#خاطرات_غدیر
این و یکی از نوجونایی که برای بسته بندی و پخش نهجالبلاغه ها بهمون کمک کرد برامون نوشت 😍👇
خب اینا از اول وظیفه گروه ما نبودن
ولی نمیدونم چرا
یه حس تعلقی داشتم بهشون
انگار که دارم برا خودم یه چیزی درست میکنم
همه بچه ها یادشونه با چه وسواسی کاغذ میبریدم یکی کج میبرید بهم بر میخورد ذهنم خارش میگرف
نمیدونم چرا
یه طوری بودن
انگار نذر خودمن مال خودمن خیلی دوسشون داشتم:,-)
ازروز اول پاشون نشسته بودم تا شب اخر
حتی اخریارو خودم بردم پخش کردم
حتی به کسایی که میخواستم بدم هم با یه وسواس خاصی انتخاب میکردم
و به هرکسیم که میدادم
یه طور عجیب غریبی خیلی خیلی ذوق میکرد
به اولین دختر خانمی هم که دادم
داییشون شهید بود 😊
@jahadelmi313
#خاطرات_غدیر
نوشته ی یکی دیگه از مجریان طرح غدیر 😍👇
وقتی مسئولیت پخش نهج البلاغه به گروه ما افتاد، همون اولش این بحث ها توی گروه شروع شد که اصلا چرا!؟
چرا نهج البلاغه بدیم؟ اصلا سنگین نیست؟ ما که یک بار خودمون کامل نخوندیم
چجوری به بقیه میتونیم بگیم بیاید بخونید؟
ی چیزایی تو مایه های رطب خورده منع رطب کی کند(البته این برعکس منع کردن بود!)
خلاصه سر این چیزا بحث کردیم و به نتایجی رسیدیم
با اینکه وقتمون رو برای انجام بقیه وظایف گروه تا حدی از دست دادیم، ولی حداقل اون سوالات حل شد
بعد چالش بعدی ایجاد شد
اینکه قرار نبود صرفا نهج البلاغه رو بدیم و رد شیم و تمام
گفتن باید بگردید به کسی که به دردش میخوره بدید
یعنی باید میرفتیم صحبت میکردیم و میسنجیدیم و بعد میدادیم
از طرفی هم اینا نذر بودن و نگران بودیم نکنه طرف بگیره بزاره ی گوشه خاک بخوره
کاش برسه به دست کسی که استفاده کنه
صبح رفتیم حرم
همون اول، رو به گنبد طلا
گفتیم یا امام رضا!
ما که نمیدونیم به درد کی میخوره و کی استفاده میکنه
از قیافه مردمم که نمیتونیم چیزی بفهمیم!
شما یه لطفی کن خودت هرکسی صلاح میدونی سر راه ما قرار بده
بعد که رفتیم برای پخش نهج البلاغه، و به خودشون هم همینو میگفتیم
چشمای اشکی و واکنشش هاشون، دلگرممون میکرد که ان شاءالله کتاب ها به دست صاحب درستشون رسیدن🌱
@jahadelmi313