بسم الله الرحمن الرحیم
تازه وارد ترم 4 شده بودم که خیلی یهویی سرو کله ی ویروسِ کوئید 19 وسط دنیا پیدا شد و با ورودش به ایران همه جا رو تعطیل کرد.
من هم روزای اول مثل بقیه دانشجو ها از تعطیلی خوش حال بودم فکر می کردیم چند روز تعطیلیم و بعد همهچیز خوب میشه و میریم دانشگاه
چند روز گذشت، آمار مرگ و میر ها بهم فهموند
اوضاع خیلی دردناکه و باید کاری برای این وضعیت کنم
نشستم فکر کردم که خب من با رشته و توانمندی و ظرفیت های اطرافم می تونم چه کمکی کنم؟
اول بررسی کردم که چه طور میشه از این بیماری جلوگیری کرد و نیازمندی های ما الآن در این بحران چیه؟
همه جا می نوشتن و می گفتن راه جلوگیری از ابتلا به این بیماری استفاده از ماسک و استفاده از ضدعفونی کننده ی دست و محیط هست ولی ما خودمون هیچ جا نمی تونستیم این موارد رو پیدا کنیم
پس باید برای تولیدش یه فکری می کردم
با اساتید فعال و پایکار دانشگاه صحبت کردم حتی با دانشجویان داروسازی سایر دانشگاه های استان لینک شدم و صحبت کردم و به این رسیدم که مشکل برای تولید ماده ی ضدعفونی کننده کم بود ماده ی اولیه ایی به نام اتانول 90% هست
یادمه شنیده بودم یکی از اساتیدمون با دور ریز های نیشکر الکل تولید می کرد با هزاران بدبختی شماره شون رو پیدا کردم و باهاشون تماس گرفتم
در حین همین پیگیری ها بود که تلفن خونه زنگ خورد گفت لباس بپوشید سریع بیایید که عزیز فوت کرد (مادرِ مادرم رو عزیز صدا می زنیم)
ادامه دارد...
#قسمت_اول
"فارغالتحصیل رشته ی شیمی از یکی از شهرستان های زیبای کشور"
#کپسول_تجربه
#پویش_خاطرات_دانشجویی
@jahadelmi313
جهاد علمی 🇵🇸🇮🇷
#پویش_خاطرات_دانشجویی ⭕️خب خب نوبتی هم باشه نوبت روایت های شماست :))) 💠موضوعات #پیشنهادی: ➕خاطرات
«الهی و ربی من لی غیرك»
ترم هفتم بودیم
استاد حسابداری مون افتضاح تدریس میکرد به صورتی که واقعاً هیچکدام نمیفهمیدیم
یکی از بچه ها خواهرش حسابداری خونده بود
دو روز قبل امتحان حسابداری با خواهر دوستم که کارشناسی حسابداری خونده بود هماهنگ کردیم بیاد از صبح تا بعد از ظهر کل درس های ترم رو بهمون یاد بده
اون روز بیست نفر بودیم و خواهر دوستم ۴ ساعته کل درس های حسابداری طول ترم رو باهامون کار کرد و تمرین کردیم
و عااالی یاد گرفتیم
اونجا بود به دو نکته پی بردیم یکی اینکه واقعاً استاد دکترا هم باشه علم بالا هم داشته باشه قدرت انتقال خوب نداشته باشه واقعاً تقصیر دانشجو نیست :)
دوم اینکه ما ۱۶ هفته ۲ ساعته سر کلاس های ایشون عمرمون تلف شد چون همشو تو ۴ ساعت عالی و کامل یاد گرفتیم (خدا شاهده نهایت ۲ درصد از اون استاد عمل گرفتیم ۹۸ درصدش از خواهر دوستم بود که پایه ای و ریشه ای یادمون داد )
نکته بعدی استادی که خوب نیست رو آموزش محاله وسط ترم عوض کنه اما ممکنه ترم بعد باز استادتون بشه پس شما شکایت هاتونو از استاد، اول به خود بعد به آموزش انتقال بدید تا ترم بعد باز تحملش نکنید و عمرتونو به هدر نده .
اینو وقتی به آموزش شکایت کردیم فهمیدیم داشتن برای ترم بعد با همون استاد قرارداد میبستن ولی منصرف شدند به خاطر انتقادهای ما...
خلاصه شد روز امتحان استاد ۶ صفحه سوال داده بود که فقط نوشتن بدون فکر کردنش توسط خود استاد ۳ ساعت حداقل زمان میبرد اما وقت امتحان ۱ ساعت و نیم بود
ما نزدیک ده صفحه ای جواب نوشته بودیم(دفتر روزنامه و ...) و تموم نشده بود
به جز اون خود استاد تو کلاس دو ساعته اش فقط یک سوال حل میکرد بعد به ما دو به علاوه ۲ یاد داده بود ولی سوالاش فضایی بود با این حال به خاطر خواهر دوستمون که عالی بهمون یاد داده بود میتونستیم حل کنیم و ۲۰ بشیم اما زمان کافی نبود برای نوشتن....
خلاصه استاد هم غیر منطقی و خبردار از کلاسی که تو دانشگاه گذاشته بودیم و لج کرده با ما وقت اضافی نداد...
نمره های معدلمون برای اون درس خیلی اومد پایین استاد نمره ها رو روی نمودار نبرد چون با ما لج کرده بود که از فرد دیگه ای رفتیم یاد گرفتیم و فقط پاسمون کرد ...
ما هم هیچ کاری نتونستیم بکنیم
این بود خاطره ای از باگ های دانشگاه و اعتراض های بی جواب و یا با تاثیرما....
«فارغ التحصیل کارشناسی رشته ی علوم تربیتی »
#کپسول_تجربه
#پویش_خاطرات_دانشجویی
#جهاد_علمی
@jahadelmi313
جهاد علمی 🇵🇸🇮🇷
❌❌توجه❌توجه❌ توجه ❌❌ پویش خاطرات دانشجویی تا ۱۶ آذرماه تمدید شد 😁😍 برای ۲ نفر جایزه خفن ناک هم
«الهی و ربی من لی غیرك»
سلام و خداقوت
میخواستم منم ی خاطره از دوران دانشجویی ام تو خوابگاه رو براتون بگممم😍
وااقعا دوران دانشجویی اونم اگه خوابگاهی بااشی خیلی شیرینههه❤️
سال اولی بودم و اتاقی رفته بودم که بچه هاشون از من بزرگتر بودن اما ب قولی دانشجوها اپن بودن😒 ولی بی انصافی نباشه خیلی مراعات من رو میکردن و پیش من کاری و حرفی نمیزدن ولی آدم چه قدر میتونه جلوی خودش رو بگیرهه😏
این خوابگاه رو چون داخل دانشگاه بود رو ب کلی دنگ فنگ نامه اش رو گرفته بودم و تقریبا ی دو هفته ای هم دیر رفته بودم پس امکان جابه جایی نبود و اتاقاش پر بود از طرفی کسی رو هم نداشتم ک بخوام جا به جا شم پس مجبور بودم همین اتاق رو بمونمم.
چند روزی ب تعطیلات خورده بود و بچه ها به امید اینکه من این روزا رو میرم شهرستان برا دوست هاشون مهمونی ترتیب دادن تو اتاقمون.
به دلایلی امکان رفتن من ب شهرستان نبود و من باید خوابگاه میموندم.
و مهمونی ترتیب داده شده بود و من حیران و نگران که باید چیکار کنممم.
خب تعطیلات بود دوستامم رفته بودن خونه هاشون ...
خیلی نااراحت بودم خیلی و کلی فکر میکردم برا اینکه راهی برای نبودنم تو اون مهمونی پیدا کنمم،نبود که نبود😔
بچه ها😅من اون مهمونی رو تو اتاق نبودم میدونین چراا چون....
ی روز مونده ب مهمونی از بسیج دانشجویی باهام تماس گرفتن ک میریم قم تو رو هم میبریم. تو بسیج فعالیت میکردم ولی دست و پا شکسته. از دو هفته پیش انتخاب و معرفی شده بودن اینکه من یک روز قبل اردو انتخاب شده بودم ...
خیلی خوشحاال شدم خیلی.
داشتم ذوق مرگ میشدم از شنیدن این خبر...
خلاصه که من اون چند روز مهمان آقام ، امام زمان (عج) و حضرت معصومه (س) بودم .
این دوره ی دوره تشکیلاتی بود و کلی از دوره ها استفاده کردم دوره پرباری بود و به شدت کاربردی.
اولین بارم بود ک ب قم میرفتم اونم تو چه روزهایی...
میخوام بگم آدم واقعا اگه نخواد تو ی جایی باشه ممکنه گناهی پیش بیاد وااقعا از سر اخلاص نخواد که باشهه خدا خودش دستت رو میگیره و میکشه بیرون و میاره پیش خودش... :))
فقل حسبی الله...🌱
#کپسول_تجربه
#پویش_خاطرات_دانشجویی
@jahadelmi313
هدایت شده از جهاد علمی 🇵🇸🇮🇷
#پویش_خاطرات_دانشجویی
⭕️خب خب نوبتی هم باشه نوبت روایت های شماست :)))
💠موضوعات #پیشنهادی:
➕خاطرات دوران دانشجویی (کلاسا و آزمونا و ارتباط با اساتید و چالش ها و ...)
➕خاطرات تشکیلاتی( اردو های علمی انجمن علمی و کارای فرهنگی و هیئت دانشجویی و...)
➕خاطرات خوابگاه
➕خاطرات کنکور ارشد و دکتری
➕خاطرات نقش های مختلف همزمان با تحصیل
➕طنز دانشجویی
➕و موضوعاتی که خودتون
دوست دارید😁
🔹بهتره خاطره هایی که فکر میکنیم کمک کننده هستند و #آموزنده رو بنویسیم و ترجیح بر این است تا جایی که میشود مختصر تر بیان شود.(حداقل یک صفحه باشه)
✅دانشجویان کارشناسی،ارشد،دکترا
مخصوصاً فارغ التحصیلان عزیز ،منتظر ارسال خاطراتتون هستیم.
💠آیدی ارسال: @jahaadelmi313
زمان ارسال: تا ۱۶ آذر تمدید شد.
🌐از بین نوشته های ارسال شده،انتخاب شده و در کانال گذاشته میشه ☺️
@jahadelmi313
ساعت رو نگاهی انداختم ۲۲ و ۳۴ دقیقه،
چرا اینقدر تند میری عقربه لعنتی😬
از ۱۳ تا فصل فقط ۴ فصل خونده بودم ...
استرس وجودمو داشت میگرفت که...
به خواب عمیقی فرو رفتم
نزدیک نماز صبح بود که یهویی با استرس از خواب پریدم 🥶
بعد نماز از خدا مدد خواستم و نیت کردم اگر همه چی خوب پیش بره یک کاری بعد امتحانات برای خوشحالی امام زمانم انجام میدم.🥰
شروع کردم به خوندن ...
۳ ساعت بیشتر نمونده بود
باور کردنی نبود ذهنم به شدت باز شده بود همه چی رو سریع میگرفت
تو همون ۳ ساعت ۵ تا فصل سنگین تر از فصلای دیشب رو تموم کردم 😍
موعد امتحان رسید ....
برگه ها رو گذاشتن جلومون
و شروع کردم به نوشتن
دو تا سوال از فصل هایی بود که نخونده بودم اما به مخ عزیز فشار آوردم که یادش بیاد سر کلاس چیا راجبش شنیده از استاد
و هر چه از اون موقع و اطلاعات عمومی بود رو پر کردم و خالی نذاشتم .
روزی که برگه اومد ۱۹ شده بودم.
خودمم باورم نمیشد ولی وقتی تمام تلاشتو بکنی و توکل ات هم به خودش باشه،همه چی حل میشه :)
#پویش_خاطرات_دانشجویی
#امتحانات
@jahadelmi313
#امتحانات
طبق معمول اول هر ترم اینجوری شروع میشد؛
رو میکردم به رفیق صمیمیم و میگفتم:
از این ترم به بعد شب امتحانی نیستم.
از این ترم دیگه درس میخونم .
اونم شروع میکرد :
از این ترم دیگه جزوء ها رو مرتب مینویسم .
از این ترم پیش خوانی و پسخوانی بعد کلاس خواهم داشت .
اما این ترم تو چشای هم نگاه کردیم و پقی زدیم زیر خنده...🤣
ترم هفتم بود و آخرین ترم
ولی ما هنوز آدم نگشته و به قول هامون عمل نکردیم 😒
حالا نگو چرا خاطره بدآموزی دار تعریف میکنی که خودت هم از این جرگه ای🤨😏
خلاصه گذشت و گذشت و رسید به امتحانا
نمیدونم چه حکمتی داشت تموم مشکلات من جمع میشد جمع میشد موقع امتحانا به سرم میومد
مشکلات خواب و سردرد
مشکلات خانوادگی
مشکلات خستگی و پرش ذهن
خلاصه نگم برات
تقویت مدیریت بحرانی بود برای خودش
خلاصه تو یکی از روزا که به شدت حال مامانم بد بود و تا شب بیمارستان بودم و بابامم سفر کاری بود
تو بیمارستانم تمرکزی نداشتم دو خط رو شونصد بار میخوندم
خلاصه به خواب عمیقی فرو رفتم بیدار که شدم به خودم انواع فحش ها رو میدادم
که آخه سه نقطه میمیری شبِ امتحانی نباشی من اینقدر فلاکت نکشم
که یهویی انرژی مثبت درونم فوران کرد
حاجی صبحِ امتحانی باش یکبار
ببین ۲۰ درصد بهتر از هیچی هست شروع کن و تمام تلاشتو بکن خدا بزرگه و دیده شرایطتتو بعدشم شبِ امتحانی بودنم مهارت های خاصِ خودشو داره همه مهارتا رو بریز وسط
خلاصه خوندم تو پیام رسان هم به بچه ها شرایطمو گفتم و هر کی نکات مهم هر فصل رو برام فرستاد
تند تند حتی تو راه دانشگاه فقط میخوندم تا موعد امتحان
عجیب آروم بودم و زیر لبم ذکر یاحی میگفتم که این چهار تا شوید نکات مهم هم که خوندم نپره
امتحانو عالی دادم و از اونجا بود که تصمیم گرفتم یک شبِ امتحانی حرفه ای باشم 😁
فکر کردی متنبه شدم سخت در اشتباهی🤪
#پویش_خاطرات_دانشجویی
@jahadelmi313
#امتحانات
یک جمله معروفی هست که میگه:« استاد یک ترم درس میده ما نهایت دو سه روز میبندیمش»
من اعتقاد عجیبی به این جمله دارم
توی دوران مدرسه از این خرخونایِ مدرسه نمونه دولتی بودم که پیش خوانی و پس خوانی داشتم و از معدل الف های رشته تجربی که از رشته های انسانی دانشگاه سر درآوردم
اما دانشگاه کاملاً رویه ام فرق کرد اوایل شب امتحانی بودم کم کم حال و حوصله شب امتحانم نبود
با دقت سر کلاسا گوش میکردم در طول ترم که صبح امتحان یک دور کتابو بخونم و هر چی بادا، بادا ...
البته بعضی درسا هم به همین سادگیا نبود
گروهی جمع میشدیم دانشگاه یکی از بچه درسخونا رو گیر میوردیم برامون توضیح میداد
ترم هشت بود
ذهن ها خسته بود حتی ذهن خرخونا
ده نفر بودیم ،یک قراری گذاشته بودیم
هر کسی یک فصل میخوند یا دو فصل متناسب با درس مربوطه بعد بهش مسلط میشد و خلاصه نویسی و نکات مهم رو میزاشت تو گروه درسی
و قرار میزاشتیم؛ میومدیم درسا رو بهم توضیح میدادیم
و چون زمان قبل امتحان کم بود فشرده میرفت تو ذهن امون
البته این روش برای همه جواب نیست بعضیا قاطی میکنن!!
اما ما سختترین درسا رو با همین روش با نمره ای از بازه ۱۷ تا ۲۰ پاس کردیم
تقریباً همه درسا رو با همین روش جلو بردیم
تازه بعدش به بقیه هم تا قبل امتحان توضیح میدادیم
روحیه همدلی بالایی داشتیم
البته یک نکته ای هم هست خودم همیشه یک دور روزنامه وار از روی جزوء یا کتاب مربوطه میخوندم که انسجام محتوایی دستم بیاد و بعد که بچه ها توضیح میدادن قشنگ مسلط میشدم👌🏼
گاهی هم صرفاً خلاصه بچه ها رو یک نگاهی میکردم بستگی به سنگینی درس داشت.
بیشترم نکات مهم که اونا نباشن استاد مربوطه نمره کم میکنه رو میچپوندیم تو ذهنمون و ذهن و زمان مبارک خودمونو برای چیزای بیشتر تلف نمیکردیم 😁
#پویش_خاطرات_دانشجویی
@jahadelmi313
#دانشجویی
سلام وقتتون بخیر
دوست دارم یکسری تجربیات شخصی خودمو باهاتون به اشتراک بگذارم
میدونم دوستان جهاد علمی واقعا میخواید که درس بخونید و خدمتی به کشورتون کنید
از همون اول ترم اگه ترم اول هستین درس هارو جدی بگیرید اگه واقعا میخواید با سواد رشته تون بشید خوب درس بخونید نه خوب درس خوندنی که فقط به دردپاس کردن بخوره نه. بخونید بیش از انچه که استاد تدریس کرده کتابی و که بخشیش و تدریس کرده بقیشو هم مطالعه داشته باشید.
تو دانشگاه وارد حاشیه نشید و حواستون به اون هدف و نیتی که بابتش دانشگاه اومدین باشه!
حواشی باعث نشه جا بمونید...
کم دوست داشته باشید اما با کیفیت دوستان خوب، دلسوز کسی که شما رو از فضای درس خوندن دور نکنه.
حتما در کنار درس فعالیت های فرهنگی هم داشته باشید هیئت، بسیج و... هرجا که دوست دارید و میدونید مناسب توانمندی و روحیات شما هستش به روند کارآمدی و اجتماعی شدن و رشد و تجربه کار جمعی، صبر و حوصله و خلاقیتتون کمک میکنه 🌱
اگه واقعا میخواید با سواد بشید چیزی یادبگیرید اساتیدی و انتخاب کنید که با سواد باشن دلسوز (حتی اگه سختگیری هایی دارن تو درس، قوانین کلاس...) باور کنید برای کسی که واقعا میخواد رشد کنه جای پشیمونی نداره
عزیزان خدا خیلی به نیت هاتون که بین خودتون و خدا داشتید توجه داره، جوری براتون میچینه و کمکتون میکنه که اصلا انگار همه چی دست به دست هم میده تا اون نیته اون مسیره محقق بشه براتون 👌
چه قبل اومدن دانشگاه چه حین دانشگاه از قوی کردن پایه های اعتقادی تون غافل نشید مخصوصا بچه های علوم انسانی میدونن چی میگم که این علوم از مبانی غربی هست
کتاب های شهید مطهری خیلی کمک میکنه
هر چی بیشتر بدونید و بخونید دست چهار نفر دیگه ام میتونید بگیرید، شبهه ذهنی چند نفر دیگه ام میتونید حل کنید، سر کلاسا و... بحثی بشه دستتون پره یه بچه انقلابی باید دستش پر باشه با منطق و استدلال...
ارادتمند دانشجوی رشته روانشناسی 🌱🌹
#پویش_خاطرات_دانشجویی
@jahadelmi313
#دانشجویی
سلام
خب من رشتم معارف بود 3 سالی تو محیط کاملا آروم از لحاظ اعتقادی به قولی استریل مذهبی بود 😅
موقع ورود دانشگاه با روحیه بسی داغون بخاطر رشته و دانشگاهی که قبول شده بودم داشتم
از یه محیط آروم افتاده بودم وسط وسط دانشگاهی که ازش فساد میچکید...
از یه جایی به بعد دیدم نشستن غصه خوردن فایده ای نداره...
دست رو زانو گذاشتیم یا علی گفتیم
اول راجب رشته و دانشگاه تحقیق کردم و دیدم اونقدرا هم از علاقم دور نیست.
سعی کردم با بچه ها ارتباط بگیرم( جزو سخت ترین قسمت ها بود چون خیلی تفاوت داشتیم)
باید خیلی تلاش میکردم چون اکثر اساتید فقط کتاب تدریس میکردن
خلاصه سخت بود ولی شد...
بعد گذشت زمان فضای دانشگاه از اون سنگینی در اومد دیگه راحت تر بود برام و روز به روز به پیشرفت همراه بود.
#پویش_خاطرات_دانشجویی
@jahadelmi313