"ماجرای یک مسئولیت"
🖍ابوالفضل بابک:
-- حق بودن یک جریان، به روشنی باور است نه زیادی یاور و صد البته برخلاف دشمنان زیادی که در برابرش صف آرایی میکنند عدهی کمی طرفدار دارد. اما جریان باطل همیشه به مدد عدد، در صدد ردّ جریان حق بوده است!
-- این کوچکترین خمی بر کمر حق جویان حقیقی نمیآورد. چرا که تاریخ روایت میکند روزی روی همین کرهی خاکی آزادهای دربرابر هزارانهزار بیدین و ریاکار یکتنه ایستاد و پرچمی را سرپا نگه داشت که میخواستند برای همیشه سرنگون شود.
-- بیش از هزار سال از آن روز میگذرد و اکنون که میلیونها نفر برای اسم او سر خم میکنند، دشمنانش هم به همین نسبت زیاد شدهاند...
▪️▪️▪️
-- حال آسیاب زمان چرخیده تا نوبت به ما رسیده است. داستانِ بار سنگینی است که از ابتدای تاریخ روی زمین نمانده و به ارادهی خدا نخواهد ماند. کوفیانی را به خاطر بیاوریم که ناگهان از زیر این بار شانه خالی کردند و سنگینی باری را که هزاران نفر باید به دوش میکشیدند به عدهی بسیار کمی واگذار کردند.
-- مصیبت اینگونه رخ میدهد! بعد از آن هم به روایت تاریخ #زنی یک تنه اینبار را به دوش کشید و به نفرات بعدی سپرد تا اینکه نوبت به ما رسید.
-- و عصارهی سالها تلاش جبههی حق نامی از خداوند شد که در وسط پرچم نقش بست و از همان روز تا الآن گوشمان عادت کرده است به فریاد و فحش و ناسزا.
-- چشممان اشکبار است از داغ شهیدان این راه و جگرمان سوزان است از آه مادر شهید.
-- برویم سر اصل مطلب...
اگر همهی مردم فهم و شعور از خود نشان میدادند و بیدار میشدند و در حد وسع و توان خود زیر بار آن مسئولیت خدادادی را میگرفتند چیزی به اسم مصیبت رخ نمیداد.
-- تاریخ همین چند روز پیش شاهد بود که عدهای از مردم فریب خوردند و شانه از زیر بار مسئولیت خالی کردند و نتیجه شد مصیبت #شاهچراغ و شهادت #آرمان_علی_وردی.
✅ اما مسئله این است که چرا شهدا تا لحظهی آخر و حتی وقتی این بار گران روی دوششان به شدت سنگینی میکرد شانه خالی نکردند؟!
زیرا با خدای خود عهد بستند! 🌷
«مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا»🌹
و این است داستان شهادت...