن علی علیه السلام به‌زودی وارد شهر خواهد شد با استقبالی که اهالی شهر از ابن زیاد(به جای حسین) بـه عمـل می‌آورنـد، میزان اشتیـاق آنان به حسین بـن علی مشخص می‌شـود ابن زیـاد چندین نفر را دستگیر کرده و می‌کشد و بـرای دستگیـری و تسلیـم مسلـم و اهالـی کوفه که با او همکاری کرده و به او پناه داده‌اند، جایزه می‌گذارد و اعلام حکومت نظامـی می‌کنـد مـردم بـه هـراس می‌افتنـد و در آخرین نمازی که به امامـت مسلم بن عقیل در مسجد کوفه بر پا می‌شود، پشت‌ش را خالـی می‌کننـد و در روزی که همه خود را مدافع و میزبان اهل بیت می‌دانستند به یکباره، مسلم بی‌پناه و آواره می‌شود گفتـه می‌شـود؛ دو تن از فرزندان مسلم به نام ابراهیم  و محمد با او هستند که آنها را به شریح قاضی می‌سپارد یا اینکه آواره شهـر می‌شونـد (ماجرای طفلان مسلم) جای مسلم لو می‌رود گفته شده، سربازان حکومتی از دستگیری او عاجز هستند و درخواست نیروی کمکی می‌کنند این موضوع عبیدالله را بـه حیـرت وامـی‌دارد به او گفته می‌شود اینان از بنی‌هاشم‌اند که در نبرد، بی‌باک و جسور هستند عبید اللـه بن زیـاد عده زیادی را گسیل می‌دارد و مسلم را پس از نبردی سخت با مکر و حیله دستگیر می‌کنند زمانى كه چشم ابن زياد بر آن مسلم می‌افتد، زبان به جسارت اميرالمؤمنين و امـام حسيـن (ع) و پـدر مسلم (یعنی عقيل) می‌گشاید مسلم همانند دیگـر افراد خانـدان بنی‌هاشـم هـم در  جنگآوری و هم در سخن‌وری چیـره اسـت و جـواب عبیداللـه را می‌دهـد او را بـر بـالای دارالامـارة می‌برنـد تـا بـر زمیـن اندازنـد مسلم به عمر سعد لعین می‌گویـد: ➖ بین ما خویشاوندی است وصیت می‌کنم بعد از شهادتم بدن مرا از ابن زیاد لعین  خریداری کن یا از او بخواه کـه بـه تـو ببخشـد وگرنـه اینان مرا مثله خواهند نمود و این‌کـه كسـى را بـه نـزد امام بفرستند تا آن حضرت به‌سـوى كوفـه نيايـد (زیرا آخرین نامه مسلم به امام علیه السلام حاکی از همراهی، دعوت و بیعت مردم کوفه بود) پسر سعد، ملعون هفتم به هیچ یک از خواسته‌های مسلم جامعه عمل نمی‌پوشاند هم مسلم را لب تشنه می‌کشند و هم حسین را ناجوانمردانـه گرفتـار می‌سازنـد 🏴 ادامـه دارد
5⃣ ماه ذوحجه 60 هجری.ق بیابان‌های مسیر از مکه در حجاز تا کوفه در عراق فاصله بین مکه تا کوفه را 1400کیلومتـر گفته‌انـد و مجموع منازلی که امام علیه‌السلام در دل صحرا از آن‌هـا گذشتـه یـا اطـراق داشتـه را نیـز 30 منـزل یـا کمتـر برشمره‌انـد قافلـه حسینـی همچنانی‌که پیش می‌رود از افرادی که در مسیر بوده و خیمه زده‌اند استمداد و طلب همراهی می‌نماید گفتـه شـده؛ در یکـی از منزلگاه‌های نزدیـک کوفـه امـام حسیـن علیـه السـلام خیمه عبداللّه بن حـر جعفی را می‌بینـد کـه حجـاج بـن مسـروق و زیـد بـن معقـل هـم همراهـش هستنـد امـام علیـه السـلام، از آن‌هـا می‌خواهـد بـه او بپیوندنـد امـا آن‌هـا بـدون درک جایـگاه و درخواست  امـام، عـذر مـی‌آورند و فقـط می‌گوینـد: ➖ حاضریـم اسب‌هایمـان را بدهیـم امـام می‌فرمایـد: ➖ نیـازی بـه اسب‌هاتـان نداریـم گفته شده بر خلاف اینان وهب بن وهب که نصرانی بوده به همراه تازه‌عروس و مادرش، به قافله حسینی ملحق می‌شوند و در کربلاء حماسه می‌آفرینند امـام علیـه السـلام در مسیر از بادیه‌نشینان اوضاع کوفه را جویا می‌شود اعراب بادیه‌نشین در وصف کوفیان می‌گویند دل‌هایشان با شما ولی شمیشزهایشان علیه شماست (و این درحالی است که ابن زیاد بر شهر مسلط شده، بسیاری را کشته، و با ایجاد رعب و وحشت حکومت نظامی اعلام کرده) امـام علیـه السـلام خبر شهادت مسلم را در مسیر دریافت می‌دارد مسلم، علاوه بر پسر عمو، دامـاد خانـواده بـوده، و رقیـة دختـر امیرالمؤمنیـن را بـه همسـری گرفتـه امـام حسیـن بـا شنیـدن خبـر شهـادت مسلم سخـت متأثـر می‌شـود دختر خردسال مسلم، حمیـدة نـام دارد امـام او را بر زانـوی خود نشانـده، دسـت نـوازش بـر سـرش می‌کشـد حمیـدة عـرض می‌کنـد: ➖ با من مانند یتیمان رفتـار می‌کنیـد؟ گمـان می‌کنـم پـدرم شهیـد شـده باشـد! امـام علیـه السـلام خـود شـروع به گریستـن می‌کند: ➖ مـن به‌جـای پـدرت و  دختـران‌م خواهـرت هستنـد صـدای گریـه حمیـدة بلنـد می‌شـود، طـوری کـه دیگـر فرزنـدان مسلـم، متوجّـه می‌شونـد؛ همگـی می‌گرینـد و فریـاد سـر می‌دهنـد: ➖ وا مسلمـا وا ابـن‌ عقیـلا شهـادت مسلـم بـن عقیـل آغازی است بر مصیبت‌های قافلـه حسینـی، که بـه‌زودی با شهادت مظلومانه هاشمیون مخصوصاً امام علیه السلام بـه اوج خواهـد رسیـد .... 🏴 ادامـه دارد
6⃣ بیابان‌هـای مسیـر بیـن مکـه تـا کوفـه منزل‌گاه‌های نزدیکتر و نزدیکتر به کوفه در عراق 🏴🏴🏴🏴🏴 قافلـه همراهـان؛ و زنـان و کودکـان امام حسیـن علیه السلام فاصلـه بیـن مکـه تـا کوفـه (یعنی 1400 کیلومتر) را 25 روزه طـی کرده‌انـد زیـرا در برخـی مقاطـع، شب‌هـا هـم طـی طریـق می‌کرده‌انـد از دیگـر سـوی به دستور عبید الله بن زیاد چندین گروه 1000 نفری در دسته‌جات مختلف در اطراف کوفه پرسه می‌زنند تا قافله امام را رصد کنند و از ورود ایشان به کوفه ممانعت کرده و به پسر مرجانه در کوفه گزارش دهند حر بن یزید ریاحی با 1000 سرباز، فرمانده یکی از این دسته‌هاست اولیـن بـار، حـر سر راه امام قرار گرفته، و چـون هنـوز دستور جدید نرسیده، طبق دستور قبلی مبنی بر تعقیب امام اجازه ورود به کوفه را نمی‌دهد و سایه به سایه امام می‌رود در اولین برخورد یـاران امـام، به حر، یاران و اسبان‌شان آب می‌دهنـد حر احترام نگه‌می‌دارد و پشت سر امام نماز می‌خواند اما بنا به تکلیف خود برای ابن زیاد نامه می‌نویسد و رؤیت امام را گزارش می‌دهد پیکی، جواب نامه، و دستور جدید عبیدالله بـن زیـاد را بـرای حـر مـی‌آورد نامه حاکی از آن است که جلوی حرکت حسین (ع) در هر جایی گرفته شود متـن نامـه ابـن زیـاد/ والی کوفه خطاب به حر ریاحی  ➖چون نامه‌ام به تو رسید و فرستاده‌ام نـزد تو آمـد بر حسیـن سخـت بگیـر و او را فرود نیـاور مگر در بیابان بی‌حصار و بدون آب بـه فرستـاده‌ام دستور داده‌ام از تو جدا نشود تا خبر انجام دادن فرمان‌‌م را بیـاورد، والسـلام حـر خدمت امام آمـده و نامه ابن زیاد را بـرای ایشـان قرائـت می‌کنـد امـام علیـه السـلام می‌فرمایـد: ➖ بگـذار در نینـوا یـا غاضریـة فـرود آییـم (جایی که محل سکونت باشد) حر، که در تنگنا قرار  گرفته و ابن زیاد، مراقب و جاسوس  بر او گماشتـه بـه ناچـار درخواسـت  امـام را رد می‌کنـد زهیـر به امـام می‌گویـد: ➖ بـه خـدا سوگنـد چنـان می‌بینـم کـه پس از این کار بر ما سخت‌تـر گـردد، ای پسـر  رسـول خـدا اکنون جنگ با این گـروه [منظـور حـر و یـاران‌ش] برای ما آسان‌تـر است از جنـگ با کسـانی که از پـی این گروه اضافه می‌شوند به جان خودم سوگنـد در پی اینان کسانی می‌آیند کـه مـا را تـوان مبـارزه بـا آنـان نیسـت امام حسین علیه السلام: ➖ درست می‌گویی ای زهیـر؛ ولی من آغازکننده جنگ نخواهـم بـود سپس امام علیه السلام  می‌فرمایـد: ➖ اینجـا کربلاسـت سرزمیـن محنـت و رنـج!  پناه می‌بریم به خدا از کـرب و از بـلاء این‌جاسـت كـه حرمـت مـا را می‌شكننـد مردان و كودكان‌مان را می‌كشنـد قبـور ما در همین‌جـا زیارتـگاه خواهـد شـد جـدم رسـول خـدا صلی الله علیه و آله، همین خاك را به من وعده داده و وعده او خلاف نیست .... گفتـه شـده؛ اسـب امـام از ورود بـه کربـلاء سر باز زده بود، تا جایی که امام علیه السلام هفت اسب عوض کرده، که بتواند وارد این سرزمین شود امـام علیـه السـلام دستـور پیاده کردن قافله را می‌دهد و در گوشه‌ای/ مقابل امـام خیمـه می‌زننـد حـر و لشکریـان‌ش نیز در گوشه‌ای دیگر اردو می‌زنند و بدیـن سبـب حـر ریاحـی در بیابـان بـی‌آب کربلاء امام علیه السلام را متوقـف می‌کنـد 🏴 ادامـه دارد
7⃣ بیابان‌هـای مسیـر بیـن مکـه تـا کربلاء 🏴🏴🏴🏴🏴 روزی کـه کـاروان امـام در کربـلاء رحل اقامت انداخته دوم محرم سال 60 است جایـی کـه قافلـه حسیـن بـن علـی علیهماالسـلام را وادار به فرود می‌کننـد در طـول تاریـخ نام‌های گوناگونی دارد؛ عمـورا، عقـر، شفیـة، نینـوا، طف، کرب و بـلا، کربـلاء و .... پـدرش؛ علـي و  پدربزرگش رسـول خـدا (سـلام خـدا بر هر دو بـاد) درباره این زمین و رویداد بزرگی که رخ خواهد داد خبـر داده بودنـد اینجـا نقطـه‌ای اسـت کـه اهـل کوفـه و ش‍ـام، با فتنه‌ی شیطانی بني‌امیة راه پـس یا پـیش را برای نوه پیامبرشان باقی نگذاشته و او را از هر آبادی محـروم ساخته‌انـد بـه زودی حتـی او و خانـدان‌ش را از آب فـرات کـه در همـان نزدیکـی اسـت منـع خواهنـد کـرد و بـا تشنگـی بـه شهادت خواهند رساند رودی پر آب که بنا به روایات شیعه و سنی از طرف خداوند مهریـه مادر گرامی‌اش/ دختر رسول خدا تعیین گردیـده تعـداد همراهـان امـام (از یـاران و اهـل بیـت) را در لحظـه‌ی ورود  تـا 500 سـوار و 100 نفر پیاده نوشته‌اند برخی، خود از مشایخ و اصحاب هستند که مستقیماً از پیامبر شنیده‌اند و برخی دیگر با واسطه احادیث را شنیده‌انـد کـه در ایـن سرزمیـن چـه بر سرشان خواهـد آمد بنابرایـن بسیـاری از آنـان پشیمان شده و باز می‌گردند بـا حضـور جوانـان و جوان‌مـردان قافلـه از بنی‌هاشـم و غیـره .... خردسـالان و بانـوان، در نهایت احترام و آرامش از مرکب پیاده می‌شوند و اسبـاب اطـراق را فراهـم می‌کننـد هنـوز دلگرمی‌هـای زیـادی به وجود حسین علیه السلام، عبـاس بـن علـي، جوانـان بنی‌هاشـم، و دیگـر مـردان وفادار جمع همراه وجود دارد در ایـن روز حـر ریاحـی ضمـن نامـه‌ای عبیداللّه بن زیاد را از انجام دستورات‌ش، و ورود امـام علیـه السـلام بـه كربـلاء آگـاه می‌کنـد امـام علیـه السـلام نیـز نامـه‌ای نوشتـه، و حضـورش را در کربـلاء  بـه گروهـی از بزرگـان مـورد اعتمـاد در كوفـه  اطـلاع می‌دهـد قیـس بـن مسهّـر عـازم می‌شـود تـا نامـه امـام را ببـرد اما ابن زیاد پس از آن‌که در درون شهـر همگـان را با تطمیع و تهدید وادار به سکوت و همراهی کرده در بیـرون نیـز جاسوسان و گماشتگان زیـادی را قـرار داده، و مسیرهای ورودی و حلقـه اطـراف شهـر را به‌شـدت پایش می‌کنـد آن‌هـا سفیـر امـام را دستگیـر كـرده و بـه شهـادت می‌رساننـد و ارتباط امام علیه السلام بـا سـران کوفـه تماما قطع می‌شود زمانی كه خبر شهادت قیس می‌رسـد امام علیه السلام می‌گرید و دعاء می‌فرماید: ➖ خداونـدا! برای ما و شیعیان ما نزد خود قرارگاهِ والایی قرار ده و ما را با آنان در جایگاهی از رحمت خود جمع كن کـه تـو بر انجام هر کاری توانایی 🏴 ادامـه دارد ....
9⃣ 🏴 (همراه با کاروان حسینی) چهـارم و پنجـم محـرم سومیـن روز کوفه و سپس صحرای کربلا 🏴🏴🏴🏴🏴🏴 عبید اللـه بـن زیـاد/ والـی کوفـه، از فرصت استفاده می‌کند مـردم را در مسجـد جامـع جمع کرده و به منبـر می‌رود و برای‌شان خطابه می‌خواند: ➖ ای مـردم! شما آل ابوسفیان را شناختید و آن‌هـا را آزمودیـد این امیرالمومنین یزید است که با رعیـت خوش‌رفتار است راه‌ها در زمان او امن شده و پ‍ـدرش معاویـة هـم در زمـان خـودش چنیـن بـود آن‌هـا شما را از مـال، بی‌نیـاز می‌کننـد یزید بـه حقـوق شما افـزوده اسـت و مـرا دستور داده شما را به جنگ دشمن‌ش حسیـن بفرستـم از او بشنوید و اطاعت کنید .... فـی المجلـس یکی را به اتهام واهی در ملاء عام اعدام می‌کند حـال کـه بـا نشان دادن قساوت قلب از دیگران زهره گرفتـه از منبر پایین آمده و بـه بزرگان شهر و مردم هدایـای وافـر می‌بخشـد و دین‌شـان خریـده و بـه جنـگ می‌فرستـد مردمی که در چند روز قبل سرسختی و خونریزی والی جدید را در برابر مسلـم بن عقیل دیده، و حساب کار خود را کرده بودند اکنون چشـم به بخشش  مـال‌ش دوخته‌انـد .... و این‌گونـه موقعیت متزلزل پسر مرجانه با این ترفندهای شیطانی از روزی که مسلم بن عقیل می‌رفت که کوفه را در دسـت بگیـرد اکنون به مدد زر و زور و تزویر تثبیـت شـده اسـت .... نيـروهاي پراکنـده در کوفـه کم‌کم جمع شده و به لشکر عمـر بـن سعـد مي پيوندنـد کوتاهی و خیانت بزرگان و خواص هم در تأیید یزید  و ابـن زیـاد مؤثـر اسـت کسانـی ماننـد شریـح قاضـی، کـه بـا مبـاح دانستـن  ریختـن خـون حسین بسیـاری را از تردیـد  درباره قتل پسر پیغمبر و همراهی بـا سپاه عمر  سعـد، تحـت فرمـان فردی ناشایست مانند یزیـد در مـی‌آورد ..... از سویـی عده‌ای از طرف عبیدالله مأموريت می‌یابنـد؛ در مسيـر کوفـه به کربـلاء بایستنـد و از حرکـت کساني که به قصد ياري امام عليه السلام از کوفه خـارج می‌شونـد، جلوگيـري کننـد چـرا کـه بسیـاری از مـردم از احادیث پیامبر شنیده بودنـد و می‌دانستنـد جنگ با حسين عليه السلام در حکم جنگ با خدا و پيامبـرش اسـت بنابرایـن امـکان دارد افرادی در اثنـای مسیـر از لشکر دشمن جدا شده و فرار کنند یا حتی به حسین علیه السلام بپیوندند اکثـراً در پـی تهیـه ساز و برگ جنگی، و سلاح و نیزه هستند و بـازار آهنگـران کوفـه رونٕق گرفتـه از فـردای آن روز/ یعنـی پنجـم محـرم دسته‌جـات لشکـر کوفـی گروه‌گروه وارد کربلاء می‌شوند گزارشات آماری متفاوت است اما بیشتر این‌گونه گفته‌اند شمر بن ذی الجوشن با 4000نفر حصیـن بـن نمیـر بـا 4000نفـر مضایـر بـن رهینـة بـا 3000نفر یزید بن رکاب کلبی با 2000نفر و خیلی‌هـای دیگـر ابن زیاد خیلی‌هـا را تهدید به قتل و مصادره اموال کرده، و گروهـی دیگـر را بـا طمـع پـول، و وعده امارت و حکومت فریفته است البته جمعی هم هستند که نیت قربة الی الله کرده‌اند تا خون نوه‌ی پیغمبرشان را بریزند که بـه زعـم آن‌هـا از دیـن خـارج شـده و بر خلیفه/یزید شوریده است دنیـا بـا آن‌همـه وسعـت‌ش بـرای پسـر فاطمـة و علـي سـلام اللـه علیهـم اجمعیـن تنـگ آمٕده و بـلاد اسلامـی درهـا را بـر نـوه پیامبرشـان بسته‌انـد .... کوفیان نیـز درهـا را بسته‌انـد و اکنـون بـا نیـزه و شمشیـر در بیـرون شهـر به استقبال این قافله کوچک آمده‌اند که تعداد زیادی از آن زنـان و کودکـان هستنـد 🏴 ادامـة دارد
5⃣1⃣ (همراه با کاروان حسینی) صحـرای کربـلاء روز عاشـوراء (ادامـه) 🏴🏴🏴🏴🏴 دشمن می‌داند تک به تک نمی‌تواند، از پس سپاه اندک امام برآید، بنابراین، چند تاکتیک را به کار می‌برد ➖ تشنگی دادن به امام و یاران ➖ تیرباران(بمباران) و نابودسازی سازوبرگ جنگی و اسبان سپاه، ➖ یورش دسته‌جمعی به نفرات سپاه امام و .... حمله سراسری کوفیان شـروع می‌شـود ابتداء به جناح راست حمله می‌شود که حبیب و یارانش ایستادگی می‌کنند آنها زانو می‌زنند و با نیزه‌، حمله را دفع می‌کنند هم‌زمان شمر به جناح چپ سپاه حمله می‌برد زهیر و یارانش دفاع می‌کنند شمر زخم برمی‌دارد و دشمن از دو جناح عقب می‌نشینند امام علیه‌السلام، دستی به محاسن‌ش می‌کشد؛ ➖ غضب‌ خدا ... بر كسانی كه بر كشتن فرزند دختر پيامبرشان متحد شدند شديـد خواهـد بـود به خدا سوگند؛ تسليم‌شان نخواهم شد تا با محاسنی خونين خدا را ملاقات كنم امـام علیـه السـلام سوار بر اسبش‌ است و قرآنی پيش روی خود نهاده همين، خشم دشمن را بيشتـر برمی‌انگيـزد پس عمر سعد 500 تیرانداز می‌فرستد، تا دوباره سپاه امام را تیرباران کنند تعدادی دیگری از یاران امام شهید می‌شوند همه 23 اسب سپاه امام از پای درمی‌آیند و گروه اصحاب پیاده می‌مانند امـام علیـه السـلام اجازه نبرد تن‌به‌تن می‌دهد دو گروه بر يكديگر یورش می‌برند و ساعتی از روز را بـا يكديگـر می‌جنگنـد به‌طوری‌ كه بنا به برخی اخبار پنجاه و اندی از اصحاب امام عليه السلام شهید می‌شوند اصحاب با هم قرار می‌گذارند تا زنده‌اند نگذارند کسی از بنی‌هاشم به میدان رود اولین نفر حر بن ریاحی است زیرا خود را مسؤول گرفتاری امام می‌داند پس می‌خواهد اولیـن فدایـی امـام باشـد عبد الله بن عمیر، بریر و مسلم پسر عوسجه از پی هم به نبرد می‌روند و بعد از درگیری جانانه و کشتن دشمنان، شهید می‌شوند حبیب بر سر بالین مسلم می‌رود و می‌گوید؛ ➖ کاش می‌توانستم وصیت‌‌ت را اجرا کنم مسلم بن عوسجه با دست امام را نشان می‌دهد؛ ➖ وصیت من این مرد است عباس بن علی علیهما السـلام، علاوه بر آب‌رسانی و محافظت‌ از خیمه‌ها، حامی سپاه نیز هست هر گاه که نیروهای امام در محاصره قرار می‌گیرند این اباالفضل است که محاصره را می‌شکند ظهر نزدیک می شود ابوثمامه صائدی از اصحاب علی(ع) وقتي می‌بیند اصحاب تك‌تك به شهادت مي‌رسند نـزد امـام می‌آیـد: ➖ احساس مي‌كنم دشمن نزديك و نزدیک‌تر می‌شود اما بدان‌! كشته نخواهي شد مگر آن كه من به دفاع از شما كشته شوم‌ پيش از آن من می‌‌خواهم در حالی خدای خود را ملاقات كنم كه نماز ظهر را با تو خوانده باشم‌ امـام علیـه السـلام: ➖ خداوند تو را از نمازگزاران ذاكر قرار دهد نماز را یادآوری کردی! از دشمن بخواهيد جنگ را متوقف كند تا نماز بگذاريم یکی از لشکر کوفه صدا می‌زند: ➖ نماز شما قبول نمی‌شود! حبیـب؛ به سویـش حمله‌ور می‌شود و می‌گوید؛ ➖ ای الاغ! فکر می‌کنی نماز شما قبول است و نماز پسر پیامبر قبول نمی‌شود؟ لشکر کوفیان بر سرش می‌ریزنـد و شهیدش می‌کنند تأثر امام از شهادت حبیب زیاد است و امام را بـه گریـه می‌انـدازد: ➖ خدایا رفتن جان خودم و دوستانم را به حساب تو می‌گـذارم حال که امام فرصت نماز خواندن نمی‌یاید، با یارانش نماز خوف می‌خواند که شبیه نماز شکسته است و در هر یک رکعت، جمعی از اصحاب به امام اقتدا می‌کنند، سلام می‌دهند و جایشان را با گروه دیگر عـوض می‌کننـد زهیر و سعید پسر عبدالله خود را حائل می‌کنند و با سپر حتی سر و صورت، مانع تیرهابی می‌شوند که امام را هدف قرارداده، و این‌گونه بـه شهـادت می‌رسنـد زهیـر، بریـر وهب نصرانی تازه‌مسلمان عمرو بن خالد ازدي سعد[شعبة‌] بن حنظله تميمي‌ عمير بن عبدالله مَذْحِجي سوار بن أبي‌حُمَير عبدالرحمان بن عبدالله يَزَني ابوالشعثاء كه مانند حر از لشکر عمرسعد جدا‌شده و دیگـران همگی به میدان می‌روند و رجز خاص خود را می‌خوانند که نشانه شیعه علی بودن آنهاست همه مردانه می‌رزمند نافع بن هلال از چهره‌های برجستـه كربـلا و طايفـه شیعـی بجيلـة می‌باشـد او از تربیت یافتگان مکتب علـي (ع) و از یاران آن حضـرت اسـت‌ نافع نامش را روی تيرها نوشته و رجز کوتاهی دارد: ➖ من رزمنده جمل از سپاه علی هستم، من بر دین علی هستم‌ مزاحم بن حُرَيث‌ به مقابله با او می آید ➖ أنَا عَلی دين‌ عثمان‌ نافع: ➖ أنت علی دين ‌شيطان‌ پس از آن با هم گلاويز می‌شوند و نافع او را به هلاکت می‌رساند نافع تیرانداز ماهری است و با تيراندازی دقيق، 12 تن از سپاه كوفه را می‌کشد تا آن‌كه بازويش‌ می‌شکند‌ و دشمن وی را به اسارت می‌گیرد او را در حالی نزد عمر سعد می‌برند که همچنان خون ‌از محاسنش جاری است و فريـاد می‌زنـد: ➖ اگر بازو و دستی برايم مانده بود، نمی‌توانستيد مرا بـه اسـارت درآوريـد پس شمر گردنش را می‌زند 🏴 ادامـه دارد ....