eitaa logo
🇵🇸[جهادعلمی]🇮🇷
1هزار دنبال‌کننده
352 عکس
173 ویدیو
82 فایل
• بسم‌رب‌القلم • -حضرت‌آقا: درس ‌بخوانید‌! بدونِ ‌درس‌ خواندن‌ نمی‌شو‌د خدمت‌ کرد!🤍 #إنْ‌یَنْصُرُکُمُ‌اللهُ‌فَلَا‌غَالِبَ‌لَکُمُ!✨ استفاده؟حلالِ‌همه‌ی‌‌قوتِ‌قلب‌های‌مهدیِ‌فاطمه!✋🏻
مشاهده در ایتا
دانلود
[ قرار گذاشته بودیم تو جبهه هرشب یکی از بچه‌‌های چادر رو توی جشن پتو بزنیم!😁 یه‌روز گفتیم: ما چرا خودمون رو میزنیم؟😅 واسه همین قرار شد یکی بره بیرون و اولین کسی رو که دید بکشونه توی چادر! یکی از بچه‌‌ها رفت بیرون و بعداز مدتی با یه حاج‌آقا اومد داخل!🫡 اول جا خوردیم، اما خب دیگه کاریش نمی‌شد کرد! گفتم: حاج‌آقا بچه‌‌ها یه سوال دارن! گفت: بفرمایید و... ادامهٔ ماجرا و جشن پتوی حاج‌آقا😂 یه‌مدت گذشت داشتم از کنارِ یه چادر رَد می‌شدم که یهو یکی صدام زد؛ تا به خودم اومدم، هفت هشتا حاج‌آقا ریختن سرم و یه جشن پتوی حسابی!🤣✨ ] 😁
: [ بچه‌هارو با شوخی بیدار می‌کرد تا نمازشب بخونن... مثلا یکی رو بیدار می‌کرد و می‌گفت: بابا پاشو من می‌خوام نمازشب بخونم هیشکی نیست نگام کنه! یا می‌گفت: پاشو جونِ من! اسم سه چهارتا مؤمن رو بگو توی قنوت نماز شب ، کم آوردم!✨ ] 😁
[ در جبهه وقتی اسیر شدیم از همه رسانه‌ها آمده بودند برای مصاحبه، و درواقع مانور قدرت و استفاده تبلیغاتی روی اسرای عملیات بود. نوبتِ یکی از بچه‌های زرنگِ گردان شد، با آب و تابِ تمام و قدری ملاطفت تصنعی شروع کردند به سوال کردن. یکی از مأموران پرسید: - پسرجان اسمت چیه؟ - عباس. - اهلِ کجا هستی؟ - بندرعباس. - اسم پدرت چیه؟ - به او می‌گویند حاج عباس. گویی که طرف بویی از قضیه برده بود پرسید: - کجا اسیر شدی؟ - دشت عباس!😐 افسرِ عراقی که اطمینان پیدا کرده بود طرف دستش انداخته و نمی‌خواهد حرف بزند به ساق پای او زد و گفت: - دروغ میگی!😠 و او که خودش را به موش‌مردگی زده بود با تظاهر به گریه کردن گفت: - نه به حضرت عباس!😕😂✨ ] 😁