حسن شب تا سحر چشم به مادر دوخته بود؛ مادر اما غرق در عبادت بود.
حوالی اذان صبح بود که حسن از مادر پرسید: مادر جان! شب تا سحر برای همه دعا کردی
چرا برای خودمان چیزی از خدا نخواستی؟
خندیدی، با همان ملاحت همیشگی
آرام به حسن گفتی: پسرم، اول همسایه بعد اهل خانه
و حسن کریم بودن را از تو و پدرش علی-علیهالسلام - آموخت
حالا ما آمدهایم تا شما دعایمان کنید؛
با همان دستهایی که در دفاع از امام مجروح شده
آخر میگویند دعای مادر رد خور ندارد
میشود از خدا بخواهید ما هم بتوانیم مدافع اماممان باشیم؛
مثل شما بیبهانه در راه اماممان #جهاد کنیم تا عاقبتمان مثل خودتان ختم به شهادت شود
دعا کنید #علممان مثل مردم مدینه و کوفه لقلقه زبان نباشد
بتوانیم در هر کجای #عالم جهاد کنیم
چه با علممان چه با سلاحمان و چه در برابر نفسمان؛
میدانم دعای شما عاقبتمان را به خیر میکند.
🖇🍂🥀
#انتظار_منتقم
🔺 @jahadelmi313 🔺