💕 جهاد زنان💕
🔞قرار نیست مرد شروع کننده باشد... 🔹👈قبلا گفتیم عدم تأمین نیاز جنسی مرد آشفتگی او را به همراه دارد.
🔞رسیدگی جنسی و مهار نفس سرکش مرد
🔸آیا میدانستید دو نیروی شهوت و غضب در کنار یکدیگر فعالیت میکنند. یعنی اکثر اوقات غضب بیشتر شهوت بیشتر را به دنبال دارد و شخصی که شهوت بیشتری دارد حتما پرخاشگری و ضعف اعصاب بیشتری دارد
👈وقتی شهوت یک مرد کنترل و تربیت شود، حتما غضب و عصبانیت او کنترل خواهد شد و با روی خوش بیشتری برخورد میکند!
🔹رسیدگی جنسی از این جهت حائز اهمیت است که شما روح و روان یک مرد را میتوانید به دست بگیرید
خب حالا رسیدگی چی هست و چطوری هست؟!
🔅👈ابتدا مؤلفههای یک رسیدگی استاندارد و طبیعی در سه جنبه بحث میشود:
🔹1. مؤلفههای کلامی و گفتاری
🔸2. ویژگیهای رفتاری و حرکتی
🔹3. ویژگیهای پوشش و آرایش
ادامه دارد...
✍سید روح الله حسینی
#قسمت_چهارم
#تربیت_جنسی
#همسرداری #اصول_زندگی_مشترک
🔰به کانال «جهاد زنان» در ایتا بپیوندید👇
💞 @jahadalmarah
هدایت شده از مادران شریف ایران زمین
.
#م_روح_نواز
(مامان #محمدحسن ۱۰ ساله، #محمدعلی ۷ ساله، #محمدحسین ۵ ساله، #محمدرضا ۳ ساله)
#قسمت_چهارم
درس خوندنم، خیلی کم و منقطع بود و گاهی ناامید میشدم.
یه بار با یکی از دوستام تماس گرفتم که فلان درس رو چطور و چقدر خوندی؟
گفت من دو دور خوندم و الان دور سوممه؛ در حالیکه من اون درس رو هنوز یه دور هم نخونده بودم.🤭
پیش خودم میگفتم من با این وضع قبول نمیشم دیگه.😞
ولی مادرم همش میگفتن نگران نباش.
تو بچه داری.
درس خوندن تو، با بقیه فرق داره.
کار تو برکت داره.👌🏻
تو هر چقدر که بچهت اجازه بده، درستو بخون، کاریم به این حرفا نداشته باش.
این حرفاشون خیلی بهم انرژی میداد.
و امیدوار بودم خدا خودش برکت بده.
دو سال برای ارشد درس خوندم و تونستم رتبهی ۱۳ رو به دست بیارم.
باورم نمیشد.😃
من آدمی نبودم که بتونم این رتبه رو به دست بیارم.🤩
در نهایت رشتهی فیزیولوژی گیاهی دانشگاه تهران قبول شدم.
اون موقع، محمدحسن، دو سالش تموم شده بود.
وارد دانشگاه تهران شدم.
دوباره یک مسیر جدید برای زندگیم باز شد.😃
فضای علمی اونجا، برام بسیار جذاب بود.🤩
چون حال و هوای درونی خودم، به خاطر مادر شدن، عوض شده بود، کاملا قدر حضور تو اون فضای علمی رو درک میکردم.
با بچه دار شدن احساس میکردم باید از تکتک لحظهها و آدمهایی که میشه ازشون استفاده کرد، استفاده کنم.😃✨
میگفتم من وقت اضافه ندارم که هدر بدم،⏱️ باید از هرچیزی که میبینم، استفاده کنم.
به خاطر همین، اون فضا، خیلی برام دلچسب بود.
الحمدلله دوستان بسیار خوبی هم تو این مقطع قسمتم شد که خیلی همراه بودن و کمکم میکردن.
تو اون یه سالی که ۲ روز در هفته میرفتم دانشگاه، یه روز پسرم رو پیش مامانم و یه روز پیش مادر همسرم میذاشتم.
سال ۹۳ وقتی میخواستم پروپوزالنویسی پایاننامهم رو شروع کنم، متوجه شدم آقا محمدعلی رو باردار هستم.
هم خوشحال شدم، چون خیلی بچه دوست داشتم،😍
هم خیلی نگران.
جدا شدن از فضای دانشگاه برام سخت بود ولی حضور تو دانشگاه، برای نوشتن پایاننامه، با یه کودک و یه نوزاد در توانم نبود.
رفتم پیش یکی از اساتید گفتم معادل این درسهایی که خوندم به من مدرکی میدین؟ چون من دیگه نمیتونم ادامه بدم و باردارم. بچهی دومم هم هست و من آدمی نیستم که نوزادم رو بذارم مهد.
ایشون خیلی اصرار داشتن که مهد هست و بچهها رو نگه میداره و...
ولی من گفتم دلم نمیخواد به خاطر درس بچه رو مهد بذارم.
اولویت اولم بچههان...
#تجربیات_تخصصی
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
📗🖌📗
🖌📗
📗
#رمان_چمران_از_زبان_غاده🕊🥀
#قسمت_چهارم↩️
باردوم که دیدمش برای کار در موسسه آمادگی کامل داشتم . کم کم آشنایی ما شروع شد . من خیلی جاها با مصطفی بودم ، در موسسه کنار بچه ها، در شهرهای مختلف و یکی دوبار در جبهه . برایم همه کارهایش گیرا و آموزنده بود . بی آنکه خود او عمدی داشته باشد .
غاده با فرهنگ اروپایی بزرگ شده بود . حجاب درستی نداشت اما دوست داشت جوردیگری باشد ، دوست داشت چیز دیگری ببیند غیر از این بریز و بپاشها و تجمل ها، او از این خانه که یک اتاق بیشتر نیست و درش همیشه به روی همه باز است خوشش می آید . بچه ها می توانند هر ساعتی که میخواهند بیایند تو ، بنشینید روی زمین و با مدیرشان گپ بزنند . مصطفی از خود او هم در این اتاق پذیرایی کرد و غاده چقدر جا خورد وقتی فهمید باید کفش هایش را بکند و بنشیند روی زمین !
به نظرش مصطفی یک شاه کار بود ، غافل کننده و جذاب .
یادم هست در یکی از سفرهایی که به روستاها می رفت همراهش بودم . داخل ماشین هدیه ای به من داد، اولین هدیه اش به من بود و هنوز ازدواج نکرده بودیم. خیلی خوشحال شدم و همان جا بازکردم دیدم روسری است ، یک روسری قرمز با گلهای درشت . من جا خوردم ، اما او لبخند زد و با شیرینی گفت :بچه ها دوست دارند شما را با روسری ببینند . از آن وقت روسری گذاشتم . من می دانستم بچه ها به مصطفی حمله می کنند که چرا شما خانمی را که حجاب ندارد میآورید موسسه ، اما برایم عجیب بود که مصطفی خیلی سعی می کرد، خودم متوجه میشدم، مرا به بچه ها نزدیک کند . می گفت: ایشان خیلی خوبند . اینطور که شما فکر می کنید نیست . به خاطر شما می آیند موسسه و میخواهند از شما یاد بگیرند ان شاالله خودمان بهش یاد می دهیم. نگفت این حجابش درست نیست ، مثل ما نیست ، فامیل و اقوامش آن چنانی اند . اینها خیلی روی من تاثیر گذاشت . او مرا مثل یک بچه کوچک قدم به قدم جلو برده ، به اسلام آورد.
نه ماه، نه ماه زیبا داشتیم وبعد باهم ازدواج کردیم.
البته ازدواج ما به مشکلات سختی برخورد...
#ادامه_دارد........
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
✍از زبان همسرشان غاده
🌹به نیت شهید سردار سلیمانی و شهید چمران برای تعجیل در فرج امام زمان عج صلوات بفرستیم😊
صآحِبالزمآݩدوستَٺدآرَم🌸👇🏻
| @sahebzaman_dosetdaram |
📗
✏️📗
📗✏️📗