نماز❁﷽❁گزاران™:
#داستان_نمازخوبان
🌱السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین🌱:
56- در دانشگاه الازهراء
وقتی امام موسی صدر در سال 1338 شمسی وارد کشور لبنان شد به شهر (صور) آمد و نخستین فعالیت خود را با اقامه نماز جماعت در مسجد جامع آن شهر آغاز کرد. او از این راه در مدّت کوتاهی به موفقیتهای بزرگی دست یافت.
با تشکیل (مجلس اعلای شیعیان لبنان)، حتی وقتی که ریاست آن را به عهده داشت همچنان به امامت جمعه و جماعت اهتمام بیشتری از خود نشان داد. وی با خطبه های روشنفکرانه خود در نماز جمعه های صور، صیدا و بعلبک مردم لبنان را به بیداری و قیام و اقدام دعوت کرد و اندیشه های ناب خود را از طریق این سنگر نفوذناپذیر به مردم ستمدیده آن مرز و بوم انتقال داد. هنگامی که به کشورهای دیگر اسلامی، از جمله کشورهای آفریقایی نیز سفر می کرد برای ارتباط نزدیک و دیدار با مردم در مراسم نماز جمعه های آنان شرکت می جست و با ایراد سخنرانی با آنان به درد دل می نشست.
یک وقت به دعوت (جمال عبدالناصر) رئیس جمهور فقید مصر، سفر 48 ساعته ای به آن کشور نمود. او در نماز جمعه پایتخت مصر حاضر شد، در این حال امامت نماز جمعه مسجد الازهراء به عهده وی گذاشته شد. امام موسی صدر در آن روز با ایراد خطبه های آتشین همه نماز گزاران را در حیرت و اندیشه فرو برد. در آن حال با استقبال و اصرار مردم و به پیشنهاد جمال عبدالناصر این سفر 48 ساعته به یک سفر ده روزه تبدیل گردید. در این مدّت او از فرصت استفاده کرد و نقش بزرگی را در بیداری مردم مصر نسبت به مسائل منطقه و جهان ایفا نمود. امام موسی صدر این شخصیت بزرگ اسلامی، جزو اولین شخصیت هایی است که به نماز جمعه های بی روح و کم خاصیّت کشورها، جنبه عبادی، سیاسی داد و آن را به معنای واقعی اقامه کرد. امام موسی صدر، امید محرومان، ص 99، نماز ابرار، ص 43.*
کلید راز بزرگی است هر کلام نماز - چه با شکوه و عظیم است ازدحام نماز
نسیم بارش نور است در کویر وجود - سحر به مسجد آدین ها، سلام نماز
«مردانی»
57- این نماز را ترک نکن
آن روزی که بنای کشف حجاب شد، رضاخان دستور داده بود افرادی که جزء روساء بودند مثل رئیس نظمیه و غیره باید اول کشف حجاب کنند. هر شب نوبت یکی بود، مثلاً امشب رئیس نظمیه، شب دیگر رئیس امنیّه، شب دیگر شهرداری، و هر شبی یکی بود شب به شب . آن وقت زن آن رئیس مکّشفه می شد و اطراف او را زن ها می گرفتند. زمانی که آیة ا... العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری (1274 - 1355 ه .ق) می خواست برای نماز مغرب و عشاء به حرم برود. در خیابان تظاهر می کردند که جای سوزن انداختن نبود. حاج شیخ طبق معمول هر شب باید از توی این جمعیت برای نماز مغرب و عشاء عبور کند. و این مراسم مخصوصاً همان وقتی اجرا می شد که زمان عبور ایشان بود. خودش فرمود: من که دیدم این وضعیّت است، فکر کردم رفتن به نماز مغرب عشاء را ترک کنم. من که نمی توانم نهی از منکر کنم و باید از اینجا هم عبور کنم. و اینها هم سر راه من این کار را می کنند. اگر حرف نزنم تقریر می شود، می گویند: پس اینکارها را قبول کرده! اگر حرف بزنم چطور با این شخص حرف بزنم! پس بهتر است که به نماز نروم. این چه نمازی است که من بروم. این فکر را با هیچ کس در میان نگذاشتم، خودم عهد کردم که نروم. طرف عصر که در اطاق خوابیده بودم دیدم درب باز شد و سیّدی با محاسن بلند آمد و گفت: این نماز را ترک نکن! من به این جهت دلم محکم شد. مجله حوزه، مصاحبه با آیة ا... اراکی ره، شماره 12.*
58- شصت سال تلاش برای احیاء نماز جماعت
آیة ا... مرعشی نجفی (1315 - 1411 ه .ق) سخت مقیّد بود که نمازهای خویش را در وقت فضیلت و با جماعت برگزار کند. در برخی از یادداشتهای سالهای قبل چنین نوشته است: هنگامی که در قم سکونت کردم صبحها در حرم حضرت معصومه علیها السلام اقامه جماعت نمی شد و من تنها کسی بودم که این سنّت را در آنجا رواج دادم و از شصت سال پیش به این طرف صبح زود و پیش از باز شدن درهای حرم مطهّر و زودتر از دیگران می رفتم منتظر می ایستادم. این انتظار گاهی یک ساعت قبل از طلوع فجر بود، تا خدّام درها را باز کنند. زمستان و تابستان نداشت. در زمستانها، هنگامی که برف همه جا را می پوشاند، بیلچه ای کوچک به دست می گرفتم و راه خود را به طرف صحن باز می کردم تا خود را به حرم مطهّر برسانم. در آغاز خود به تنهایی (در حرم نماز) می خواندم، تا پس از مدّتی یک نفر به من اقتدا کرد و پس از آن کم کم افراد دیگری اقتدا کردند و به این ترتیب نماز جماعت را در حرم مطهّر آغاز کردم و تا امروز که شصت سال از آن تاریخ می گذرد، ادامه دارد. آهسته آهسته ظهرها و شبها نیز اضافه شد و از آن پس روزی سه بار در مسجد بالا سر حضرت معصومه علیها السلام و صحن شریف نماز جماعت می خواندم. شهاب شریعت، ص 282.*
https://splus.ir/namazgozaran
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
🌟#ایستگاه_نماز
📿#نماز
#داستان_نمازخوبان
99- انفاس سحر خیزان
مرحوم محمّد تقی مجلسی(ره) ، پدر بزرگوار علاّمه محمّد باقر مجلسی (1037 - 1110 ه .ق) نقل کرد که: در شبی از شبها، پس از فراغ از نماز شب و تهجّد، حالتی در همان حال برایم ایجاد شد که از آن حالت فهمیدم در این هنگام هر حاجت و درخواستی از خداوند نمایم اجابت خواهد نمود. فکر کردم چه درخواستی از امور دنیا و آخرت از درگاه خداوند متعال نمایم که ناگاه با صدای گریه محمّد باقر در گهواره اش مواجه شدم و بی درنگ گفتم:
پروردگارا! بحق محمّد و آل محمّد، این کودک را مروّج دینت و ناشر احکام پیامبر بزرگت قرار ده و او را به توفیقاتی بی پایان موفق گردان... فیض قدسی، ص 57.*
به برکت دعای نیمه شب پدر و تلاش و استمرار، علاّمه محمّد باقر مجلسی(ره) خدمات ارزشمندی را به جهان اسلام عرضه نمود. علاوه بر درس و تربیت شاگردان بزرگ و صدور فتوی و مسئولیتهای مهمّ مرجعیت و مسافرتهای مکرّر، یکی از تألیفات او بحارالانوار است که حدود 110 جلد می باشد.
در مجموع کلیه تألیفات عربی و فارسی او را می توان بالغ بر 300 جلد به قطع وزیری و هر جلد چهار صد صفحه تخمین زد. زندگینامه علامه محمد باقر مجلسی، ص 124.*
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند - واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
بیخود از شعشه پرتو ذاتم کردند - باده از جام تجلّی صفاتم دادند
چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی - آن شب قدر که این تازه براتم دادند
بعد از این روی من و آینه وصف جمال - که در آن جا خبر از جلوه ذاتم دادند
من اگر کامروا گشتم خوشدل چه عجب - مستحق بودم و اینها به زکاتم دادند
هاتف آن روز به من مژده این دولت داد - که بدان جور و جفا صبر و ثباتم دادند
این همه شهد و شکر کز سخنم می ریزد - اجر صبری است کز آن شاخ نباتم دادند
همّت حافظ و انفاس سحر خیزان بود - که ز بند غم ایّام نجاتم دادند.
«حافظ»
100- نسیم رحمت
پاسی از شب گذشته و دیر وقت بود که شیخ ابراهیم(ره) (1279 - 1374 ه .ق) به خانه می آمد. لبانش در دمادم خواب به هم می خورد و زیر لب ذکری زمزمه می نمود، در آن حال، خواب ذکر را از لبانش می ربود. او مثل همیشه وضو ساخت و با ذکر خدا به بستر رفت و به خواب شد. چند ساعتی نگذشته بود که پهلو از رختخواب تهی، و آبی تهیه کرده، وضویی ساخت و برای نماز شب با سحر خیزان بیدار دل همگام شد و به نماز ایستاد.
وقتی شیخ بر می خواست سحر هنوز بیدار نشده بود. سحر را او بیدار می کرد، ستارگان را او در آسمان می چید و سپیده را به دفتر افق می کشید.
به نماز می ایستاد و به ادب نافله می گذارد و در هر رکعت آن گویی فروغی تازه در جانش می افروخت و عطری طرب آور به خانه اش می وزید و شادابتر و با روح تر به مناجات می پرداخت.
وصف رُخ یار و دیدار سراسر سوز و شوق می ماند. برای دو رکعت نماز شفع و یک رکعت نماز وتر، که دعایی بارانی و ندای غریب و سوزناک شیخ بود که با خدایش به گفتگو نشسته، نیازش را به آستان محبوب عرضه می داشت و درمان دل خود و مشکل مردم را از او می خواست. بنیانگذار بنای عشق، شرح حال آیة ا... ابراهیم ریاضی، ص 50.*
https://splus.ir/namazgozaran
#داستان_نمازخوبان
108- در زمره اولیاء الهی
فُضیل بن عیاض یکی از دزدان معروف بود. بطوریکه مردم از دست او خواب راحت نداشتند. یک شب از دیوار خانه ای بالا می رود. روی دیوار می نشیند تا به قصد ورود در منزل پائین برود. اتفاقاً آن خانه از آنِ مرد عابد و زاهدی بود که مشغول شب زنده داری بود و نماز شب و قرآن می خواند. صدای حزین قرآن به گوش فُضیل عیاض رسید. «اَلَمْ یَاَنِ لِلَّذینَ آمَنُوْا أَنْ تَخْشَغَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِاللَّهِ». سوره الحدید، آیه 16.* آیا وقت آن نرسیده که مدعیان ایمان، قلبشان برای یاد خدا نرم و آرام شود؟ آیا وقت رو برگرداندن از گناه به سوی خدا نرسیده است؟ فُضیل همینکه این آیه را روی دیوار شنید انگار بخود او وحی شده، همانجا گفت خدایا! چرا، چرا، وقتش رسیده است، و همین الان هم موقع آن است. از دیوار پائین آمد... از همه هجرت کرد، حقوق الهی و اموال مردم را ادا کرد و در زمره اولیاء الهی قرار گرفت. گفتارهای معنوی، ص 226.*
باز آ، باز آ، هر آنچه باز آ - گه کافر و گبر و بت پرستی، باز آ
این درگه ما درگه نؤمیدی نیست - صد بار اگر تو به شکستی باز آ
«ابو سعید ابو الخیر»
109- نیاز نیمه شبی
مرحوم تنکابنی در مورد پدر بزرگوارش مرحوم آیة ا... میرزا سلیمان تنکابنی که از شاگردان بزرگ حکیم نامدار، ملاّ علی نوری(ره) است، می نویسد: پدرم، همیشه بر نماز اول وقت و خواندن نوافل مواظبت داشت و هر روز یک جزء قرآن تلاوت می کرد و نیز هر روز سوره یس و صد مرتبه «لا لله الا الله الملک الحق المبین» و برخی او را دیگر را می خواند. و سوره واقعه را در قنوت نماز (و تیره نافله عشاء) قرائت می کرد. و نماز شبش هیچ گاه ترک نشد.
یک شب، وقت سحر از خواب بیدار شدم، دیدم پدرم نشسته و به شدت می گرید، بعد از مدّتی که گریه اش تمام شد از سبب آن سؤال کردم. فرمود: در قنوت نماز وتر، مناجات (خمس عشره) را می خواندم و می گریستم، ناگاه شنیدم که آوازی بر آمد که: ایها العالم العامل... مرحوم والد، پیش از این سخن نگفت و دنباله صدایی را که شنیده بود اظهار نکرد، سپس فرمود: وقتی آن آواز را شنیدم چنان گریه بر من مستولی شد که نتوانستم نماز را تمام کنم، بی اختیار نشستم... قصص العلماء ص 73، محرّمان راز، ص 114.*
دلا بسوز که سوز تو کارها بکند - نیاز نسیم شبی دفع صد بلا بکند
عتاب یار پری چهره عاشقانه بکش - که یک کرشمه تلافّی صد جفا بکند
ز ملک تا ملکوتش حجاب بردارند - هر آنکه خدمت جام جهان نما بکند
«حافظ»
110- آروزهای مادر
پس از آنکه حضرت مریم علیها السلام از دنیا رفت حضرت مسیح علیه السلام جنازه مادرش را پس از تطهیر به خاک سپرد. پس روح مادر را در خواب دید. مسیح پرسید: مادر! آیا هیچ آرزوئی داری؟ مریم علیها السلام پاسخ داد: آری، آروزیم این است که در دنیا بودم و شبهای سرد زمستانی به مناجات و عبادت در درگاه خدا به بامداد می رساندم، و روزهای گرم تابستانی را روزه می گرفتم.حکایتهای شنیدنی، ج 5، ص 64.*
از عمرم همان بود که در یاد تو بودم - باقی همه بی حاصلی و بی خبری بود
111- نماز عشق
در حالات میرزا آقا ملکی تبریزی(ره) (متوّفی 1343 ه .ق) آمده است که: شبها برای تهجد و نماز شب بر می خواست ابتداء در بسترش مدّتی صدا به گریه بلند می کرد، سپس بیرون می آمد و نگاه به آسمان می کرد و آیات «إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمواتِ وَ الأَرْضِ وَ اخْتِلفِ الَّیْلِ وَالنَّهارِ لَمَایتٍ لِّماُوْلِی الْمأَلَببِ الذّینِ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیماً وَ قُعُوداً وَ عَلی جُنُوبِهِمْ وَ یَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّمواتِ وَالأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هَذا باطِلاً سُبْحانَکَ فَقِنا عَذابَ النَّارِ» آل عمران، آیات 190 و 191.* را می خواند و سر به دیوار می گذاشت و مدّتی گریه می کرد و پس از تطهیر نیز کنار حوض مدّتی پیش از وضو می نشست و می گریست و خلاصه از هنگام بیدار شدن تا آمدن به محل نماز و خواندن نماز شب، چند جا می نشست و بر می خواست و گریه سر می داد و تا به مصلاّیش می رسید و آن جا که دیگر حالش قابل وصف نبود. رساله لقاء الله، ترجمه و توضیح سید احمد فهری، ص 128. *
آه از آن نرگس جادو که چه بازی انگیخت - وای از آن مست که با مردم هشیار چه کرد؟
برقی از منزل لیلی بدرخشید سحر - وه که با خرمن مجنون دل افکار چه کرد؟
برق عشق آتش غم در دل حافظ زد و سوخت - یار دیرینه ببینید که با یار چه کرد؟
«حافظ»
https://splus.ir/namazgozaran
#داستان_نمازخوبان
155- موت اختیاری
میرزا ابوالحسن جلوه (1238 - 1314 ه .ق) استاد حکیم زنجانی هیدجی (1233 - 1314 ه .ش) موت اختیاری را به عنوان دلیل بارز تجّرد نفس قبول داشت و یک بار هم موت ارادی در خویش پدید آورد. ولی حکیم هیدجی منکر مرگ اختیاری بود و خلع اختیاری را محال می دانست و در بحث با شاگردانش آن را انکار می کرد.
شبی در حجره خود پس از به جا آوردن فریضه عشاء رو به قبله مشغول تعقیبات نماز بود که پیر مردی به حجره اش وارد شد، سلام کرد، آنگاه عصایش را در گوشه ای نهاد و گفت: جناب آخوند، چرا مرگ اختیاری را قبول نداری؟
حکیم جواب داد: این وظیفه ماست بحث و نقد و تحلیل آن کار ما است، و بی دلیل و برهان آن را انکار نمی کنم.
پیر مرد درنگ ننمود و در برابر دیدگان حکیم پای خود را رو به قبله کشید و به پشت خوابید و گفت: «انا لله و انا الیه راجعون» و مُرد.
حکیم برخواست و او را تکان داد. دید مُرده است، نگران شد، در حال اضطراب و تشویش طلاّب مدرسه را خبر نمود. تابوتی آورد و آماده شدند تا پیر مرد را به فضای شبستان مدرسه ببرند، ناگاه پیرمرد از جا برخاست و گفت:«بسم الله الرحمن الرحیم». و رو به حکیم نمود و لبخند زد و اظهار داشت: «حالا موت اختیاری را باور کردی»؟
حکیم گفت: به خدا باور کردم. پیر مرد در خاتمه گفت: «آقا جان معرفت تنها از طریق درس خواندن به دست نمی آید. عبادت نیمه شب، تعبّد، راز و نیاز و مانند اینها هم لازم است».از همان شب حکیم متحوّل گشت و از سروده هایش این حالات زاهدانه و عارفانه هویدا است. حکیم از همان شب روش گذشته را عوض نمود. نیمی از اوقات را برای مطالعه و تدریس و تحقیق و نیم دیگر را برای تفکر در آفرینش الهی، عبادت و قسمت دیگر را برای نیایش و نماز و نافله ها قرار داد.معاد شناسی، ج 1، ص 101، ستارگان حرم، ج 3، ص 33.*
ای اوزی شمع شبستانیمه، پروانه صفت - سنین عشقینده یا نار هیدجی چخماز نفسی
«حکیم هیدجی»
156- آهنگ رستگاری
در ماههای آخر عمر مرحوم علاّمه طباطبائی(ره) دیگر به امور دنیا توجهی نداشت. از امور دنیا غافل بود و در عالم دیگری سیر می کرد. ذکر خدا بر لب داشت. در روزهای آخر عمرشان حتی به آب و غذا هم توجه نداشت. چند روز قبل از وفاتش به یکی از دوستان فرموده بود: من دیگر میل به چای ندارم و گفته ام میلم به غذا نمی کشد و بعد از آن هم غذا میل نفرمود. با کسی سخن نمی گفت و حیرت زده به گوشه اتاق نگاه می کرد.
در یکی از شبهای آخر عمر در خدمت او بودم، در بستر نشسته بود و با چشمهای نافذش به گوشه اتاق نگاه می کرد ولی یارای سخن گفتن نداشت. خواستم دستوری و سخنی از او بشنوم و به یادگار داشته باشم ولی چندان امیدی به پاسخ شنیدن نداشتم. عرض کردم: برای توجه به خدا و حضور قلب در نماز چه راهی را توصیه می فرمائید؟ به سوی من متوجه شد و لبهایش حرکت کرد و با آهستگی بسیار ضعیف که با سختی شنیده می شد، فرمود: «توجه، مراودهمراوده یعنی: جستجوی معشوق و خدا در نماز.*، مراقبه، توجه، مراقبه، توجه، مراقبه ...» و این جمله را متجاوز از ده بار تکرار نمودیادها و یادگارها ص 80، خاطره به نقل از، آیة ا... ابراهیم امینی.*
https://splus.ir/namazgozaran
#داستان_نمازخوبان
155- موت اختیاری
159- عمل به وظیفه
دو تن از کسبه بازار مشهد تعریف کردند که: از تنگی معیشت نخست در مضیقه بودیم و برای این رفع گرفتاری، به خدمت حاج شیخ حسنعلی اصفهانی(ره) (1311 - 1361 ه .ق) شرفیاب شدیم. جماعتی در انتظار نوبت بودند و ما هم منتظر نشستیم امّا ناگهان، شیخ، ما دو تن را از میان آن گروه به نزد خود طلبیدند و به یکی از ما فرمودند: تو باید کاری بکنی ولی نمی کنی و به دیگری فرمودند: تو کاری که نباید بکنی، انجام می دهی، بروید و به وظیفه خود عمل نمائید تا وضع شما اصلاح شود. یکی از ما نماز نمی گذارد و آن دیگری شراب می نوشید. به توصیه حاج شیخ وظایف خود را مراعات کردیم و در اثر آن، معیشت ما از تنگی به وسعت باز آمد.نشان از بی نشانها، ص 57.*
160- دو رکعت نماز قبل از اعدام
پس از باز شدن در، افسر عراقی با یکی از درجه داران و چند سرباز وارد آسایشگاه شدند. همه برادران اسراء می بایست برای احترام از جا بلند می شدند و یک ضربه پا به زمین می زدند! بعد از احترام به فرمان افسر عراقی همه نشستند، او جلوی صف ایستاد و در حالی که لبخند تمسخر آمیزی بر لب داشت، گفت: می خواهیم یکی از شماها را اعدام کنیم، اگر داوطلبی هست خودش برخیزد و الاَّ خودمان یکی را انتخاب می کنیم. حرکتهای نامناسب سربازان بعثی در کنار افسر عراقی که کابلها را به دور دست خود می چرخاندند و حرفهای را به عربی ردّ و بدل می کردند. اسراء را کلافه کرده بود و شاید قدرت فکر کردن برای آنان که در اندیشه راه و چاره ای بودند را گرفته بود.
در این حال، یکی از اسراء بنام حسن برخاست و برای اعدام شدن اعلام آمادگی کرد! افسر عراقی با چشمان ناباور خود، مقداری در صورت او خیره شد و گفت: بیا بیرون، حسن! گامهای محکم و استوار، بدون تردید و ترس به جلو رفت. با برخاستن او آثار غم و اندوه در صورت دوستان ظاهر گشت، در حین رفتن او اسراء برای آخرین بار او را تماشا می کردند.در آخرین لحظات، عراقیها از او درخواست کرده بودند که آخرین آرزو و وصّیت خود را از او بخواهد تا برآورده کنند. وی تقاضای خواندن دو رکعت نماز را کرده بود،و آنان هم این فرصت را به او داده بودند.
حسن در جلوی چشم شگفت زده فرمانده و سربازان عراقی، با آرامش کامل وضویی ساخت و خود را برای دو رکعت نماز آخر آماده می کند.
درون آسایشگاه بچه ها ناآرام بودند و خدا خدا می کردند که عراقیها از تصمیم خود منصرف شوند. هنوز این افکار، اذهان اسراء را مشغول کرده بود که ناگاه عراقیها به همراه (حسن) به داخل آمدند. ورود او همچون باز شدن در، بر بُستان گل شادمانیهامان بود.
افسر عراقی رو به بچه ها کرد و گفت: این جوان خیلی فهمیده و شجاع است، ما از قصد این کار را کردیم تا آن کس که شهامت بلند شدن را دارد به عنوان مسئول آسایشگاه برای شما انتخاب کنیم.در محراب اسارت، ص 22.*
والسلام علیکم و رحمةالله
21 دی 1377 شمسی برابر با 22 رمضان 1419 ه .قمری
شب شهادت مولای متقیان علی علیه السلام
#پایان
جهت بهره مندی و نشر قسمتهای قبل : کافیه فقط روی #داستان_نمازخوبان
بزنید. و با فلشی که پایین صفحه هست برید به متن قبلی .
https://splus.ir/namazgozaran